دل نوشته ای از مسافر بهنام لژیون نهم
به نام قدرت مطلق الله؛
هزاران مرتبه خداوند را شکر میکنم که روزنهی امیدی به نام کنگره را به روی من گشود. ۱۰ ماهی است که از شروع سفرم میگذرد و نزدیک خط پایان، یعنی رهایی هستم. از ابتدای سفر این لحظه را در ذهنم به تصویر می کشیدم و حالا فاصله چندانی با آن ندارم و از این بابت بسیار خوشحال می باشم. اما این را به خوبی آموختهام که پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگریست. به قبل از ورودم به کنگره فکر میکنم که غرق در تاریکی سنگین و غم و افسردگی شدید بودم و با حس و حال امروزم مقایسه میکنم و این همه تغییرات مثبت که در من رخ داده و همچنان در حال وقوع است را مشاهده می کنم، باورم نمیشود که من همان بهنام هستم. در دوران دبیرستان به دلیل مشکلات خانوادگی و شکست عاطفی و مشکلات دیگر، با وجود نمرات درخشان از تحصیل کردن دست کشیدم و آگاهانه به قصد تخریب خود روی به مصرف مواد مخدر آوردم. میخواستم خودم را از بین ببرم و با قرص های حاوی مرفین شروع کردم و به مرور گل، حشیش، شیره، تریاک و انواع موادها هم اضافه شدند. اکثرا چند چیز با هم مصرف میکردم و همین باعث تخریب دو برابر در جسم و روان من میشد، خیلی به خودکشی نزدیک شده بودم و هیچ امیدی برای ادامه نداشتم و این یعنی جهنم. میدانستم این جایگاهی که دارم حق من نیست و نتیجه اشتباهات خودم است. یک روز تصمیم گرفتم که به این زندگی جهنمی پایان بدهم و فیلم زندگی ام را به کلی تغییر دهم، کنگره بلیط طلایی بازگشت من به زندگی بود. با ورودم به کنگره غرق در عشق و نور شدم و با نگاه به راهنما ها و انسان هایی که از این بند رها شدند، امید سر تا پای وجودم را فرا گرفت. با عشق وارد لژیون آقا عبدالله شدم، ایشان همچون یک ناجی مرا در آغوش گرفت و لبخندش قوت قلبی بود برای ادامه دادن و جنگیدن. باید توجه داشت که درست سفر کردن، دانایی موثر، خواست قوی و خدمت کردن لازمهی رهایی با کیفیت است. امروز که شمع تولد ۲۳ سالگی ام را فوت میکنم آرزوی تحقق اهداف کنگره ۶۰ و آرزوی سلامتی برای جناب آقای حسین دژاکام و خانواده بزرگ کنگره را دارم. افتخار میکنم به اینکه کنگرهای هستم و امیدوارم افرادی که هنوز اذن ورود به کنگره برایشان صادر نشده، هر چه زودتر وارد کنگره شوند و حس فوق العاده ای که دارم را تجربه کنند.
(ما تاریکی ها را تجربه نمودهایم برای پی بردن به عظمت روشنایی ها).
- تعداد بازدید از این مطلب :
119