دستور جلسه قضاوت و جهالت هست و کنگره ۶۰ مشخص مینماید قضاوت بر عهده چه کسانی هست. در کنگره 60 آموختم که افرادی در جایگاه قضاوت کردن قرار دارند و وظیفه آنها حکم صادر کردن هست و در قبال انجاموظیفه خود پولی را بهعنوان حقوق دریافت مینمایند. من وقتی متوجه این قضیه شدم، دریافتم که من الهام بهعنوان یک همسر، مادر یا هر جایگاهی دیگر، اجازه ندارم در مورد افراد نظر بدهم و قضاوت انجام بدهم. به گذشته برمیگردم و زمان قبل از ورودم به کنگره ۶۰ که من چه قضاوتهایی انجام میدادم را به یاد میآورم.
مسافرم وظایف خود را بهدرستی انجام نمیداد و فوری مورد قضاوت من قرار میگرفت که تو به خاطر مصرفکننده بودن، خوب تربیت نشدن، به دلیل نداشتن خانواده خوب یا اینکه مادر خوبی نداشتهای به چنین شخصیتی تبدیلشدهای. نمیتوانستم مادر خوبی برای پسرم باشم و بازهم مقصر مسافرم بود که چون تو همسر خوبی نبودهای من نتوانستم مادری خوب باشم. مادرم نیز از این قضیه مستثنی نبود که چرا اجازه دادید من با این شخص ازدواج کنم. او که فامیل شما بود و شناخت کامل نسبت به او داشتید. اطرافیانم که به مشکل برمیخوردند در صور پنهان مورد قضاوت من قرار میگرفتند که این شخص رفتارش درست نیست، وظیفه خود را بهدرستی انجام نمیدهد و حرکت مناسبی انجام نداده که دچار این مشکل شده است. قضاوت کردنها باعث شده بود حال خود و مسافرم خرابشده بود و مسافرم بیشتر در اعماق تاریکی فرومیرفت و من دچار ناامیدی، منیت و اضطراب شده بودم.
با ورودم به کنگره ۶۰ و شروع سفر، با استفاده از دستور جلسه قضاوت و جهالت، کسب آگاهی از مشارکت دوستان و با استفاده از سخنان آقای مهندس دژاکام در وادیها، باعث گردید قضاوتهای من کمرنگ شود. آقای مهندس قضاوت و جهالت را در کنار یکدیگر قراردادند؛ زیرا در کنگره گفته میشود کسی که قضاوت میکند جاهل است؛ یعنی قضاوت افراد از جهل و نادانی او سرچشمه میگیرد. آقای مهندس مثلث جهالت را توضیح دادند که از سه ضلع ترس، منیت و ناامیدی تشکیلشده است. من متوجه شدم وقتی ناامید باشم و دچار منیت شوم، مسافرم، فرزندم و دیگران را قضاوت خواهم کرد.
نقطه مقابل مثلث جهالت، تجربه، آموزش و تفکر هست. در کنگره آموزش دیدم و به این قضیه پی بردم که اگر دچار منیت باشم نمیتوانم آموزش بگیرم و بازهم دچار قضاوت کردن خواهم شد و این کاری بود که من در زمان ناآگاهی انجام میدادم و میگفتم من باسواد هستم، مسافرم یک شخص بیسواد است و همسطح من نیست و این حرفها دائم تکرار میشد که من از تو بالاتر هستم، تو هیچچیز بلد نیستی، نادان هستی، صحبت کردن بلد نیستی و او همیشه و در همه حال مورد قضاوت من قرار میگرفت.
در کنگره آموزش گرفتم دانایی به سواد نیست و من هیچچیز بلد نیستم و بایستی آموزش بگیرم، از تجربه دیگران استفاده کنم؛ زمانی که در ناامیدی فرورفتم، فهمیدم که باید خود را نجات بدهم و از آن ضد ارزش خارج شوم. کنگره باعث حرکت من شد، دوست داشتم همسر خوبی باشم؛ ولی چون مسافری داشتم که مصرفکننده بود میگفتم چرا باید من خوب باشم؛ درحالیکه او شوهر خوبی برای من نیست. میخواستم وظیفه مادری را بهدرستی انجام دهم و بازهم میگفتم همسر مصرفکنندهای دارم و حال خراب خودش را به من منتقل میکند؛ چون او پدر خوبی برای فرزندم نیست، چرا من انجاموظیفه کنم و من هم در جایگاه مادر بودن برای فرزندم کم بودم.
زمانی که آموختم در هر جایگاهی که هستم اگر صد خود را بگذارم، وظیفه خود را بهخوبی انجام بدهم و دیگران را مورد قضاوت قرار ندهم، حرکت خواهم کرد. در کنگره ۶۰ دو نکته را آموزش گرفتم؛ اینکه الهام خودت را بهجای آنطرف که مورد قضاوت قرار دادهای بگذار و در مشکلات او قرار بگیر، قطعاً عکسالعمل تو هم همان خواهد بود و دیگری اینکه از مشکلاتی که آن شخص متحمل میشود تو ناآگاه هستی و با تفکر به این موارد دیگر شخصی مورد قضاوت من قرار نمیگیرد.
آموزش گرفتم که من جای مسافرم قرار نگرفتهام و سختیهای اعتیاد را نچشیدهام، سعی میکنم با مسافرم همحس باشم و بیشتر او را درک کنم، بیشتر روی خود کارکنم و سطح خودم را بسنجم و ببینم در این رابطه من چه کار مفیدی انجام دادهام؛ آیا توانستهام همسفر، مادر یا همسر خوبی باشم. سعی میکنم نقاط قوت خود را بالا ببرم و دیگران را کمتر مورد قضاوت قرار دهم. امیدوارم با کسب آموزش این عمل ضد ارزشی؛ یعنی قضاوت کردن در وجود من کمتر و کمتر شود و از جهل و ناآگاهی خود بکاهم تا دیگران کمتر مورد قضاوت من قرار بگیرند.
نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون دهم)
تایپ: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر ملیکا رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
158