جلسه هشتم از دوره چهلم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دانیال اهواز با استادی راهنما، همسفر ابوالفضل، نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر علی با دستور جلسهی «قضاوت و جهالت» در روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۳/۴/۱۰ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان ابوالفضل هستم همسفر، خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما عزیزان هستم خیر مقدم میگویم به دیدهبان محترم آقای رضا ترابخانی، باعث افتخار و خوشحالی است که ایشان امروز در جمع ما حضور دارند. دستور جلسه قضاوت و جهالت است. بارها و بارها در کنگره ۶۰ درباره قضاوت نکردن صحبت شده است و اینکه چه آسیبهایی میتواند در پی داشته باشد، من فکر میکنم چیزی که باعث میشود که من دیگران را قضاوت کنم، تجسس در کار آنها و مسائلی که به من مربوط نمیشود است. یک سری اطلاعات چه درست و چه غلط از یک طریقی به من رسانده میشد و همین امر باعث میشد که من قضاوتی را در مورد شخصی بکنم و باز هم میگویم با اینکه به من هیچ ربطی نداشت، آن شخص را قضاوت میکردم در صورتی که میتوانستم خیلی ساده و با بی توجهی از کنار آن موضوع بگذرم.
در کلانتریها قسمتی وجود دارد به نام دایره تجسس، که افراد در آن به صورت قانونی و با رعایت قانون به کار تجسس درباره موضوعی میپردازند. بعد از جمع آوری مدارک و شواهد و اسناد باز هم قضاوت نمیکنند و تمامی مدارک را نزد قاضی برده تا قاضی قضاوت کند و حکم صادر کند و با تمامی مدارک و شواهد قاضی مجدداً پرونده را بررسی میکند و بعد از بررسیهای مکرر و دقیق آنجایی که کار به آخر رسیده است قضاوت میکند و حکم صادر میکند دلیل تمام این بررسیها و جمع آوری اسناد و مدارک این است که مبادا حق کسی ضایع شود و حکم یا قضاوت نادرستی درباره کسی صورت بگیرد، با همه این تفاسیر باز هم میبینیم که اتفاق میافتد که اشخاصی به اشتباه درباره آنها قضاوت نادرست شده است و گاهی این قضاوتهای نادرست منجر به مرگ افراد میشود حال من چگونه بدون اینکه چیزی بدانم و مدرکی داشته باشم و یا اصلاً به من ربطی داشته باشد دیگران را قضاوت میکنم قطعاً عواقب و خسارات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240702_220122_017.jpg)
من قبل از کنگره به واسطه شغلی که داشتم افراد زیادی را ملاقات میکردم و افراد زیادی به مغازه من میآمدند و من همینطوری یکی پس از دیگری با توجه به رفتارهای مشتریانم آنها را قضاوت میکردم و با خود میگفتم، این یکی چقدر خسیس است این یکی چقدر بینظم است این یکی چقدر بددهن است و مرتب به امر قضاوت میپرداختم این صفت بد به قدری در من پررنگ شده بود که روزی یکی از مشتریانم به من گفت تو مشکلی داری که من به مغازه تو بیایم حس میکنم از دست من ناراحتی، آنجا بود که متوجه شدم من حتی میتوانم این صفت منفی را از طریق حس خود منتقل کنم و هم حس خودم و هم حس طرف مقابلم را منفی کنم خدا را شکر میکنم که وارد کنگره ۶۰ شدم و توانستم با کسب آموزشها و راهنماییها، کم کم این صفت بد را در خود، روز به روز کمرنگتر کنم.از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.
گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکاس و تایپ؛ مسافر فرهاد لژیون ششم
ارسال؛ مرزبان خبری مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
83