سیزدهمین جلسه از دورهی سیزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان به استادی دیدهبان محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر وحید، با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» یکشنبه دهم تیر ماه 1403 رأس ساعت 17 آغاز شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر؛ خداوند را شکر میکنم که این فرصت در اختیار من قرار گرفت تا بتوانم یکبار دیگر در شعبه بزرگ بنیان در خدمت شما باشم. امیدوارم جلسه خوبی در کنار هم داشته باشیم و مطالب جدیدی را یاد بگیریم.
در مورد دستورجلسه قضاوت و جهالت، من میخواهم مروری روی مبحث انرژی داشته باشم. ما انرژیهای درونی خودمان را به سختی و از طرق مختلف بهدست میآوریم. برای مثال، وقتی که در کنگره و در مسیر درمان هستیم، این استخر انرژی را با سختی از طریق سیدی نوشتن، محبت به دیگران و دریافت متقابل آن، حضور در جلسه، ورزش کردن و سایر کارهایی که ما میتوانیم از طریق آن انرژی کسب کنیم.
ما از این کسب انرژی طبیعتا لذت بردیم؛ اما لذت بیشتر زمانی برای ما اتفاق میافتد که این انرژیها را خرج میکنیم. مانند اینکه من از جلسه و حضور در کنگره محبتی را دریافت کردم و استخر انرژیام پر شده است؛ وقتی از کنگره خارج میشوم در مسیر بازگشت، اجتماع و خانهی خودم، این محبت را به دیگران انتقال میدهم و آن انرژی که دریافت کردم، در همان مسیر خودش خرج میکنم.
ما یکسری خروجیها در استخر انرژی خودمان داریم که آنها در ظاهر برای ما لذتبخش هستند. شاید در آن لحظه حال خوبی را به ما بدهند؛ اما اینها در واقع سیاهچاله هستند. آنقدر تاریک هستند که وقتی ما انرژیمان را سمت آن هدایت میکنیم، علیرغم آن چیزی که از دور میبینیم و فکر میکنیم که یک روزنهی کوچک است، خیلی بزرگتر و تاریکتر است. دقیقا مانند داستان مواد مخدر که وقتی مصرف آن را شروع کردیم، در ابتدا با خودمان گفتیم این یک یا دو بست تریاک؛ و یا هفته ای یک یا دو پاکت سیگار چیزی نیست. اما یک روزی به خودمان آمدیم و دیدیم که داستان خیلی عوض شده است.
آن خروجیهای انرژی اینگونه عمل میکنند. ما در کنگره این خروجیها را یاد میگیریم و نسبت به آنها آگاه میشویم. حتی در حرمتها از بعضی از این خروجیها نام برده میشود. مانند دروغ گفتن و علیه کسی سرزنش کردن؛ همهی اینها نقاطی هستند که ما باید خیلی به آنها دقت کنیم. قضاوت کردن یکی از آن خروجیهایی است که ما در جهان ذهنی، جهان درونی واستخر انرژی خودمان داریم. یک امتیازی که وجود دارد این است که کلید دریچه این خروجی انرژیها دست خودمان است.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_155704_976.jpg)
شروع داستان و سرمنشاء موضوع قضاوت از درون من است. من دائما در ذهن خود مسائلی را ساخته و پرداخته میکنم، روی آنها فکر میکنم، تصویرسازی میکنم و در نهایت به یک نتیجهای میرسم؛ بعد آن را به صورت لسانی عنوان میکنم که برای مثال نظر من راجع به این موضوع چنین چیزی است. ما انسانها در هر نقطهای که هستیم، چه در مسیر غلط یا درست، همیشه به دنبال این هستیم که حالمان خوب باشد.
من یک دورهای برای کسب حال خوش سراغ مواد مخدر رفتم و مصرف کننده شدم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم. به کنگره آمدم که یاد بگیرم از مسیر درست به آن برسم. در کنگره یک سوالی را ما یاد دادند که در مسائل مختلف از خودمان بپرسیم که چی و روی آن تفکر کنیم. من چه بخواهم و چه نخواهم، قضاوت کردن در دنیای درونم اتفاق میافتد. ذات آفرینش انسان به همین شکل است که انسان پرسشگر است و برای پرسشهای خود دنبال پاسخ میگردد؛ اما من باید با یکسری ابزارها جلوی آن را بگیرم.
