English Version
English

ترس از قضاوت شدن

ترس از قضاوت شدن

از همان کودکی از سیگار و دود سیگار متنفر بودم؛ همیشه کسی که در اطرافیان سیگار مصرف می‌کرد به شدت باعث آزارم بود. در ذهن خود به این فکر می‌کردم؛ چرا باید یک فردی مصرف‌کننده سیگار شود و چرا لذت بخش است؟ در آن زمان از بیرون به قضیه نگاه می‌کردم؛ با آگاهی کم نسبت به این قضیه، افراد مصرف‌کننده سیگار را قضاوت می‌کردم. با خود می‌گفتم: به جز دود و بوی بد، چیز دیگری ندارد؛ تا این‌که بزرگ‌تر شدم و متوجه شدم فقط دود نیست؛ هزاران هزار علت در پی مصرف سیگار من، پدرم و افراد دیگر است.

اوایل به صورت تفریحی سیگار استفاده می‌کردم. به دلیل این‌که در جمع دوستانی بودم که خودشان درگیر این ماجرا بودند؛ ترس زیادی نداشتم تا مرا مورد قضاوت قرار بدهند؛ اما بعد از مدتی وارد مکان‌های عمومی شدم؛ بنابراین ترس‌های بسیاری سراغ من آمد که اگر کسی من را ببیند حتما مورد قضاوت دیگران قرار می‌گیرم؛ اگر آشنایی دست من سیگار ببیند حتما می‌گوید: اگر این دختر سیگار می‌کشد معلوم نیست چه کارهای دیگری هم انجام می‌دهد.

همیشه از طرز فکر اطرافیان و بزرگ‌ترها نسبت به دخترانی که مصرف سیگار داشتند خبر داشتم؛ بنابراین ترس قضاوت شدن اجازه نمی‌داد تا آن‌گونه که می‌خواهم از سیگار کشیدن لذت ببرم. بالاخره فرمان برای من صادر شد و اقدام به درمان در کنگره ۶۰ کردم. اکنون که این مسیر را طی می‌کنم متوجه شدم قضاوت کردن دیگران اشتباه است؛ باید بدانم آگاهی نسبت به اشخاص ندارم؛ همین‌طور از مشکلات زندگی آن‌ها خبر ندارم که بخواهم در مقام خدا قرار بگیرم و فردی را مورد قضاوت قرار بدهم. چرا باید راجع به شخصی که هیچ اطلاعاتی از او، از ظاهر و باطن زندگی او ندارم؛ آن شخص را قضاوت کنم؟

در کنگره ۶۰ آموختم قضاوت کار من نیست؛ هر زمان نیروهای منفی من را به این سمت کشیدند از خود بپرسم چه ربطی به من دارد؟! ممکن بود به دلیل جهل، نادانی و ناآگاهی در گذشته اطرافیان، دوستان و آشنایان را قضاوت می‌کردم و با خود می‌گفتم: چقدر فلان شخص خوشبخت است؛ دست بر قضا با همان شخص به دردودل می‌نشستم و متوجه می‌شدم چقدر اشتباه کرده بودم؛ گاهی اوقات بالعکس می‌شد؛ فکر می‌کردم چرا فلان شخص چهره غمگین دارد؛ حتما اوضاع به‌هم ریخته‌ای دارد؛ مدتی که می‌گذشت می‌فهمیدم از اعماق وجود شاد بوده و از اوضاع زندگی هم راضی بوده است. زمانی که مشغول به کار بودم؛ در ابتدا فکر می‌کردم همکارم اخلاق بدی دارد و باید خودخواه باشد؛ درصورتی‌که بعد از مدتی او را شناختم؛ دختر خوش قلب و مهربانی بود. به مرور زمان با علم کنگره ۶۰، افزایش آگاهی و تجربیاتی که از قضاوت کردن‌های نادرست به دست آوردم؛ متوجه شدم با قضاوت علاوه بر این‌که دچار ضدارزش می‌شوم حال من را نیز دگرگون می‌کند.

شاید مواقعی با همین قضاوت‌ها حسرت زندگی دیگران را داشته باشیم؛ حتی دید ما را نسبت به فردی عوض کند؛ در صورتی‌که آن فرد می‌توانسته دوست واقعی برای ما باشد. ممکن است قضاوتِ من باعث شود دل طرف مقابل شکسته و بیشتر آلوده به گناه شوم؛ به همین دلیل قول دادم دیگر کسی را قضاوت نکنم؛ حتی دختر جوانی که در کوچه و خیابان سیگار به دست است!

نویسنده: مسافر نیکوتین ساینا رهجوی راهنمای ویلیام وایت همسفر ندا، نمایندگی بنیان مشهد
رابط خبری: راهنمای ویلیام وایت همسفر ندا، نمایندگی بنیان مشهد
ویراستار و ارسال: مسافر نیکوتین پریسا رهجوی راهنمای ویلیام‌وایت همسفر فریبا، نمایندگی سهروردی اصفهان
گروه همسفران ویلیام وایت کنگره ۶۰

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .