English Version
English

گروه خانواوه_دلنوشته

گروه خانواوه_دلنوشته

به‌نام‌قدرت‌مطلق‌الله


به نام خداوند لوح و قلم-حقیقت نگار وُجود و عَدَم

سلام دوستان پروین هستم یک  همسفر


خداوند آفریننده ی زیبایی های بسیاری است.
که انسان با تماشای آنها علاوه بر لذت بردن به وحدانیت خدا نیز پی میبرد.

شب هنگام که درخشش ستاره ها در آسمان آغاز میشود و برای همه ی موجودات زمان استراحت و آرامش فرا میرسد؛ برای من زمان شروع همه ی فکرها،غصه ها و ناآرامی های ذهنم است.

همه ی شهر در خوابند ولی من با بی قراری دائم از خودم میپرسم که چرا چنین شد؟!

در خانه قدم میزنم و از خدای خودم میپرسم کجا اشتباه کردم!؟

پسر عزیزم که برای من یادآور نشاط و زیبایی بهشت بود الان پریشان و پژمرده حال است.
از پنجره به ماه نگاه میکنم و با اشک خدایم را صدا میزنم:
خدای قلب های شکسته،پناهم بده.

در این دوران برای یافتن آرامش روحی و درمان پسرم از انواع علم و طب مدرن مثل درمانگر،روانپزشک و مشاوره تا طب سنتی مثل طب سوزنی و گیاه درمانی کمک گرفتم و در آخر حتی به دعانویس و طالع بین هم سر زدم.

در این راه طولانی و بی تاثیر کفش های زیادی کهنه کردم.
تنها راه نرفته ام کمپ ترک اعتیاد بود که به علت عدم امنیت و عدم کارایی عطایش را به لقایش بخشیدم.

هربار ناتوانی و درماندگی فرزندم بیشتر میشد میدیدم که به جسمش آسیب میزند.
دیگر توان رنج کشیدنش را نداشتم.
از طرفی مهری که به پسرم دارم به روحم سنجاق شده،با دیدن شکست و ناکامی اش من هم میشکستم و در خودم خورد میشدم..
دیوار های خانه برایم تنگ میشود.
قلبم در سینه میسوزد.
خدایا نخواه که ذره ذره آب شدن پسرم را ببینم.
من بنده ی توام جز تو کسی را ندارم،برایم خدایی کن !
به فریادم برس ،این درد برای من خیلی سنگین است .
مرا با پسرم امتحان نکن!
اگر همه ی این ها بازیست لطفا آنرا به هم بزن..
از چشمه ی خشک شده ی اشک چشمانم جز درد چیزی نمانده.
غمم چنان است که روزی هزاربار از تو میخواهم این زندگی را برایم تمام کنی و جانم را بگیری.
هیچکس حتی مادرم هم نمیدانست فرزندم درگیر اعتیاد است.
ارتباطم را محدود کرده بودم و مهمان  نمیپذیرفتم و در هیچ جمعی حاضر نمیشدم...
(این فقط شرح یک شب از هزاران شب من بود)

از دوستانم شنیدم که به جلسات (ان اِی) میروند.
پسرم را فرستادم بعد از دو جلسه پرسیدم شرایط چطور است؟
گفت هرکس بعد از معرفی به خودش ناسزا میگوید که دیگر مخدر مصرف نکن،من هم چند صفت ناپسند جدید یاد گرفتم!!!
چند روز بعد پسرم با خوشحالی و هیجان آمد و گفت مکانی به نام کنگره هست.
فردا با دوستش در کنگره حاضر شدند و بعد با انرژی مضاعفی که از سالهای بچگی اش در او مُرده بود به خانه برگشت.
آن زمان لژیون در پارک بود.
بعد از آنروز ما با مکانی امن و مقدس به نام کنگره ۶۰ آشنا شدیم.
مردی از دیار عشق و از جنس مهربانی کنگره را بنا کرده بود و امید همه ی نا امیدان شده بود.
مهندس حسین دژکام با روحی پدرانه و حامی با متدی به نام DTS درمانی برای مبتلایان به اعتیاد ابداع کرده بود.
شما برای من پاسخی بودید که خدا به گریه ها و دعاهای شبانه ام دا.
،من در محضر شما آموختم اعتیاد انتهای دنیا نیست.
اکنون پسرم با راهنمای محترم و دلسوزش آقا مصطفی پا در این سفر گذاشته و امید دارم در آخر از این خاکستر ققنوسی به پرواز در آید.
خودم هم راهنمایی از جنس مهر دارم که در این راه دستگیر روح در هم شکسته ام است.
خدای مهربانم از تو ممنونم که مرا از درگاهت دست خالی برنگرداندی.

تو پاسخ همه ی دعاهای مرا سالها قبل از نیازمندی ام با آفرینش روح پاک مهندس دژاکام داده بودی.

به امید رهایی همه ی مسافران و با تشکر از همه ی افرادی که در برپایی جلسات کنگره زحمت میکشند.


تایپ و ویراستاری: همسفر ملک لژیون دوم 

تنظیم وارسال:مرزبان خبری همسفرساغر 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .