English Version
English

قضاوت کردن، دلیل حال بد و خراب

قضاوت کردن، دلیل حال بد و خراب

دومین جلسه از دوره بیست و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی با استادی راهنمای محترم مسافر شیرزاد، نگهبانی مسافر کاظم و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه "قضاوت و جهالت" و تولد پنج سال رهایی مسافر محمد روز شنبه 9 تیر ماه 1403، ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را شکر می‌کنم که این فرصت به من داده شد تا بتوانم در کنار شما عزیزان آموزش بگیرم و جلسه خوبی را کنار هم برگزار کنیم، دستور جلسه همانند شنبه‌های دیگر دو قسمت دارد، قسمت اول قضاوت و جهالت و قسمت دوم تولد پنج سال رهایی و آزاد مردی محمد می‌باشد.
در مورد دستور جلسه باید بگویم که ما تقریباً 52 هفته در سال داریم که 4 هفته آن تعطیلات تابستانی و عید می‌باشد، در کل 48 دستور جلسه داریم، دستور جلسات طوری برنامه ریزی شده‌اند که هر کدام یک اشکالی را در وجود ما مسافران و همسفران برطرف کند.
من همیشه می‌گویم اگر کسی بتواند تمام دستور جلسات کنگره را درک و آنها را در زندگی خود اجرایی کند دقیقاً وسط بهشت قرار می‌گیرد، دستور جلسه این هفته هم یکی از دستوراتی است که ما روزانه با آن سرو کار داریم، در واقع من هر روز بایستی در زندگی روزمره خودم قضاوت کنم و تصمیم بگیرم چکار کنم کجا بروم و چه زمانی بروم و چه کاری را انجام بدهم و ندهم، هرچه دانایی بیشتری داشته باشم تصمیم درست‌تری خواهم داشت و اگر انتخاب درستی داشته باشم زندگی‌ام در صلح و آرامش بیشتری قرار می گیرد.
در کنگره آقای مهندس دژاکام قضاوت و جهالت را دستور جلسه قرار داده‌اند تا من بدانم که در مورد دیگران قضاوت نکنم، به عنوان مثال یک سفر اولی که در حال سفر کردن است اگر دارویش را بخورد و در مورد یک شخصی که مثلاً مرزبان است قضاوت کند و در ذهن خودش بگوید که چرا با من اینطور صحبت کرده و در مورد او اینطور فکر کند ذهن او قدرتی دارد که هر چه فکر کند آن موضوع را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند و به ساعت ده نرسیده قدرت دارویش تمام می شود و از ساعت ده تا ساعتی که وعده بعدی اوست باید خماری بکشد، این قضیه در سفر دومی ها هم همینطور است به این شکل که بیوشیمی بدن آنها مواد لازم را در بدن آنها تولید می‌کند و اگر بنشیند و قضاوت کند و در مورد اینکه چرا فلانی این کار  را کرد و آن کار را نکرد اتفاقی که می‌افتد این است که آن موادی که بدن من باید در طول روز خرج کارم و یا مدیریت زندگی و کارهای شخصی‌ام مصرف کند را صرف قضاوت کرده و انرژی‌اش را از دست می دهد و دیگر انرژی لازم را ندارد و این امر باعث می‌شود که تصمیمات اشتباه بگیرد، همین اعتیادی که گرفتار آن شدیم دلیلش چه بوده است؟ من وقتی مواد مصرف می‌کردم، باعث می‌شد کمبود انرژی در درون من برطرف شود و انرژی لازم را می‌گرفتم و فکر می‌کردم آنهایی که مواد مصرف نمی‌کنند چگونه زندگی می‌کنند و برای اینکه بتوانم انرژی خودم را بالا ببرم برایم یک راه میانبر بود و دلیل این امر هم کمبود انرژی در من بود و دلیل اصلی آن هم زندگی بدون آگاهی و جهان‌بینی بود، و اگر مواد مصرف نمی‌کردم باعث می‌شد تغییراتی در رفتارم و خوابم و زندگی‌ام رخ بدهد و با مصرف نکردن مواد مخدر دوباره دچار کمبود انرژی می‌شدم.
فرآیند قضاوت کردن اینطور است که این امر اول در ذهن من اتفاق می‌افتد، استاد امین در سی دی حس می‌گویند حس همانند آنتن است، دریافت کننده است مسائل را می‌گیرد و به عقل می‌دهد و عقل آنها را تجزیه و تحلیل می‌کند و فرمان مناسب آن قضیه را می‌دهد، اما وقتی دریافت شما بد باشد و اطلاعات بد و یا غلط بگیری مسلماً در تصمیم‌گیری هم اشتباه می‌کنی، تصمیمات درست چقدر می‌تواند در زندگی ما تاثیرگذار باشد، تمام مشکلاتی که ما داریم به دلیل تصمیمات بد و غلط انتخاب کردن است، قُضات برای قضاوت کردن کلی درس می‌خوانند و ساعت‌ها وقت می‌گذارند تا بتوانند تصمیم درست بگیرند، ولی ما خیلی راحت و بدون دانش لازم درون ذهنمان دائم در حال قضاوت کردن دیگران هستیم،  اگر ما در طولانی مدت در حال قضاوت کردن باشیم خیلی خسارت‌ها به ما و زندگی ما می‌زند.
قسمت دوم دستور جلسه تولد پنج سال رهایی محمد عزیز است، محمد یکی از رهجوهایی بود که زمانی که وارد لژیون شد از همان ابتدا منظم و مرتب بود و سفر خوبی داشت، از لحاظ اخلاقی یک مقدار تُندخو بود، یادم هست که یک بار در پارک طالقانی یکی از راهنماها که مسئول توپ ورزشی بود، توپ را نیاورده بود و محمد در حال درست کردن جنجال و قشقرق بود، بعد از آن ماجرا با او صحبت کردم و قانعش کردم که نباید با یک راهنما آن گونه رفتار کند و خیلی زود حرفی که به او زدم را اجرایی کرد و هر موضوع دیگری که به او گفتم را به بهترین شکل ممکن انجام داد و زمانی که وارد سفر دوم شد خدمتگزار بود و در این شعبه مرزبانی را گذراند و در حال حاضر مسئول نشریات و انبار شعبه است و الآن شدیداً برای امتحان راهنمایی درس می‌خوانند تا جایی که من خبر دارم در تعطیلات عید نوروز روزی 14 الی 15 ساعت درس می‌خواند، انشاالله که بتواند شال راهنمایی‌اش را بگیرد برایش آرزوی خوشبختی و حال خوب دارم.
مشارکت مسافر محمد:
خدا را شکر می‌کنم که نوبت تولد من هم شد، از تک تک شما که اینقدر نسبت به من محبت دارید خیلی تشکر و قدردانی می‌کنم ، همه شما را دوست دارم و دست شما را می‌بوسم، درست است که همسفر من نتوانسته به کنگره بیاید ولی آقای مهندس گفته‌اند کسانی که نتوانسته‌اند همسفرشان را به کنگره بیاورند تمام مسافران کنگره همسفر آنها هستند، چرا که پیوند محبت بین ما جاری است و این برای من خیلی لذت بخش می ‌باشد، در تولدهای قبل، از تخریب‌هایم گفتم ولی امسال آنقدر وقت نداریم و خیلی کوتاه و مختصر حرف‌هایم را به دو بخش قبل از آمدنم به کنگره و اینکه در کنگره چه کرده‌ام تقسیم می‌کنم، من هم همانند خیلی‌ها آخرین نفری بودم که متوجه تخریب‌هایم شدم چون هیچ وقت قبول نمی‌کردم که مصرف‌کننده هستم و همیشه همه چیز برایم فراهم بود و هیچ سختی برای مصرف مواد نداشتم، تا اینکه یک روز راهی سفر حج بودم و متوجه شدم که آنجا مواد کشیدن را خیلی سخت می‌گیرند و شوکه شدم و همان لحظه خمار شدم وقتی دوباره مصرف کردم و رفتم فرودگاه تا دو روز مشکل نداشتم ولی بعد از آن باز خماری سراغم آمد و من تا آن زمان اصلاً نمی دانستم خماری چه است و فکر می‌کردم هر وقت بخواهم می‌توانم مصرف نکنم و آن زمان دستم از همه جا کوتاه بود، در آنجا دعا کردم که هیچ کس به حال و روز من گرفتار نشود، من از حجی که رفتم چیزی جز خماری نصیبم نشد و با خانواده بگو مگو داشتم چون تخریبی که ما به خودمان می‌زنیم دو برابرش را به همسفرها وارد می‌کنیم، چون یک مقدار تخریب ما به آنها وارد می‌شود و مقداری هم خودشان به خودشان وارد می‌کنند، چون صورت مساله را مثل ما نمی‌دانند و آگاهی برخورد با مسافر را ندارند و به همین دلیل به خودشان هم تخریب وارد می‌کردند. بعد از آن یک هفته طول کشید که حالم بهتر شد از مدینه رفتم مکه و رفتار و اخلاقم بهتر شد.
یادم هست آن زمان دو نوه داشتم که کوچک بودند، یک روزی به خانه ما آمدند من خمار بودم و این دو تا کوچولو که تازه راه افتاده بودند و از سر و کولم بالا می‌رفتند را از بس که اذیت می‌کردند آنها را داخل حمام گذاشتم، نوه خیلی شیرین است و من الآن که نوه‌هایم را می‌بینم می‌گویم آن محمد قبلی مُرد، به دلیل مصرف مواد اخلاقم و خصوصیاتم دست خودم نبود، الآن که یک تازه وارد از پله های شعبه بالا می‌آید دردش را متوجه می‌شوم، اگر به نشریات بیاید و حالش خوب نشود هر چه بخواهد به او می‌دهم چون حال خودم هم کمتر از او نبوده و این روز ها را قبلاً تجربه کرده‌ام، خدا را شکر که به کنگره آمدم و سفر کردم، آقا شیرزاد فرمودند اوایل که آمده بودم خیلی اذیت می‌کردم و زمانی که به پارک می‌رفتم نامتعادل بودم ولی کم‌کم روی ریل آمدم و رفته رفته بهتر شدم و خاطرم نیست در این پنج سال من حتی دو جلسه غیبت داشته باشم و یاد ندارم که سه ساعت زودتر به شعبه نیامده باشم البته بخاطر حال خودم آمده‌ام چون از شما انرژی می‌گرفتم و خدمتی که می‌کنم تمام انرژی‌اش به خودم بر می‌گردد.
هر کس اگر خواسته‌اش را داشته باشد می‌تواند جایگاه‌های خدمتی کنگره را تجربه کند، چند ماهی از رهایی من گذشته بود و انتخابات مرزبانی بود و آقا شیرزاد به من گفتن شرکت کن و من شرکت کردم و رای آوردم و یک تیم خیلی خوبی در مرزبانی شعبه داشتیم، بعد از آن خدمت انبار شعبه را گرفتم چون شعبه ما بزرگترین شعبه تهران است بیشتر تجهیزات کنگره در تهران در شعبه ما می‌آید و از اینجا تقسیم می‌شود، این خدمت را به من دادند و من پنج سال است که خدمت می‌کنم و همیشه دو خدمت داشته‌ام، و از این بابت خوشحال هستم، دست آقای مهندس را می‌بوسم و هر وقت فکر می‌کنم اگر آقای مهندس بعد از رهایی می‌رفتند الان وضعیت من و خانواده‌ام چه بود واقعاً دست او را می‌بوسم و از آقا شیرزاد خیلی متشکرم که به من خیلی کمک کردند یک تشکر ویژه هم از آقا مروت در قسمت فوتبال دارم که در آن زمان مثل یک راهنما برای من بود و از همه شما تشکر می‌کنم.
مشارکت همسفر محسن:
سلام، خدا را بابت اینکه چند سالی هست که پدرم درمان شده و حالشان خوب است شکر می‌کنم، کنگره60 راه را برای کسانی که می‌خواهند درمان شوند فراهم نموده، از آقای مهندس و کنگره60 برای فراهم نمودن چنین فضایی تشکر می‌کنم، همینطور از آقا شیرزاد که زحمت راهنمایی پدرم را کشیدند تشکر می‌کنم، امیدوارم که همیشه سلامت باشید و حالتان خوب و عالی باشد. خیلی ممنون.

تهیه و تنظیم: گروه سایت شعبه حسنانی
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .