خلاصه سی‌دی سبزه‌ها

حرف خودم را با این مطلب شروع می‌کنم که از کتاب ۶۰درجه زیر صفر انتخاب کردم.

من آب می‌آورم
تو آنقدر بنوش که سیراب شوی
اما نه زیر آب
من بلندم، به بلندای قله‌هائی که نتوان تسخیر نمود
اما تو بربام من، مسلح بیا، تا عظمت را ببینی
من می‌رویانم
آنقدر که زمین و آسمان را شب و ظلمت فرا گیرد
اما تو از میان سبزه‌ها، نور را بیاب
و بر بال آن بنشین و به سوی من پرواز کن
تا آنچه به باورت نمی‌گنجد، ببینی
تو می‌توانی همه آنچه که هست با نیروی عقل خویش
تبدیل به بهترین کنی
و به سوی نقطه‌ای بیائی که آغاز نمودی

اصولاً انسان ها باورشان این است که، هر چیزی که در هستی وجود دارد باید ماده باشد. آنچه که ماده است باید قابل روئیت و لمس باشد. به این مفهوم که تا چیزی را نبینی باورش نمی‌کنی، ولی این یک باور غلط است چون دید ما نسبت به آن اشتباه است. به طور مثال با یک ترازوی کوچک نمی‌توان یک گونی سیب‌زمینی را وزن کرد، بعضی چیزها در هستی وجود دارد ولی به دلیل اینکه ما نمی‌توانیم آنها را ببینیم و لمس کنیم، می‌گوییم که وجود ندارد. این برداشت اشتباه است، چون دستگاههای اندازه‌گیری ما نسبت به  دید آن چیز مناسب نیست، چون دستگاههای اندازه‌گیری ما تا حدی مشخص توان تشخیص دارد. مثلاً گوش انسان، تا یک فرکانس خاصی را می‌تواند بشنود، یا چشم انسان تا حدی اجسام را می‌بیند
و آن چیزهایی را که نمی‌بیند دلیل بر نبودنش نیست، این به خاطر دستگاه اندازه گیری ماست یا حس بویایی که نسبت به خیلی از حیوانات ضعیف تر است و این را خداوند طوری آفریده است که تا یک حد مشخصی بو ها را تشخیص بدهد و اگر قرار بود تمامی بوها از هر فاصله ای مثل بعضی از حیوانات تشخیص بدهد زندگی برای انسان بسیار مشکل می‌شد. مفهوم پیام، قسمت اول این است که مسیر زندگی به ما نشان میدهد چیزی را که دوست داریم می‌توانیم در مصرف آن زیاده روی کنیم و این یه تصور غلط است و درست مثل زیر آب رفتن است. زیاده روی کردن در مصرف، حال یا ثروت، مقام، خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، می‌تواند باشد. اگر در مصرف هر کدام از اینها تعادل نباشد درست مانند خفه شدن زیر آب هست.

در ادامه سی‌دی بیان میشود،آنقدر در زندگی ها مجهولات زیاد است که خدا می‌داند و یک نفر که مقداری علم و دانش و آگاهی داره خیال میکند چه خبر است، ولی آنقدر این علم و دانش زیاد است که، هر چقدر بدانی باز هم کم است و انسان زمانی که به علم و دانشی میرسد تازه به این موضوع پی‌ میبرد که هیچ چیز نمی‌داند. درست مثل فوق تخصص ها که وقتی به عمق یک تخصص میرسد تازه متوجه می‌شود که در مورد آن دانش زیادی ندارد.برای همین است که می‌گوید برای اینکه به عظمت خدا پی ببری به پشت بام بیا.
در قسمت دیگر از پیام می‌گوید که من میرویانم آنقدر که زمین و آسمان را ظلمت فرا‌گیرد. به معنی است که اگه ظلمت وتاریکی نباشد اصلا نور مفهومی ندارد. در خلقت همه چیز هست و انسان در ظلمت گرفتار شد، مثال سبزه را میزند که سبزه ها به سمت نور رشد و حرکت میکنند و برای اینکه از ظلمت رهایی پیدا کنی و به نور برسی بر بال سبزه ها سوار شو و از تاریکی عبور کن تا به روشنایی برسی.و در آخر پیام میگوید که تو می‌توانی با همه مشکلات و بدی ها و مصائب که داری با استفاده از نیروی عقلِ خودت، تبدیل به بهترین کنی و به نقطه ای بیایی، که در اینجا مثال کسی را میزند که با همه مشکلات و گرفتاری و اعتیاد که دارد با استفاده از نیروی عقل خودش به نقطه ای رسیده است که توانسته است تعداد زیادی از انسانها را از دام اعتیاد به رهایی برساند ونجات دهد و تبدیل به یک قهرمان ملی بشود.و بعد از رهایی به نقطه ای برسد که از انجا آغاز کرده. در آخر پیام امده است که حرکت بسیار عظیمی آغاز گردیده است که بند شیطان، که سدی بود بر سر راه، قطع شده است .و از عمل شیطانی مثل خمر وقمار که پرده بر روی عقل انسان ها میکشد دوری کنید.

ارسال مطلب: مسافر احسان( لژیون اول)

تایپ و بارگزاری: خدمتگذار سایت مسافر محمد(لژیون سوم)