دوازدهمین جلسه از دوره دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی رازی، با استادی راهنمای محترم مسافر مرتضی، نگهبانی مسافر بهنام و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه *** قضاوت و جهالت *** روز دوشنبه یازدهم تیر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر، خدا را شاکر هستم که یک بار دیگر این جایگاه را تجربه میکنم برای آموزش گرفتن و خدمت کردم دستور جلسه قضاوت و جهالت است میخواهم امروز بیشتر در مورد جهالت صحبت کنم در طول سفر که سه دوست بودیم که شروع به سفرکردیم در طول سفر اسم ما را گذاشته بودند مثلث جهالت و روی هر کدام اسمی گذاشته بودند یعنی ترس، منیت و ناامیدی، اسم من ترس بود درست هم بود چون این ترس در زندگی من غالب بود، خدا را شکر این شش سالی که در کنگره بودم سعی کردم در موارد مختلف از ترس عبور کنم، افرادی منیت دارند که اجازه نمیدهد حرکت کنند و افرادی هم ناامیدی دارند که آن هم اجازه نمیدهد تجربه جدیدی داشته باشند، تجربه شخصی من ترس بود وقتی میخواستم کاری را شروع کنم تمام زوایا را در نظر میگرفتم همین باعث میشد ترس شدیدی در وجود من ایجاد شود تا من وارد آن مسئله نشوم و همین باعث میشد من به یک سری از اطلاعات و آگاهی را از دست بدهم، وقتی میخواستم با شخصی ارتباط برقرار کنم ترس اجازه نمیداد شروع میکردم خودم را قضاوت کردن و همین ترس باعث شد ارتباط من با انسانهای اطرافم کم شود، ما در کنگره آموزش میگیریم تا یک زندگی خوبی داشته باشیم، باید سطح آگاهی خود را بالا ببریم، سطح آگاهی فقط سواد نیست سطح آگاهی باید در همه زوایا باشد تا کسی را قضاوت نکنم، امروز دوستانی که انتخاب میکنم به اینصورت است که وقتی ناخواسته از شخصی بدم میآید با او ارتباط برقرار میکنم یعنی برعکس عمل میکنم و بعد از ارتباط میبینم چقدر شخص خوبی بوده است که به نظر من بد میآمد، این روش مقابله با ترس باعث شد من در زندگی تجربیات جدیدی داشته باشم و خدا را شکر با ورود به کنگره وآموزشها توانستم به آگاهی و دانایی نسبی دست پیدا کنم،
![](/EditorFiles/Image/-2147483648_-210103(4).jpg)
سعی میکنم در مسائلی که به من مربوط نیست دخالت نکنم تا دچار قضاوت نشوم، در سه سال اولی که در کنگره بودم به جرات میتوانم بگویم هیچ ارتباط مستقیمی با مرزبان شعبه نداشتم در صورتی که در همان برهه یک سری افراد درگیر بودند با مرزبانان شعبه که چرا با من اینگونه رفتار میکنند به جایی رسیده بود که به من گفتند باید مرزبان شوم میترسیدم میگفتند همان چیزی که میترسی سرت میآید و من هم اتفاقی مرزبان شدم، تازه فهمیدم که مرزبانها چرا اینگونه رفتار میکنند و تازه متوجه شدم تا جای شخص نباشم نمیتوانم آن را قضاوت کنم به قول آقای مهندس که میفرماید ما کسی را که قضاوت میکنید درصور ظاهر اتفاقی رخ میدهد و در صور پنهان یک اتفاق دیگر که این آسیب زننده است، خدا را شاکرم که این قوانینی را که در کنگره به من آموزش دادهاند را میتوانم رعایت کنم. از اینکه به صحبت های من توجه کردید سپاسگزارم.
![](/EditorFiles/Image/-2147483648_-210109(3).jpg)
![](/EditorFiles/Image/-2147483648_-210093(3).jpg)
تایپ: مسافر نادر
عکس: مسافر علی
بارگذاری: مسافر سجاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
43