مسئلهای که در داستان حضرت موسی بسیار اهمیت دارد مسئله خواستهها میباشد و اینکه ما برای رسیدن به خواستههایمان از چه روشی استفاده میکنیم. برای رسیدن به خواستههایمان میتوانیم از دو روش استفاده کنیم یک روش شیطانی و دیگری روش الهی است.
برای رسیدن به خواستهها دو روش وجود دارد، روش الهی و روش شیطانی.
روشی که فرعون برای رسیدن به خواستههایش از آن استفاده کرد، شیطانی بود و به اینگونه است که انسان برای رسیدن به هدفش از هر روشی استفاده میکند و برای رسیدن به هدف، روش را توجیه میکند، به همین سبب است که قرآن میفرماید: بدترین مردم آل فرعون هستند و آلفرعون مردمی هستند که برای رسیدن به خواستهشان از هر روشی استفاده میکنند ولو آن روش کشتن هزاران انسان بیگناه و بیپناه باشد؛ اما روش الهی روشی است که برای رسیدن به بزرگترین هدفها و خواستههای نیکو از هر روشی استفاده نمیکند و به نوعی برای رسیدن به یک خیر بزرگتر کوچکترین ظلم را هم روا نمیدارد.
بدترین مردم آلفرعون هستند و آنها کسانی بودند که برای رسیدن به خواسته هایشان از هر روشی استفاده میکردند.
ما به عنوان یک انسان از کدام روش استفاده میکنیم؟ برای اجرای قانون از کدام روش استفاده میکنیم؟ از روش فرعون یا روش خداوند؟ اینکه از کدام روش استفاده میکنیم نشان میدهد که ما چه کسی هستیم. حضرت موسی هنگامی که قومش را از دست فرعون نجات داد و آنها را به خارج از شهر هدایت کرد در مقابل دریا قرار گرفت و به اذن خداوند دریا شکافته شد تا حضرت موسی و قومش از آن عبور کنند و هنگامی که فرعون و یارانش خواستند بهدنبال آنها بروند دریا بسته شد و فرعون و آلفرعون در آن غرق شدند. خداوند آفریننده تمام کائنات و هستی است و شکافته شدن دریا برای او کاری ندارد و این اتفاق افتاده است؛ اما تعبیر دیگری هم میتوانیم از این داستان داشته باشیم و آن این است که حضرت موسی دریای علم و دانش را برای قومش شکافت و آنها را به رهایی رساند و فرعون و آلفرعون در زیر دریای علم مدفون شدند. همانطور که در مسئله اعتیاد دریای دانش اعتیاد برای ما شکافته شد و از دریای علم عبور کردیم و به سلامت به مقصد رسیدیم، اما کسانی که از روشهای اشتباه و غیرعلمی استفاده میکنند، در زیر دریای دانش اعتیاد دفن میشوند. وقتی که حضرت موسی و قومش از دریا عبور کردند و به سلامت به مقصد رسیدند خواسته دیگری برای قوم حضرت موسی مطرح شد. حضرت موسی به مدت سی روز آنها را رها کرد و خداوند ده روز دیگر نیز به این زمان اضافه کرد و در این مدت حضرت هارون سرپرستی قوم حضرت موسی را بر عهده داشت. سی روز که تمام شد و قوم بنیاسرائیل انتظارشان به پایان رسید اما حضرت موسی بازنگشت شخصی به نام سامری به نوعی دوباره آنها را گمراه کرد و قوم بنیاسرائیل دوباره رو به انحراف رفتند و گوساله پرستی اختیار کردند. وقتی که حضرت موسی بازگشت به حضرت هارون گفت: چرا مواظب بنیاسرائیل نبودی تا دوباره به انحراف نروند؟ حضرت هارون گفت مقصر من نیستم من همه تلاشم را کردم اما این انتخاب خودشان بود و این یعنی حتی پیامبران هم نمیتوانند اختیار مردم را داشته باشند و آنها خودشان راهشان را انتخاب میکنند. حضرت موسی بسیار ناراحت شد. تا زمانی که حضرت موسی خواستههای بنی اسرائیل را اجابت میکرد و بنیاسرائیل به خواستههایشان میرسیدند گوش به فرمان حضرت موسی بودند اما همین که ده روز از بازگشت حضرت موسی گذشت و به خواستههایشان نرسیدند دوباره به انحراف رفتند و از یکتاپرستی به سمت گوساله پرستی رفتند و اینجا قوم بنی اسرائیل هم مانند قوم فرعون شدند، زیرا آلفرعون تنها رسیدن به خواستهشان برایشان مهم بود و بنیاسرائیل نیز خواستهشان را مقدم قرار دادند. بنابراین باید دقت داشته باشیم که خواستههای ما معقول است یا نامعقول و برای رسیدن به خواستهمان از چه روشی استفاده میکنیم؛ اگر خواستهمان بزرگترین اهداف دنیا و بهترین و نیکوترین باشد اما از روش نادرست استفاده کنیم ما هم مانند قوم آل فرعون میشویم.
هر کدام از ما انسانها میتواند از قوم فرعون شود و آلفرعون همیشه بوده و هست و خواهد بود. اگر برای رسیدن به اهدافمان از هر روشی استفاده کنیم و فقط رسیدن به هدف برایمان مهم باشد نه روش آن و نتوانیم از یکسری از خواستههایمان چشمپوشی کنیم ما هم مانند آل فرعون میشویم.
نویسنده و تایپ و ارسال: همسفر سعیده، راهنما همسفر الهام(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
46