هشتمین جلسه از دوره بیستونهم کارگاههای آموزش خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان با حضور اسیستانت همسفر مرجان و با استادی راهنما همسفر طاهره، نگهبانی همسفر صدیقه و دبیری همسفر لیلا با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» روز دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز بهکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم در جمع دوستان محبت در شعبه سهروردی هستم. انشاءالله که در این شعبه بهترینها برای شما اتفاق بیفتد. داریم به دستور جلسه وادی پنجم میرسیم قبل از تعطیلات تابستان و وادی پنجم خودش چندین شاخه و مسئله دارد که این شاخهها برای ما همسفران این را یادآور میشود که حواسمان باشد تا به تسلیم و رضا به خودداری به صبر و به قناعت برسیم انشاءالله.
اما دستور جلسه این هفته که دستور جلسه بسیار کلیدی در دستور جلسات کنگره ۶۰ است، دستور جلسهای که من میگویم بیشتر از درمان اعتیاد با ما همسفران درگیر است، «قضاوت و جهالت». چرا این دو کلمه پشت هم آمده است؟ برای اینکه من بیایم یکسری از دانستهها و یکسری از ندانستههایم را پیدا کنم. چرا این دستور جلسهها به صورت ضد پشت سر هم آمده است؟ حالا من میآیم از آخر میروم به اول و میگویم جهالت و قضاوت؛ چراکه شخصی که میخواهد وارد قضاوت بشود باید یکسری از مؤلفهها را داشته باشد، پس من اگر میخواهم قضاوتی انجام بدهم باید چه مؤلفهای داشته باشم؟ اول اینکه باید دانایی داشته باشم که بتوانم قضاوت کنم و قضاوت درست را انجام بدهم، پس میآیند در کنگره ۶۰ به من میگویند مثلثی داریم بهنام مثلث دانایی و این مثلث سه ضلع دارد، ضلع "تجربه، تفکر، آموزش" که دقیقاً باید اینها با هم رشد کند تا من طاهره بتوانم به تعادل برسم و در این مسیر داناییام به دانایی مؤثر تبدیل شود. زمانیکه این سه ضلع با هم رشد کنند کاربردی میشوند و آن موقع است که من به دانایی مؤثر میرسم. چه زمانی ضد این اتفاق میافتد؟ دقیقاً روبهروی این مثلث، مثلثی داریم به نام مثلث جهالت که ضلعهایش میشود "ترس، ناامیدی، منیت" دقیقاً هر سه ضلع مثلث جهالت روبهروی مثلث دانایی ایستاده است. ما در جزوه جهانبینی میخوانیم که ترس، تفکر را میخورد، یعنی نمیگذارد من تفکر کنم و فکر کنم درمورد صحبتی که میکنم و یا کاری که میخواهم انجام بدهم و یا منیت که با ما همسفران خیلی در جنگ و ستیز است.
خیلی از ما خودمان را قبول داریم، نمیگویم ما میگویم من، خیلی خودم را قبول دارم و فکر میکنم علامه دهر هستم و خیلی میدانم! میگویم همه مشکلات زندگیام به خاطر وجود مسافرم است، اگر این مسافر نبود این اتفاقات نمیافتاد! دقیقاً در این چند جمله چهقدر مسافرم را قضاوت کردم؟ چهقدر زندگیام را قضاوت کردم؟ چهقدر خودم را قضاوت کردم؟ به این دلیل که آموزش نگرفتهام و به این دلیل که منیت من را احاطه کرده است، پس زمانی که منیت از ضلع جهالت میآید، آموزش را میخورد، میبلعد و اجازه نمیدهد من آموزش ببینم. شاید سر لژیون نشستهام، شاید در جلسه هستم، شاید سیدیهای آقای مهندس را گوش میدهم ولی آنقدر درگیر منیت هستم، آنقدر درگیر هستم که میگویم نه من فرق میکنم، شرایط من فرق میکند، شرایط من با خانم طاهره فرق دارد، شرایط من با راهنمایم فرق دارد، شرایط من با هملژیونیام فرق دارد و دقیقاً این اتفاق میافتد و نمیگذارد من آموزش بگیرم و به قول آقای امین: «ورودی من نسبت به آموزش بسته شده است.»
اما ناامیدی یکی دیگر از ضلعهای مثلث جهالت است. ما میدانیم که ناامیدی یک زندان نامرئی است، یک حصاری است که من دور خودم کشیدم، وقتی دورت یک حصار بکشی یعنی نه اجازه ورود میدهی نه اجازه خروج میدهی و خودت را یکجورایی تنهای تنها در ورطه ناامیدی زندانی کردهای. چه اتفاقی میافتد؟ در مثلث دانایی میآید به تو میگوید بلند شو، تجربه کن، حرکت کن و این حرکت به من کمک میکند تا این حصار را بشکنم و بیایم بیرون و چه اتفاقی میافتد؟ زمانی که من از حصار جهالتم و از مثلث جهالت بیرون بیایم میتوانم قضاوت صحیح داشته باشم. راحت بگویم؛ اصلاً نمیخواهیم قضاوت کنیم، یعنی وقتی من وارد مثلث دانایی بشوم ناخودآگاه از قضاوت دور میشوم، چرا؟ چون داناییام بالا میرود و آن دانایی به دانایی مؤثر تبدیل میشود. قضاوت بر اثر چه چیزی اتفاق میافتد؟ قضاوت بر اثر جهل اتفاق میافتد، بر اثر ناآگاهی اتفاق میافتد. شاخههایی که درخت قضاوت دارد این است که اصلاً قضاوت کار چه کسی است؟ قضاوت کار قاضی است کسی که درس آن را خوانده است، کسی که درمورد این رشته به دانایی رسیده باشد، کسی که توانسته است پروسههای عظیمی در آن کارورزیهایش و در پروندههایی که خوانده، مشابهش را طی کند و بتواند قضاوت درست داشته باشد و حکم اجرا کند. پس قضاوت کار هر کسی نیست. اما گفتم درخت قضاوت شامل چه شاخههایی میشود؟ یکی از آن شاخهها ناآگاهی من است، اینکه من دانایی ندارم و وارد پروسه قضاوت میشوم. اینکه میآیم با جهل و ناآگاهی وارد قضاوت میشوم، وارد حریم دیگران میشوم، خیلی راحت دیگران را قضاوت میکنم و سلب آرامش و آسایش از دیگران میکنم.
در نهایت انسان جاهل کسی است که دیگران را خیلی راحت قضاوت میکند و من فقط میتوانم بگویم دانایی باعث میشود من دیگر کمتر قضاوت کنم. دانایی باعث میشود که من کمتر خطا کنم و کمتر خطای دیگران را ببینم. کسی که داناییاش بالا برود مطمئنا بهراحتی دیگران را قضاوت نمیکند.
مرزبانان کشیک: همسفر فرشته و مسافر مهدی
عکاس خبری: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون یکم)
تایپ: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون پانزدهم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
291