برای مثال من یک فردی را با یک ظاهر نامناسب یا شکلی که دوست ندارم، میبینم؛ در اینجا در جهان درونی من که پرسشگر است، سوال پیش میآید که این آدم چرا اینجوری است! بعد پاسخی نداریم و نسبت به آن موضوع آگاهی هم نداریم. ذهن ما شروع به پاسخسازی میکند و تصاویری را کنار هم قرار میدهد؛ در نهایت باعث میشود که من در جهان درونم نسبت به آن فرد یا آن عمل و کاری که انجام شده، به یک نتیجهای برسم. آن نتیجه که در درون به آن میرسم، بازخوردش در بیرون من نمود پیدا میکند. حالا برای اینکه من وارد این بازی نشوم، چهکاری باید بکنم؟
باید از همان سرچشمه، جلوی آن را بگیرم. همان اول سد "که چی؟"را جلوی آن بگذارم؛ که اصلا داری به این موضوع فکر میکنی که چی! آیا این آدم ارتباطی به تو دارد؟ اصلا این که من بدانم یا ندانم که این آدم در چه جایگاهی قرار دارد یا چه کاری انجام داده است یا آیا همان چیزی است که من فکر میکنم، هست یا نیست، ربطی به من دارد؟ اگر فهمیدم چه چیز به من اضافه میکند؟ اصلا متوجه شدم تمام افکاری که در مورد این فرد میکردم درست است، اون آدم از کنار من رد شد و رفت، چه اتفاقی برای من رخ داد؟ من انرژیهای درونی که به سختی و با نوشتن سیدی، آمدن به جلسه و محبت کردن به خانوادهام بهدست آوردهام را خرج چیزی کردم که اصلا چیزی برای من نداشته است.
پس همین مرحلهی ابتدا میگویی که چی! برای چی باید قضاوت کنم؟ این اولین سطح است. پاسخ ذهن چیست؟ ذهن من که بهدنبال پرسشگری است، میگوید ربط دارد. برای مثال تو میخواهی با این آقا کار کنی، شغلی را شروع کنی، میخواهی شریک یا همخانه شوی؛ باید بدانی این آدم کی هست. سوال بعدی این است که من چقدر راجع به این آدم اطلاعات دارم و اطلاعاتی را که میخواهم کسب کنم، تا چه حدی باید باشد؟ من سر لژیون مینشینم و یک برادر لژیونی جدید به لژیون اضافه میشود. چند ماه از سفرم گذشته و یک مقداری از آن حالت بهم ریختگی در آمدهام. خودم هم یادم رفته است که کجا بودم و شروع به قضاوت کردن این فرد و نظر دادن در مورد او میکنم. بله، این فرد برادر لژیونی من است و من باید سفرم را در کنار او طی کنم. باید یک شناخت اولیه نسبت به او پیدا کنم؛ اما تا چه حد؟
وقتی کنگره خودش میگوید، ساختار آن طوری است که شما فقط کنار همدیگر قرار گرفتهاید تا اعتیادتان را درمان کنید، اگر بخواهید بیشتر از آن دنبال جواب بگردید، باز هم انرژیهای خودتان را به باتلاق ریختهاید. خیلی وقتها برای من پیش آمده است، برادر لژیونیهای قدیم من و کسانی که الان خدمتگزار هستند، واقعا نمیدانم شغل آنها چیست؛ برای اینکه از همان روز اول، کنگره به من یاد داده است که بهاندازه خودت نظر بده و بهاندازه خودت اطلاعات کسب کن. در نتیجه یک سد جلوی آن نظر دادنها گذاشتم. به این دلیل که اگر بیشتر از این دنبال کسب اطلاعات باشم، مجبورم قضاوت کنم. اطلاعاتی ندارم و میخواهم به یک نتیجه برسم. پس شروع به قضاوتی میکنم که همراه با جهالت است.
من مهدی امروز از پیشینه افراد چه میدانم؟ امروز از فردی که راجع به او قضاوت میکنم و در گذشته چه اعمالی انجام داده است، چه میدانم! فردی که امروز جلوی من است، برای مثال یک فرد ضعیف، بدون اراده و تن پرور است که شاید خود ما بارها مورد این قضاوت قرار گرفتهایم، آن کسی که راجع به من قضاوت میکند، از گذشتهی من و از اینکه چی کشیدهام، چه میداند! پس وقتی من از پیشینهی مطالب آگاهی و اطلاعی ندارم و به من هم مربوط نیست و در نهایت هم به هیچ چیز دست پیدا نمیکنم، اصلا چرا اجازه دهم که این قضاوت سر منشا پیدا کند؟ حالا یک وقتی در جایگاه قاضی قرار میگیریم، آنجا داستان فرق میکند. در آنجا باید یک گروه تجسس داشته باشیم، یک اطلاعات و آگاهی درست داشته باشیم و بعد به یک باور برسیم که این اطلاعات درست است و در نهایت نظر خودمان را بدهیم. کما اینکه همان نظر امکان خطا دارد. پس تا جایی که میتوانیم از قضاوت برحذر باشیم.
