English Version
English

قضاوت کردن یکی از کارهایی است که ما با انجام آن انرژی‌های خودمان را به باتلاق می‌ریزیم

قضاوت کردن یکی از کارهایی است که ما با انجام آن انرژی‌های خودمان را به باتلاق می‌ریزیم

دوازدهمین جلسه از سری جلسات لژیون سردار کنگره60 نمایندگی بنیان، به استادی دیده بان محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر یاسر و دبیری راهنمای محترم تازه واردین مسافر عباس در روز یکشنبه دهم تیر ماه 1403، با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» راس ساعت 15:30 آغاز شد.

سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر؛ خداوند را شُکر می‌کنم که بار دیگر فرصتی پیش آمد تا در جمع شما در لژیون سردار شعبه‌ی بنیان باشم. در مورد دستورجلسه و موضوعاتی که من به عنوان یک عضو لژیون سردار بایستی بیشتر به آن‌ها توجه بکنم، خدمت شما چند نکته‌ای را عرض می‌کنم.
ساختار خدمت مالی در کنگره‌۶۰ بر این مبنا ایجاد شد که اگر من به هر دلیلی نمی‌توانم خدمت دیگری بکنم و جایگاه خدمتی دیگری داشته باشم، اما امکان این را دارم که خدمت مالی انجام دهم؛ و بعد این که اگر من در جایگاه دیگری هم در کنگره در حال خدمت بودم، اما احساس کردم که نیاز به آموزش بیشتری در مورد مسائل مالی دارم، به لژیون سردار آمده و عضو آن شوم.
و نکته‌ی دیگر این که ما در لژیون سردار، معنای بخشندگی را از یک‌ نگاه دیگر تجربه بکنیم. همه‌ی این‌ها جایگاه خودش را دارد؛ اما این موضوع به این معنا نیست که من به عنوان یک عضو در لژیون سردار، در هر جایگاهی که هستم، جدا از بقیه هستم و یا با بقیه‌‌ اعضای کنگره‌60 تفاوتی دارم. هرچقدر‌ که من به این‌ خدمت نزدیک‌تر شوم‌ و در جایگاه خدمتی بالاتری قرار بگیرم،
اتفاقا باید هیچ تفاوتی با سایر اعضا نداشته باشم. چرا آقای مهندس در بحث لژیون سردار، به مرور هرچقدر که این حرکت عمیق‌تر می‌شود، بخشندگی بیشتر می‌شود و سطح این آموزش بالاتر می‌رود، ساختار را تغییر می‌دهند؟ چرا ما امروز نشانی به نام نشانی در بی‌نشانی داریم؟ چرا قرار بر این است که اگر کسی در کنگره، خدمت مالی زیادی انجام می‌دهد، شناخته نشود!
به این دلیل که بیشتر درک کنیم تفاوتی بین من عضو لژیون سردار با هرکس دیگری که در کنگره خدمت می‌کند، وجود ندارد. اگر به این نقطه و دیدگاه رسیدیم، خدمت ما در لژیون سردار بسیار زیبا‌تر و دلچسب‌تر می‌شود و حال بهتری خواهیم داشت؛ اما اگر من به سمت دیگری رفتم موضوع عوض خواهد شد. دو حالت دارد؛ یا من خودم مسیر را به سمت دیگری می‌ر‌وم؛
و یا در جریان یک‌سری اتفاقات قرار می‌گیرم و این اجازه را به دیگران می‌دهم که به‌خاطر عضویت من در لژیون سردار، من را به سمت دیگری ببرند. یعنی من به عنوان یک پهلوان، این اجازه را به دیگران می‌دهم که با یک دید دیگری به من نگاه کنند. من اگر یک راهنما هستم و یک پهلوان هم هستم، این اجازه را می‌دهم نگاهی که به من دارند، متفاوت با سایر راهنمایان باشد.
من اگر دنور هستم و مرزبان هم هستم، این انتظار را دارم و یا این اجازه را می‌دهم که افراد در شعبه از زاویه‌ی دیگری به من نگاه کنند. اگر من در بند و اسارت خدمت مالی خودم قرار گرفتم، آن‌جا هیچ تفا‌‌وتی با نگاهم به مسائل مالی در قبل از ورود به کنگره، نخواهم داشت. خدمت در لژیون سردار و مسائل مالی کنگره، خدمتی است که خیلی روی جهان بینی ما تاثیرگذار است.
ملموس‌ترین چیزی که می‌تواند در جامعه بیرون، بین افراد تمایز ایجاد کند، موضوع پول است. من اگر پول بیشتری خرج کنم، لباس بهتری می‌پوشم. کمی بیشتر خرج کنم، لباس متمایز تری می‌پوشم و اگر کمی دیگر بیشتر خرج کنم، لباس منحصر به فردی می‌پوشم. چون صور آشکار است. ما انسان هستیم و دو چشم داریم که همه‌ چیز را اول با این دو چشم می‌بینیم.

هرچقدر هم که من در صور پنهان رشد کرده باشم، باز هم افراد باید به من نزدیک شوند تا آثار رشد را در صورپنهان من ببینند و به‌خاطر رشد من در صور پنهانم، به من احترام بگذارند؛ اما در صور آشکار، این اتفاق خیلی سریع می‌افتد. امروز من باید حواسم باشد تا در این دام که در صور آشکار و ظاهر به من تحت عنوان پهلوانی داده شده است، قرار نگیرم.
من کمکی را انجام دادم و به من جایگاهی تحت عنوان پهلوانی جهت یاد‌بود داده شده است؛ اما اگر قرار باشد من اسیر این موضوع شوم و انتظار داشته باشم همه به من احترام بگذارند یا جور دیگری به من نگاه کنند، خدمت من خدمت درستی نخواهد بود. همه‌ی ما که قدم به لژیون سردار گذاشته‌ایم، قطعا این پله‌ها را به‌درستی طی خواهیم نمود.
یعنی یک عضو لژیون سردار، قطعا سال دیگر دنور خواهد شد، سال بعد یا دو سال پهلوان خواهد شد. یعنی این مسیر و پله ها  را به ترتیب طی خواهد کرد. از امروز یادم باشد که من هرچقدر جلوتر بروم، باید همان‌قدر به همه‌ی اعضای کنگره نزدیک‌تر باشم. اگر قرار باشد شال پهلوانی، نشان دنوری و یا عنوان عضویت لژیون سردار، باری را برای من ایجاد کند،
پس با همان لباس فاخری که ما در بیرون می‌پوشیم و به‌خاطر آن لباس و یا ماشین به ما احترام می‌گذارند، هیچ تفاوتی ندارد. حواسمان باشد که لژیون سردار و مسائل مالی، چه‌ در داخل کنگره و چه بیرون کنگره، لبه‌ی تیغ است. یک طرف آن خیلی عمیق و تاریک است و طرف دیگر خیلی روشن است. جناب مهندس برای من که این توانمندی‌ را دارم تا عضو لژیون سردار شوم و به لحاظ مالی خدمت کنم،
این دریچه را برای من باز کردند که آگاهی من را نسبت به این مسائل بالا ببرند. اگر قرار باشد در کنگره هم‌ من به‌واسطه خدمت مالی که دارم، جور دیگری راه بروم، جور دیگری حرف بزنم و یا جور دیگری رفتار کنم و یا افراد را از این قضیه برحذر ندارم که آقا اگر من پهلوان هستم، به‌ این معنا نیست که شما جلوی من بلند شوید.

به این معنا نیست که در شعبه هرچیزی را که به من بگویم، باید همان شود، اگر غیر از این ها باشد، مسیرم اشتباه است. پس این نکته را خاطرتان باشد که درست است ما لژیون جداگانه‌ای به اسم لژیون سردار داریم، درست است شال و عنوان داریم؛ اما همه‌ی این‌ها هیچ‌کدام به این معنا نیست که از جریان جاری که در یک شعبه طی می‌شود، جدا هستیم.
اتفاقا ما باید الگوهای بهتری باشیم. این نکته‌ای بود که دوست داشتم عنوان کنم؛ چون احساس کردم که‌ لازم است ما این نکته را هر چند وقت یک‌بار به خودمان یادآوری کنیم. اگر این‌جا یادآوری کردیم و یاد گرفتیم، بیرون هم‌ که رفتیم، همین خواهد شد. اگر در بیرون از این‌جا کسی به‌خاطر لباس خوب ما، به ما احترام گذاشت، او‌‌ن رو‌ از این قضیه دور خواهیم کرد.
من‌ اگر بیرون رفتم و نسبت به بقیه‌ی افراد، موقعیت مالی بهتری داشتم، دیگر خودم را جدا تصور نمی‌کنم. درخت هرچقدر که پر‌بارتر باشد، افتاده‌تر است. در مورد دستور جلسه‌ی قضاوت و جهالت، می‌توان گفت که این دو مقوله از یکدیگر جدا نیستند. قضاوت و جهالت، به نظر من در یک‌ چرخه قرار دارد. چرا؟ چون قضاوتی که من می‌کنم باعث می‌شود عمق جهالت من بیشتر شود.
من نسبت به یک موضوعی، آگاهی ندارم. ظاهر یک موضوعی را می‌بینم و نسبت به آن یک نظریه‌ای را صادر می‌کنم. وقتی نظریه را صادر کردم، یک‌ باوری در من شکل می‌گیرد. من اصلا به آثاری که آن قضاوت می‌گذارد، کاری ندارم. می‌خواهم‌ بگویم اتفاقات درون ما به چه شکلی می‌افتد. وقتی که من راجع به موضوعی قضاوت می‌کنم، یک اثری را در من می‌گذارد.

