English Version
English

دوربینت را به سمت خودت برگردان

دوربینت را به سمت خودت برگردان

اولین جلسه از دوره چهل و نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی البرز کرج به نگهبانی همسفر افسانه، دبیری همسفر معصومه و استادی همسفر نغمه رهجوی راهنما همسفر کبری با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در روز دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

خوشحالم امروز در خدمت شما هستم، امیدوارم جلسه خوبی را با هم شروع کنیم و به پایان برسانیم. دستور جلسه امروز دررابطه‌با قضاوت و جهالت است.
ما می‌دانیم که قضاوت به معنی حکم‌کردن و جهالت به معنی ندانستن است. اگر بخواهم به زندگی خود نگاهی بیندازم، من یکی از آن افرادی بودم که خیلی مسافر خود را مورد قضاوت قرار می‌دادم. زمانی که متوجه شدم مسافرم مصرف‌کننده است، وقتی که به ایشان زنگ می‌زدم ۵ دقیقه گوشی را دیر جواب می‌داد، شروع می‌کردم به قضاوت‌کردن ایشان که الان مصرف می‌کند، الان پای بساط است، الان با دوستانش نشسته، خب معلوم است که نباید جواب من را بدهد. این پنج‌دقیقه‌ای که طول می‌کشید که ایشان دوباره به من زنگ بزند که ببیند من با او چه‌کار داشتم، آن‌قدر در ذهنم برای خودم می‌بافتم، آن‌قدر قضاوتش می‌کردم که وقتی زنگ می‌زد همین که تلفن را برمی‌داشتم، شروع می‌کردم به گفتن داستان‌هایی که در ذهنم بود و او فقط می‌گفت نغمه کمی آرام باش، اول یک سلام بده بعد ادامه بده. دقیقاً وقتی دو یا سه روز از این قضیه می‌گذشت، من متوجه می‌شدم که واقعاً تمام افکار من اشتباه بوده، این چیزهایی که در ذهن خود بافته بودم، اصلاً این‌جوری نبوده و این باعث می‌شد که هم بین خودم و مسافرم شکرآب شود و هم اینکه جز اعصاب خوردی و داستان برای خودم و اینکه خودم را تخریب کنم، چیز دیگری وجود نداشت و اینها همه از روی جهل و نادانی من بود، چون اگر آگاهی داشتم هیچ‌وقت نمی‌آمدم به خودم این‌قدر آسیب بزنم.

زمانی هم که آمدیم کنگره ۶۰ و مسافرم شروع به سفر کرد، دست از سرش برنمی‌داشتم. زنگ می‌زدم الان کنگره هستی؟ پنج صبح شد، الان شربتت را خوردی؟ فقط می‌گفت: نغمه سرت به کار خودت باشد، تو با من چیکار داری! اصلاً من نمی‌خواهم درمان شوم، تو می‌خواهی چه‌کار کنی؟

تنها راهم این بود که از آن طرف که جوابی نمی‌گرفتم، هیچ انرژی به من منتقل نمی‌شد، می‌آمدم پیش خانم کبری راهنمای عزیزم و می‌گفتم خانم کبری دارد راه می‌رود، خانم کبری الان خوابید، خانم کبری الان نگاهش کنید ببینید مصرف نکرده و خانم کبری فقط یک جواب می‌داد: نغمه او حالش خوب است و حال تو خراب است. کمی دوربینت را برگردان روی خودت، قطعاً خودت حالت بهتر می‌شود و او را بیشتر درک می‌کنی. آرام باش و صبوری کن.

دقیقاً آقای مهندس دژاکام هم که صحبت می‌کردند، خیلی قشنگ این حرف را به من توجیه کردند، گفتند: حالا مصرف‌کننده ده‌سال است که شب دیر به خانه می‌آمده، حالا همین که پایش را به کنگره می‌گذارد تازه همسفر متوجه شده که الان پنج دقیقه دیر کرده است. دقیقاً این وصف حال من بود.

وقتی که آمدیم و رها شدیم، کاری که خانم کبری همیشه به من می‌گفت دوربینت را به سمت خودت برگردان آرام‌آرام شروع کردم. تا قبل از این واقعاً متوجه موضوع نبودم که باید دست از این کارها بردارم، فقط پیگیر بودم. وقتی مسافرم رها شد مثل‌اینکه من هم کمی آرام‌تر شده بودم، شروع کردم در درون خود جستجوکردن، ببینم مشکل چیست، متوجه شدم من یک ضد‌ارزش بزرگ دارم و آن هم این است که من همیشه به مسافرم می‌گویم برو و سیگارت را درمان کن، خودم کجای داستان بودم؟ خودم که وقتی او می‌آمد درمان شود من خودم دستش را می‌گرفتم می‌بردمش کافه، حالا بنشینیم یک قلیان بکشیم و باعث تخریب مسافرم می‌شدم.

بعد که شروع کردم به سفرکردن، رفتم لژیون خانم طاهره‌ عزیز با آن جهان‌بینی‌هایی که در لژیون کار می‌کردیم، با آن کتاب عشقی که وادی اول گفت تفکرکن، درست راه برو، قدم بردار، چشمه باش و حرکت کن. واقعاً خانم طاهره آدرس خودم را به خودم داد و متوجه این شدم که وقتی یک انگشت اشاره‌ام سمت مسافرم است، نگاه کنم سه‌ انگشت دیگر سمت خودم است، برگردم خودم را درست کنم. واقعاً با مسافرم چه‌کار دارم، زندگی را برایش تلخ کرده بودم. واقعاً نمی‌دانم پیش خودم به چه چیزی فکر می‌کردم که من یک آدم خوبی هستم، او آدم بدی است. من چه داشتم؟ چرا باید این حرف‌ها را می‌زدم، مگر من خداوند بودم؟ خب قطعاً خداوند پاک و منزه است و می‌تواند انسان‌ها را مورد قضاوت قرار بدهد.

افراد خیلی زیادی هم هستند که سال‌ها درس خوانده‌اند و حالا طبق آن درسی که خوانده‌اند یک سری افراد را مورد قضاوت قرار می‌دهند، باز هم آن افراد یک‌سری جاها اشتباه می‌کنند، حالا چه برسد به من نغمه که باآن‌همه تخریب می‌خواستم انگشتم را به سمت همه بلند کنم.

اینها همه از جهل و نادانی من بود و خدا را شکر می‌کنم که وارد کنگره ۶۰ شدم به این رهایی رسیدیم، خدا را شکر می‌کنم وارد لژیون ویلیام شدم و سفر کردم. من خیلی خانم طاهره را اذیت کردم؛ ولی ایشان با راهنمایی‌هایشان همیشه آن آرامش را به من دوباره برگرداندند، هرجا آمدم انگشتم را سمت بقیه دراز کنم، سمت خودم گرفتم و با یک به من چه، ماجرا را تمام کردم.

از همین‌جا از راهنماهای پرعشقم، خانم کبری عزیز و خانم طاهره عزیز، همه شما راهنماهای عزیز کمال تشکر را دارم و امیدوارم که در این مسیر ثابت‌قدم باشم و بتوانم شال راهنمایی را دریافت کنم.

و در ادامه جلسه همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر فریبا موفق به دریافت فرم ۳۰ سی‌دی‌ شدند.

و همچنین خانم زهرا همسفر اسماعیل رهجوی راهنما همسفر سعیده با نوشتن ۴۰ سی‌دی‌ وارد سفر دوم جهان‌بینی شدند و خانم زهرا همسفر ابراهیم رهجوی راهنما همسفر سعیده موفق به دریافت فرم ۳۰ سی‌دی‌ شدند.

و در ادامه همسفر مهسا و همسفر محبوبه رهجویان راهنما همسفر زهره با نوشتن ۴۰ سی‌دی‌ وارد سفر دوم جهان‌بینی شدند و همسفر شیدا، راهنمای تازه‌واردین همسفر لیلا، همسفر شبنم، همسفر الهه و همسفر محبوبه رهجویان راهنما همسفر زهره موفق به دریافت فرم ‌۳۰ سی‌دی‌ شدند.

و همچنین اعلام رهایی همسفر غزاله مسافر نیکوتین رهجوی راهنما همسفر طاهره از لژیون ویلیام «نمایندگی البرز»؛

این رهایی‌ها و آغازها را خدمت راهنمایان گرامی خانم ها همسفر فریبا، همسفر سعیده، همسفر زهره و همسفر طاهره و رهجویان گرامیشان تبریک می‌گوییم و بهترین‌ها را برایشان خواستاریم.

عکس: همسفر سپیده، مرزبان خبری
تایپ: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر ستاره (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پریسا، خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی البرز (کرج)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .