امروز چهاردهمین جلسه از دوره پانزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی دکتراحمد با استادی مسافر شعبان ،نگهبانی مسافر حیدر و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "حرمت کنگره ۶۰ چرا رابطه مالی و کاری در کنگره ممنوع است "روز پنجشنبه مورخ ۷ تیر ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
هیچ وقت من این طرف میز نبودم. و برایم تازگی دارد. و خوشحالم هر وقت آن طرف میز به عنوان متهم بودم. و برایم حکم بریدند. و هر موقع حرف زدم برایم دستبند و پابند زدند. و هیچ وقت جرات حرف زدن نداشتم. و الان این جایگاه را تجربه میکنم. و برایم جای خوبی است. در مورد دستور اجلسه بخواهم بگویم، که جناب مهندس کامل توضیح دادهاند. ولی من در مورد سی دی بخواهم بگویم، یک چیزی است که من آن را قبول نداشتم.
پارسال وقتی آمدم شعبه پروین اعتصامی، دو روز سر لژیون بودم که با راهنمای خودم حرفم شد. و از جلسه زدم بیرون و گفتم اینها مشکل دارند. من مشکل ندارم اینها بلد نیستند. خلاصه بعد از آن ۶ ماه رفتم سفر و وقتی که خانواده به ملاقاتم آمدند، گفتم من به خاطر این اینجا هستم که رفتم کنگره ۶۰ اگر نرفته بودم. الان اینجا نبودم.
پس از آزادی گفتم تنها جایی که مرا نجات میدهد کنگره ۶۰ میباشد. چون من در مدت ۵ سالی که پاک بودم و در انجیوی دیگر بودم. ۱۳ سال در لغزش، و دست و پا میزدم. اول هفته کمپ بودم، آخر هفته با یک مواد جدید آشنا میشدم.و تجربه میکردم.
تا اینکه آمدم کنگره ۶۰ و با حس راهنما انتخاب کردم. حرمت کنگره ۶۰ فقط برای من بود. به کسی کاری ندارم. منیت پدر من را درآورده بود. چون همیشه فکر میکردم اینهایی که اینجا هستند مواد مصرف کردند که حالشان اینقدر خوب است. و حال من خراب است.
مگر میشود در کنگره۶۰ با به به و چهچه حالت خوب باشه. تا رفتم به رهایی رسیدم. دیدم نه وقتی که حرمت کنگره ۶۰ را اجرا میکنم، حالم خوب است.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240630_000035_182.jpg)
من لباس سفید تا حالا نپوشیده بودم. الان یک سال است که میپوشم. و همیشه لباس تیره به تن داشتم. و وقتی آمدم کنگره ۶۰ و کیف به دست با لباس سفید در محل راه میرفتم. همه میگفتند که دکتر آمد. چی توی کیفت داری. و وقتی میدیدند دفتر و خودکار من را میگفتند سر شعبان به سنگ خورده است. واقعاً سرم به سنگ خورده بود. و حرمت کنگره ۶۰ برای من بود.
وقتی که چشم میگویم همه درها به رویم باز میشود. الآن یاد گرفتم هر کاری میکنم مثل مرد به گردن بگیرم. و همیشه سر موقع در جلسه حضور پیدا میکنم. سیدیهایم را سر وقت مینویسم. و وقتی که مینویسم حالم بهتر میشد. انگار همه باور دارند که شعبان دکتر شده است و دیگر خلافکار نیست. جداً هر موقع سیدی مینوشتم، حالم بهتر بود.
و هر موقع نمینوشتم. و به راهنمایم دروغ میگفتم. میرفتم خانه بزن بزن شروع میشد. اما وقتی توی مسیری که افتادم که آب داشت. و به جهت مسیر آب حرکت کردم. همه ی درها به رویم باز شد. فقط سرم را انداختم پایین و غرور و منیت را کنار گذاشتم. دقیقاً به حرمت کنگره ۶۰ احترام گذاشتم. و دیگر در مورد کسی بیمورد قضاوت نکردم. و یاد گرفتم که بگویم به من چه. بهترین کار را کردم. و بعد از ۵۰ سال آمدم کنگره۶۰ و گفتم شعبان هستم یک مسافر.
در ضمن دوستان رهایی مسافر اسماعیل از لژیون دوم و رهایی مسافر پوریا از لژیون سوم از بند مواد مخدر بوده است را به راهنماهایشان و و کلیه اعضای نمایندگی دکتر احمد تبریک میگوییم.
با سپاس از شما ممنونم.
تایپ مسافر علی
تنظیم : مسافر محسن مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
158