چون حکم صادر کردم. عقل و نگاه من می‌گوید خب این درست است. حکمی که تو صادر کردی صحیح است. بعد درهای نگاه درونی‌ام را به نوع دیگری، نسبت به مسئله می‌بندم. من نسبت به اتفاقی که در خانه‌ی خودم افتاده است، آگاه نیستم و برای مثال به فرزند کوچک‌ خودم می‌گویم مقصر تو هستی. وقتی که می‌گویم مقصر تو هستی، فرمان داده‌ام به قوه‌ی عقل خودم که به فرضیه‌های دیگر نگاه نکن.
آن تشخیصی که من دادم درست است و مقصر این فرزند کوچک‌ من است؛ اما باعث می‌شود که من ناخودآگاه بر اثر آن حکمی که صادر کردم، مسیر‌های دیگری را در‌ درون خودم پیش ببرم. نسبت به تربیتی که انجام داده‌ام، نسبت به درک و آگاهی آن بچه و نسبت به تصمیماتی که می‌خواهم راجع به آن بچه بگیرم، نظریه صادر می‌کنم؛
و عمق جهالت من هر لحظه بیشتر می‌شود و به سمت تاریکی‌ها نزدیک‌تر می‌شوم. پس جهالت من باعث قضاوت غلط می‌شود و قضاوت من باعث عمیق شدن جهالت من می‌شود. در هر شاخه‌ای که جهالت من عمیق‌تر می‌شود، من مجبور هستم مجددا حکم صادر کنم. این موضوع مانند سرطانی می‌شود که وارد مرحله‌ی متاستاز شده و در حال پیش‌روی در تمام بدن است.
در نهایت من می‌بینم که دیگر هیچ اعتمادی نسبت به خانواده‌ی خودم ندارم. هیچ اعتمادی نسبت به فرزند خودم ندارم. نه این که آن علاقه‌ی درونی از بین برود؛ اما دیگر بابت چیزی که یک روزی برای آن خوشحال بودم، خوشحال نیستم. راجع به بقیه‌ی مسائل زندگی هم‌ همین‌طور است. پس وقتی ما در کنگره می‌گوییم از قضاوت برحذر باشید، به‌خاطر چنین خطری است که دارد.
شما تصور کنید من به‌عنوان یک قاضی، حکم غلطی را نسبت به کسی صادر کنم و آن فرد را برای سال‌های زیادی به پشت میله‌های زندان بیاندازم و یا این‌که جان آن فرد را بگیرم. این موضوع فقط به آن فرد ختم نمی‌شود. اگر حکم من اشتباه باشد، خانواده‌ و دوستان آن فرد و حتی جامعه تحت الشعاع قرار می‌گیرد. برای همین ما در جامعه، اجتماع و خانواده‌ی خودمان عنوان می‌کنیم،
راجع به چیزی که نمی‌دانی، نظر نده. به این دلیل که اثر آن مستقیم نیست. یک وقتی ممکن است قضاوت اشتباه من چنان ریشه‌دار شود که حتی یک جامعه را بیمار کند. نکته‌ی دیگر این است که ما می‌گوییم‌ کارهایی که ضرورت و لزومی ندارد، انجام نده. من که امروز در اینجا و در جایگاه استاد جلسه لژیون سردار نشسته‌ام، چه‌کاری به این موضوع دارم که آن شخص حالش خوب یا بد است؛
و یا سفرش را خوب یا بد انجام می‌دهد. چه لزومی دارد من این موضوع را بدانم! مگر در چه جایگاهی هستم! مثلا من به عنوان استاد جلسه لژیون سردار، بگویم‌ آقایی که آن طرف نشسته، عضویتش را داده یا نداده است! چه لزومی دارد که من وارد این مقوله‌ها شوم. حتی در زمینه‌هایی که مربوط به من است. مگر کسی از من نظر خواسته است؟ و یا مگر من علم و آگاهی کامل نسبت به قضیه دارم؟
یک وقتی به من مسئولیتی می‌دهند و با توجه به آن توانمندی، جایگاه و مسئولیتی که دارم، در مقابل آن موضوع بررسی انجام می‌دهم، اطلاعات کسب می‌کنم و راجع به آن اطلاعات، باز هم نظر مستقیم نمی‌دهم؛ از افراد مختلفی نظر می‌پرسم و در نهایت یک تصمیمی را می‌گیرم. مانند زمانی که من به‌عنوان یک مدیر شرکت به‌دنبال حل بحرانی در سازمان خودم هستم.
