هشتمین جلسه از دوره سی و هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی صالحی به استادی راهنمای محترم مسافر یونس و نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر هادی با دستور جلسه " قضاوت و جهالت" در روز دوشنبه مورخ یازدهم تیرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
![](/EditorFiles/Image/photo12326345990(1).jpg)
سخنان استاد:
خدا را شاکرم که امروز در این جایگاه قرار گرفتهام و سپاسگزار آقای مهندس و خانوادهشان و راهنمای عزیزم آقا بهروز هستم. تقریبا از یک ماه پیش به این دستور جلسه که جهالت و قضاوت است فکر میکردم و هر کدام از این مباحث را که پیش میرفتم میرسیدم به این صحبت حضرت علی (ع) که به یکی از یارانشان گفتند اگر به چشم خودت دیدی امشب شخصی گناهی مرتکب شد فردا نمیتوانی نه به خودش و نه به شخص دیگری بگویی که فلانی آن گناه را انجام داده است، شاید بعد ازانجام گناه در این چند ساعت توبه کرده است. در واقع تیر خلاص را میزنند که من یونس در جایگاهی نیستم که در مورد هر چیزی بخواهم فکر بکنم و قضاوت بکنم. در جمعی بودم که داشتند در مورد شخصی صحبت میکردند که اسمش شبیه اسم من بود و من بعد از شنیدن این صحبت ها شاید در عرض ۳۰ ثانیه ذهنم هم قضاوت کرد و هم رای صادر کرد و تصمیمهایی هم گرفت، شاید هنوز به دقیقه نرسیده بود و دوباره اسم آن طرف آمد و من متوجه شدم که صحبت در مورد من نبوده، در جا همه چیز پاک شد و اصلاً انگار نه انگار که من چیزی شنیده بودم و قضاوتهایی کرده بودم و رای هایی صادر کرده بودم. استاد امین در سیدیهایشان میگویند وقتی در مورد موضوعی صحبت میشود و به من بَر میخورد و سریعاً جبهه میگیرم و در موردش قضاوتهایی میکنم، قطعاً آن موضوع در وجود من هست و باعث میشود که من سریعا در جایگاهی قرار بگیرم که قضاوت کنم. ما همه برای یک هدف مشخص که درمان اعتیاد هست در این مکان جمع شدهایم، آقای مهندس میگویند که دوربین تان سمت خودتان باشد یعنی کسی را قضاوت نکنید.
![](/EditorFiles/Image/photo12326345766(1).jpg)
من به عنوان یک راهنما یا سفر دومی یا حتی سفر اولی که دارم سفر میکنم باید قبل از اینکه به مرحله قضاوت قدم بگذارم حرمتها را رعایت کنم. برای خودم به شخصه هزاران بار اتفاق افتاده که مثلاً خودکارم گم شده و ذهنم همه جا رفته که من نتوانستم از خودکارم محافظت کنم و اگر آن را درون کیفم میگذاشتم گم نمیشد و به همه تهمت می زدم، هزار بار هم شده که رفتم و بعد از مدتی پیدایش کردم، همان مثال چاقوی آقای مهندس که می فرمودند توی باغ گمش کرده بودم و چند وقت بعد پیدا شد. ما اینجوری برنامهریزی شده ایم و طرز فکرمان اینگونه است، پس با این اطلاعات و آگاهی خیلی کم نمیتوانم با کوچکترین حسی قضاوت کنم. کسانی که مصرف کننده هستند حسهایشان آلوده است، باید به سفر دوم برسند و تزکیه و پالایش صورت بگیرد تا بتوانند به این حالت برگردند. یک حس غلط یا اطلاعات غلطی که به مغز ارسال میشود باعث میشود من یونس تصمیمهای اشتباهی بگیرم. من یونس آمدهام کنگره ۶۰ تا درمان بشوم، پس به من ارتباطی ندارد که بغل دستیام چه شغلی دارد یا چقدر حقوق میگیرد یا چندتا بچه دارد و چه ماشینی سوار می شود، من سفر اولی در جایگاهی نیستم که بخواهم کسی را قضاوت کنم و یا حتی راهکار بدهم، هیچ کدام از این کارها را نمیتوان کرد پس در وهله اول حواسمان به خودمان باشد نه اینکه این طرف و آن طرف برویم و ببینیم چه کسی چه کاری میکند، این کارها به جز اینکه انرژی منفی برایمان به همراه داشته باشد و حال خودمان را بد کنیم هیچ چیز دیگری ندارد و باید از این تنش ها دور باشیم و سفرمان را درست انجام بدهیم، بدون اینکه بخواهیم کسی را قضاوت بکنیم و این را مطمئن باشیم که اگر کسی را قضاوت بکنیم خودمان نیز قضاوت میشویم. این هستی جوری طراحی شده است که اگر کسی را قضاوت بکنی میچرخد و تورا در شرایطی قرار میدهد که تو خودت هم درگیر آن مسئله بشوی.
تایپ و تنظیم: مسافر هادی لژیون شانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
45