در ارتباط با افراد و انسانهایی که اطراف ما هستند، استاد امین در سیدی ارتباط مبحث خیلی قشنگی را باز میکنند. ایشان ارتباط را لایهبندی میکنند و میگویند، شما در هرسطحی که میخواهید با افراد در ارتباط باشید، به افراد نزدیک شوید، اطلاعات کسب کنید و افراد رو نزدیک خودتون قرار دهید. سرچشمه قضاوت از درون من حرکت میکند و قضاوتی که انجام میدهم، سرچشمهی من را شکل میدهد. نمیگویم آن را خشک کنیم. چون ما راجع به مسائل مختلف در زندگی باید نظر بدهیم؛ اما سعی کنیم که آن چشمه را زلال کنیم. به آن چیزهایی که از آن چشمه میآید و میرود، دقت کنیم. وقتی این اتفاق افتاد، با آرامش خاطر بیشتری رفتار میکنیم و راجع به آن موضوعاتی که به ما مربوط و به اندازهی خودمان است، قضاوت میکنیم.
یک نکتهی دیگر را هم من در این موضوع عنوان کنم؛ اگر ما در جایگاهی قرار گرفتیم که به هر دلیلی مجبور شدیم، راجع به موضوعی نظر دهیم، حداقل در درون خودمان نظر دهیم و اگر اطلاعات و آگاهی نداشتیم، نتیجهگیری نکنیم. گاهی اوقات من راجع به کسی که با یکدیگر کار میکنیم، کسی که دوست من و یا همسر من است، بر اساس اطلاعات و آگاهی ناقص، در درونم نظر میدهم، رای صادر میکنم و بعد همین مسیر را طی میکنم. بعد از آن احساس میکنم که ارتباطم به سمت کدورت پیش میرود، آن فرد برایم تاریک و رابطهام سرد میشود. یک روزی بعد از آن که رابطه از بین میرود، میفهمم که آن نظریه اولیه که راجع به آن قضاوت کردم، غلط بوده است.
سعی کنیم جنبه و ظرفیت خودمان را بالا ببریم که افراد با ما بهراحتی گفتگو بکنند. این فضای امن و امنیت را ایجاد کنیم؛ تا راجع به مسائلی که به ما مربوط است و در دوراهی قضاوت قرار میگیریم، بتوانیم صحبت کنیم. جناب مهندس میگویند اگر با کسی مسئله یا مشکلی داری، نیازی نیست که در ذهن خودت دائما با این فرد جنگ داشته باشی. اصلا نیاز به این هم نیست که تلفن را برداری و با او تماس بگیری. آن فرد را صدایش بزن، روبروی او بنشین و با در نظر گرفتن ادب و جایگاه به او بگو که این مسئله در ذهن من ایجاد شده و من به نقطهای رسیدهام که میخواهم راجع به تو قضاوت کنم. ممکن است موضوعی را به تو بگوید و متوجه شوی که اصلا ربطی به تو ندارد که بخواهی قضاوت کنی.
این باعث میشود که نور آگاهی در ذهن من روشن شود. اگر در نقطهای قرار گرفتیم و قضاوت راجع به افراد یا موضوعاتی که به ما مربوط است، سراغ ما آمد، سعی کنیم که آن فرد را در جریان موضوع قرار دهیم و اطلاعات و آگاهی را از خود فرد کسب کنیم؛ چون قضاوت نادرست از جهالت من منشا میگیرد و زمانی که من به جهالت خودم انرژی میدهم و به پای آن آب میریزم، عمیق و عمیقتر میشود و این یک چرخه است که هیچوقت تمام نمیشود. امیدوارم با دوری کردن از این خروجیهای سیاه، استخر انرژی و حال خودمان را خراب نکنیم و انرژیهایی که به سختی بدست آوردهایم را به باتلاق نریزیم. قضاوت و تجسس کردن، دو سیاهچاله بزرگ است که اگر درون آن افتادی، بیرون آمدن از آن کار خیلی دشواری است. از این که به صحبتهای من توجه کردید، سپاسگزارم.
بازدید دفاتر سیدی راهنمایان توسط دیدهبان محترم مسافر مهدی:
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_155751_697(2).jpg)
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_155950_976(1).jpg)
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240701_160008_041(1).jpg)
مرزبان خبری: مسافر علیرضا
تصویربردار: مسافر هادی
نگارش: مسافر وحید
ویرایش و ارسال خبر: مسافر جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
129