باید نسبت به آن موضوع تحقیق کنم، آگاهی خودم‌ را بالا ببرم، از جهالت خارج شوم و نظر خودم را به سازمان ارائه دهم. اما من چه‌کار به این دارم که برای مثال آن نیروی انسانی کارش را درست انجام نمی‌دهد و یا ضعفی دارد و من راجع به او تجسس کنم. اصلا کار من نیست. راجع به چیزی که به من ارتباطی ندارد، هیچ‌وقت نباید نظر بدهم. این‌ها را باید یاد بگیریم.
یاد بگیریم که اگر در خیابان از کنار دو نفر رد می‌شویم که باهم درگیر هستند، شروع به قضاوت و صحبت کردن در مورد آن‌ها نکنیم. یاد بگیریم که اگر از کنار فردی رد می‌شویم و یک جمله از او می‌شنویم، تا چند روز جمله او را تحلیل نکنیم. این را یاد بگیریم که انرژی‌هایمان را برای خودمان نگه داریم. یکی از بزرگترین هُنرهایی که کنگره۶۰ به ما آموزش داده، استفاده‌ی درست از انرژی‌ها است.
قضاوت کردن یکی از کارهایی است که ما با انجام آن، انرژی‌های خودمان را به باتلاق می‌ریزیم. تا روزی که کسی از ما نظری نخواسته، راجع به هیچ موضوعی حرفی نزنیم. در یک جمعی نشتسته‌ام و راجع به موضوعی حرف می‌زنند، حتی من اطلاعات دارم و راجع به آن موضوع می‌دانم، تا روزی که از من سوال نکردند، چیزی نگویم.
اگر یه‌وقتی از من سوال کردند و من اطلاعات داشتم، می‌گویم در حد اطلاعاتم می‌توانم به شما کمک کنم. آن هم شروطی دارد؛ آیا آن‌جایی که من دارم صحبت می‌کنم و از من سوال می‌شود، آیا خود آن شخص مرجع این اطلاعات هست؟ آیا خودش باید بداند یا خیر؟ اما یک وقتی من در یک جایی نشسته‌ام و راجع به یک‌‌ موضوعی در حال صحبت کردن هستند،
و من هم‌ نکته‌ای را می‌دانم که این نکته ممکن است خیلی اتفاقات بدی را رقم‌ بزند، کسی هم از من سوال نمی‌کند و من می‌خواهم بگویم که بله می‌دانم. این دهان را باز می‌کنم و نظریه‌ای صادر می‌کنم. شاید من راجع به آن‌ موضوع آگاهی داشتم؛ اما راجع به این‌که اصلا چرا اینجا در این بحث باز است من جهالت دارم. نمی‌دانم برای چه این بحث در این‌جا جاری است.
باز هم همان تاثیر منفی که قرار است یک قضاوت و یا یک نظریه بگذارد، حرف من خواهد گذاشت. پس حواسمان باشد. راجع به موضوعی که اطلاعات و آگاهی نداریم، صحبت نکنیم. افراد را راجع به آن چیزی که ما از درون آن‌ها خبر نداریم، قضاوت نکنیم. همه‌ی ما تجربه کرده‌ایم و دیدیم که اگر فردی را به خاطر اتفاقی قضاوت کردیم، همان اتفاق برای ما افتاده است.
حواسم باشد که من انسانم و اشرف مخلوقات هستم. من جایگاه‌های خیلی بالایی دارم. خودم را با قضاوت‌های نابه‌جا تبدیل به یک‌ سلول مخرب برای جامعه‌ی خودم نکنم. ممنونم که با سکوت خود به صحبت‌های من توجه کردید.

در ادامه همین جلسه انتخابات نگهبانی لژیون سردار برگزار گردید:

راهنمای محترم مسافر رضا به عنوان نگهبان لژیون سردار برگزیده گردیدند.
مسافر رامین به عنوان دبیر لژیون سردار برگزیده گردیدند.
مسافر مهدی به عنوان خزانه دار لژیون سردار برگزیده گردیدند.

مرزبان خبری:مسافر علیرضا
تصویربردار: مسافر هادی
تهیه و تنظیم: مسافر وحید
ویرایش و ارسال خبر: مسافر جواد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .