پدرم به دلیل مصرف شیشه و هروئین هیچگاه حال خوبی نداشت و این باعث شده بود تا نسبت به او حس نفرت پیدا کنم حتی زمانیکه پدرم را در حال مصرف مواد میدیدم روی من تأثیر منفی میگذاشت، از ابراز محبت پدرانه نسبت به فرزندان درک درستی نداشتم، زیرا آن محبت پدری را تجربه نکرده بودم و من را تبدیل به انسانی منزوی کرده بود تا اینکه پدرم توسط یکی از دوستانش با کنگره آشنا شد و سفرش را آغاز کرد، قبل از آن تصور میکردم کنگره تنها مخصوص مصرفکنندگان است؛ اما به کمک پدرم با کنگره آشنا شدم، قبل از ورود به کنگره انسانی عصبی، زودرنج و پرخاشگری بودم؛ ولی با دریافت آموزشها از این مکان مقدس حسهای خوب جایگزینِ کینه و نفرت شد و با کمک آموزشهای کنگره توانستم با ترسهای خود مقابله و آرامش را درون خود احساس کنم، همچنین اعتمادبهنفسم را افزایش دهم، من دیپلم دارم و درحالحاضر شوق ادامه تحصیل در من جوانه زده، نزدیک به دو سال است که به شکر خدا و با دستان پر مهر آقای مهندس پدرم به رهایی رسیده و من با تمام وجود به او افتخار میکنم که راه به این سختی را به تنهایی سپری کرد و به جرأت اعتراف میکنم که بسیار دوستش دارم و از خداوند بسیار سپاسگزارم که کنگره را در مسیر من قرار داد و امیدوارم بتوانم از خدمتگزاران خوب این عرصه باشم.
بهقلم؛ همسفر شیما رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
خداوند نمیخواهد شما در پیلهای بمانید، پروانه درونتان در حال پدیدار شدن است، قبل از ورود به کنگره انسانی افسرده، گوشهگیر و تنها بودم و با همه مسائل مشکل داشتم، حس میکردم هیچ فردی من را دوستم ندارد حتی از شرکت در مهمانیها بیزار بودم و اگر در جمعی سخنی گفته میشد به من برمیخورد و بغض گلویم را میفشرد، در خلوت و تنهایی گریه همراهم بود و در نهایت با پرخاشگری حوصله کسی را نداشتم تا اینکه با مکانی به نام کنگره آشنا شدم در ابتدا حس خوبی نسبت به آنجا نداشتم حتی از نوشتن سیدی بیزار بودم؛ اما پس از گذشت چند ماه جذب کنگره شدم که برای من غیرقابل تصور بود، کمکم شوق رفتن به این مکان مقدس و میل نوشتن سیدی را در خود احساس میکردم، با آموزشهای کنگره آموختم که باید نیمه پر لیوان را دید و از ضدارزشها دوری کرد، نقاط قوت را درونم تقویت کنم و برای خودم زندگی کرده و ذهنم را درگیر رفتار اطرافیان نکنم، خویشتن خویش را دوست داشته و گاهی اوقات با خرید یک هدیه هر چند کوچک باعث حال خوب خودم شوم، یاد گرفتم من که تنها از رنگ سیاه در پوشش خود استفاده میکردم اکنون در زمان حیات با رنگهای زیبایی که در طبیعت وجود دارد و هیچگاه آنها را نمیدیدم زندگی کنم، از اینکه دربهای کنگره به روی من گشوده شده بسیار خرسندم گویی دوباره متولد شدم، خداوند را بسیار شاکرم و امیدوارم توان خدمت را به من بدهد، همچنین از آقای مهندس که با آموزشهای ناب خود آرامش را به ما هدیه دادند بسیار سپاسگزارم و همچنین از راهنمای عزیز و مهربان خود سپاس فراوان دارم، انشاءالله با خدمت کردن زحمات ایشان را جبران کنم.
بهقلم؛ همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
کنگره ۶۰ برای من کلمه نامفهومی بود که آن را تنها مکانی برای درمان مصرفکنندگان میدانستم با اینکه از اعتیاد مسافرم اطلاع چندانی نداشتم؛ ولی به دلیل بیتعادلی به رفتارهای او مشکوک شده بودم و همیشه با کنایه با او صحبت میکردم، البته او شنونده خوبی بود، با انجام شغل بیرون از منزل سعی میکردم کمبودهای زندگی را جبران کنم تا به بهانه وضعیت مالی ضعیف، انتظاری از او نداشته باشم، کمکم احساس پوچی در من رخنه کرده و از زندگی با او ناامید شده بودم، همیشه با خود میگفتم؛ این زندگی تمام شده تا اینکه با تولد دخترم کورسوی امیدی در وجودم جوانه زد، بعد از شش ماه یقین پیدا کردم که همسرم یک مصرفکننده است و روز و شبهای دشواری را پشت سر میگذاشتم. پس از مدتی مسافرم توسط برادرش با کنگره آشنا شد و از من خواست که همسفر او شوم به دلیل چندین سال دروغ و پنهانکاری با او مخالفت کردم و از مسافرم خواستم بقیه مسیر هم به تنهایی طی کند تا من و دخترم با یکدیگر زندگی کنیم؛ اما هنوز ته قلبم به او علاقه داشتم به همین دلیل با نفس خودم جنگیدم، بنابراین با او به سمت کنگره روانه شدم و با خود عهد کردم با تمام توانم برای بهبودی زندگی سه نفره خود بجنگم و آرامشی که چند سالی از او محروم بودم را در کنگره پیدا کردم، هر چند در برخورد با مشکلات زندگی استرس و اضطراب داشتم، اگر با وجود تلاش بسیار راه حل مناسبی برای مشکلاتم پیدا نمیکردم آشفته میشدم و به بنبست میرسیدم؛ اما خدا را شاکرم که من را با خود و نیمی از مشکلات درونم آشنا کرد و نور امید در دلم روشن شد، آموختم با صبر، بخشش و گذشت راه حلی برای مشکلاتم بیابم و آنها را برطرف کنم، همچنین با آموزشها متوجه شدم کنگره تنها برای درمان اعتیاد نیست و من نیز بهعنوان یک همسفر نیاز به آشنایی به صورآشکار و صورپنهان دارم و نیازمند درمان آنها برای رفع مشکلات خویش هستم و این لطف بزرگ را مدیون آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و همچنین استاد امین هستم.
بهقلم؛ همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
اولین روزی که به کنگره قدم نهادم به یاد نمیآورم؛ اما میدانم که غرق در انرژی منفی بودم و با لباس و ذهنیتی سیاه قدم به این مکان گذاشتم، زندگی من به دو قسمت، قبل و بعد از شناخت کنگره تقسیم شد دقیقاً قبل از آن، همه چیز سیاه و مبهم بود و پس از آن سفید و واضح شد تا آن روز درون من مملو از حسِ خشم، کینه، منیت، قضاوت و غرور بود ولی لحظه وصال فرا رسید و من در آن هیاهوی کنگره در جستجوی خويش بودم، اولین سؤالی که ذهنم را درگیر کرده بود اینکه چرا همه سفید و من سیاهپوش هستم؟ البته ناگفته نماند که با ورود به کنگره نباید انتظار داشت که از همان ابتدا به نتیجه دلخواه برسی، بلکه با ورود به کنگره جنگ درونی آغاز میشود و درگیریهای بزرگی درون من رخ داد، جنگی میان تمام خواستههای نفسانی و مبارزهای سرد میان جهل و دانایی شروع شد. متأسفانه در ابتدا آنقدر حسهای منفی در من رشد کرده بود که حتی در نوشتن سیدیها حس منیت و خودبرتربینی داشتم و با خود میگفتم مانند جزوهنویسی دانشگاه این کار را انجام میدهم؛ اما حس باختن را در خود احساس کردم، پس از شش ماه دوری از کنگره به همراه مسافرم به این مکان مقدس وارد شدم و با اینکه تعداد بسیاری از سیدیها را از قبل نوشته بودم با خود عهد کردم، تمام آنها را دو مرتبه با حس و حال خوب بنویسم، از آن موقع شور و شوق عجیبی درونم جوانه زد که باور نمیکردم، اکنون متوجه سخنان ناب آقای مهندس و استاد امین میشوم، چه گوارا و شیرین، گویی هر مطلبی را برای من و حال و روز من بیان کردند. امیدوارم روزی برسد که نه تنها مصرفکنندگان، بلکه تمام انسانها با کنگره آشنا شوند، زیرا کنگره روش درست زندگی کردن را به ما آموزش داد تا بدانیم چطور از ضدارزشها فاصله بگیریم و به سمت دانایی حرکت کنیم تا جایی که اطرافیان نیز از تغییرات ما متعجب میشوند. با آموزشهای کنگره روش برخورد با افراد جامعه همچنين مراجعه با بیعدالتیها و درگیریهای روزمره در سطح اجتماع را آموختم، امیدوارم به آن دانایی برسم که آموزشها را در زندگی کاربردی کرده و آرامش را نصیب خود و اطرافیان کنم. امروز آموزشهای کنگره بخشی از وجودم شده و خوشحالم که علم درست زیستن من را هدایت میکند، خداراشکر که با چنین بستری آشنا شدم، همچنین از آقای مهندس و تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ صمیمانه تشکر میکنم.
بهقلم؛ همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
ویرایش؛ رابط خبری همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
عکس؛ همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون نوزدهم)
ویراستاری و ارسال؛ همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون چهاردهم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
135