جلسه چهارم از دوره پنجاه و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی البرز کرج، با استادی راهنمای گرامی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر زین العابدین و دبیری مسافر علی، با دستور جلسه «حرمت کنگره ۶۰، چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است؟» در روز پنجشنبه 7 تیر ۱۴۰۳ ساعت 17 آغاز به کار کرد.
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b2%db%b7_%db%b1%db%b7%db%b4%db%b4%db%b4%db%b3.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، مهدی هستم یک مسافر؛ از نگهبان جلسه که به من اجازه دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم، سپاسگزارم. دستور جلسه امروز حرمت کنگره ۶۰، چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است؟ و قسمت دوم هم تولد یک سال رهایی مرزبان شعبه، آقا مهدی عزیز است.
جلسه را با پیام تولد مهدی عزیز شروع میکنم که هم مربوط به حرمت کنگره است و هم دلیل حضور همه ما در کنگره ۶۰ در آن نهفته است.
ساختن قالب (سردار): برای اینکه ثابت شود با نیروی الهی و خواست عقلانی میشود، پیکره را بازسازی نمود و در خدمت دیگر انسانها هم قرار داد، میتوان از این مسئله در آینده، در جهت ساختن انسانهایی که خواهان ریزش و دوبارهسازی هستند، اما توانایی آن را ندارند؛ استفاده کرد، یعنی آنها نقطه شروع را نیافتهاند و شما انشاءالله اولین خواهید شد.
ازآنجاییکه بنیان کنگره ۶۰، جناب آقای مهندس، در رابطه با تمامی تخریبهایی که یک مصرفکننده میتواند بزند آگاه بودند؛ کنگره را با قوانین و حرمتهای آن بنا نمود.
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b2%db%b7_%db%b1%db%b7%db%b4%db%b5%db%b0%db%b1(1).jpg)
در اینجا شاهد هستیم که حدود ۴۰۰ نفر، در کنار یکدیگر بدون اینکه باهم درگیری و تنش داشته باشند، بهخوبی سفر میکنند؛ حتی اگر در کنگره، مقام بالاتر، دستوری به ما بدهد؛ به او چشم میگوییم.
آقای مهندس، با حرمتها و قوانین، کنگره را بنا نمودند؛ وقتی به باطن کنگره نگاه میکنیم، درخواهیم یافت که این بستر بزرگ را مصرفکنندگانی اداره میکنند و پیش میبرند که همیشه از کار فراری بودند. همین افراد، شعب جدید بنا میکنند و به تمام آن حرمتها و قوانین احترام میگذارند و اجرا میکنند. البته کسانی هم هستند که ساز خودشان را میزنند، اما وقتی نگاه میکنیم در کنگره ۶۰ باقی نمیمانند و به درمان نمیرسند.
وقتی وارد کنگره میشویم، باید تسلیم راهنما، قوانین و حرمتها باشیم، زیرا هر آنچه هست، در اینها نهفته است و حاصل تجربه آقای مهندس است.
البته بعضی چیزها در نهاد انسان وجود دارد. من به یاد ندارم در منزل و کنار خانواده سیگار، مشروبات یا مواد مخدر مصرف کرده باشم؛ زیرا همیشه حریم خانه و خانواده را حفظ میکردم و برای آن خط قرمز و حریم قائل بودم.
در ضمن، بعضی از کارها را هم از طریق آموزش میآموزیم؛ درست است که ما هرکدام در بیرون از کنگره ۶۰ دانش و حرفه خودمان را داریم، اما در اینجا باید طبق قوانین آن پیش برویم و بیاموزیم. ما مسافرها و همسفران باید نگاهمان روی خودمان باشد و با آرامش در کنار همدیگر از این علم و روش، زندگی کردن را بیاموزیم و آن را عملی کنیم تا کیفیت زندگی خود را بالا ببریم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b2%db%b7_%db%b1%db%b7%db%b4%db%b6%db%b5%db%b2.jpg)
ادامه صحبت را به بخش دوم دستور جلسه اختصاص میدهم. مهدی وقتی وارد لژیون هفتم شد، تخریب و بیماریهای بسیار زیادی داشت، اما وقتیکه درمان شد، اطمینان حاصل کردم که هر شخصی میتواند در کنگره ۶۰ به درمان و تعادل برسد.
زمانی که مهدی به کنگره و درمان آن ایمان آورد، از هیچ خدمتی دریغ نکرد؛ از شستن سرویس بهداشتی و نگهبان نظم شروع کرد، عضو لژیون سردار شد، سپس دنور شد و حالا هم اذن پهلوانی را از آقای مهندس گرفته است؛ دبیر بود و الآن هم مرزبان است، البته با تلاشی که دارد، امیدوارم راهنما بشود تا به نفرات دیگری که خواست درمان دارند، خدمت کند.
مهدی و همسفرانش با عشق خدمت میکنند و امیدوارم این عشق در زندگی آنها جاری باشد. ما باید تلاش کنیم محبت و عشق و شادی را در زندگی جاری کنیم و هرروز عاشقتر باشیم و از ضد ارزشها فاصله بگیریم تا زندگی بهتر و باکیفیتتری داشته باشیم.
این تولد را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک میگویم و سپس به تمام خدمتگزارانی که بیمنت تلاش میکنند تا افراد به رهایی برسند. از اینکه به صحبتهای مای من توجه کردید، سپاسگزارم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240628_084835.jpg)
اعلام سفر مرزبان محترم، مسافر مهدی:
آخرین آنتی ایکس: شیره.
روش درمان: DST.
داروی درمان: شربت OT.
ورزش در کنگره: بدمینتون.
نام راهنما: آقای مهدی بخشی.
مدت سفر اول: 13 ماه.
رهایی از بند مواد: 1 سال و بیست و سه روز.
در ادامه سفر نیکوتین داشتم به راهنمایی آقای حبیب محبتیان.
رهایی از بند سیگار: 1 سال و هفت روز.
سخنان مسافر مهدی:
سلام دوستان، مهدی هستم یک مسافر.
هیچوقت فکرش را نمیکردم که این سیستم، اینهمه لطف را یکجا شامل حال من کند و از یک دنیای تاریک، به چنین جایی (دنیای نور و عشق) برسم.
چه دانستم که این سودا
مرا زینسان کند مجنون
واقعاً توصیف این حال برایم سخت است. همیشه فکر میکردم، کسی که در این جایگاه قرار میگیرد، چقدر میتواند حالش خوب باشد! ولی الآن که در این جایگاه هستم، میبینم که این حال خوب، از نگاههای پر از مهر و محبت شما است.
من در هنگام ورود به کنگره در جهل و تاریکی بودم؛ به قول استاد امین، در مثلث جهالت (ترس، منیت، ناامیدی) گیر افتاده بودم و علاوه بر آن، دنیایی از بیماریهای مختلف داشتم و در ابتدا خودم به خودم امید نداشتم، هر هفته درد و بیماری جدیدی بروز میکرد و واقعاً خسته شده بودم، درد میکشیدم، درد میکشیدم و درد میکشیدم! در طی ۱۳ ماه سفر، من ۱۰ ماه درد بسیار زیادی کشیدم، در اوج دردی که داشتم، حتی به خودم ایمان نداشتم، ولی به راهنمایم و حرفهایش ایمان کامل داشتم، چون میدانستم به صلاح من حرف میزند و در آن تاریکی شب تار که حتی به یک روزنه نور امیدی نداشتم، راهنمایم چنان از حس و حال رهایی و حال خوب میگفت که دوست داشتم با تمام ناتوانی، آن حس و حال را ببینم و با تمام وجودم حس کنم و از این بابت از راهنمای خوبم ممنون هستم و از اینکه الآن، در کنار خانوادهام هستم سپاسگزارم، چون من بهتنهایی نمیتوانستم درد و رنج این مسیر را تحملکنم. این راه تاریک و پر از خطر، پیر و راهبلد میخواست.
راهنمای من بلدِ راه و استاد کامل بود، میدانست و توانست، بنده را به بهترین شکل ممکن به سرمنزل مقصود برساند و در این مسیر خانوادهام، همسرم مهربانم و برادر عزیزم مثل یک کوه پشتوپناهم بودند و اگر امروز در این جایگاه هستم و برای پهلوانی اقدام کردم، این عزیزان پشتیبانم بودند و من را حمایت کردند و واقعاً از اعماق وجود سپاسگزار تکتک این عزیزان هستم.
زمانی که سفرم به پایان رسید، راهنمای خوبم، آقا مهدی به من گفت: حال این طمع شیرین رهایی و سلامتی و عشق را چشیدی؟ یاد بگیر تا به بقیه هم برسانی.
من شاید نقصهایی داشته باشم، ولی در مسیر خدمت، صد درصد توانم را میگذارم و امیدوار هستم که در مسیر کنگره بمانم.
خدا را شکر میکنم در این مسیر سخت، جا نزدم و از خودم ممنون هستم که توانستم تا آخر خط، ادامه بدهم و به این جایگاه برسم.
امیدوارم که هر خواستهای دارید، از این سفره پربرکت کنگره بردارید، این سفره خیلی بزرگ است و برای برداشت، دستهای بزرگ میخواهد.
در پایان از جناب آقای مهندس دژاکام، راهنمای عزیزم و همسفران خوبم، از همه شما عزیزان و خدمتگزاران کنگره ۶۰، ایجنت محترم، گروه مرزبانان، اتاق سایت، خدمتگزارانِ او تی، همه و همه سپاسگزارم. خیلی ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240628_084838.jpg)
سخنان راهنمای محترم، همسفر زهره:
من هم این روز قشنگ، این جشن زیبا را در رأس به جناب آقای مهندس و تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ و خدمتگزاران زحمتکش شعبه البرز که با جانودل زحمت میکشند، تبریک میگویم. این رهایی حاصل تلاش و زحمت خدمتگزاران کنگره است؛ مبارک همه باشد. تبریک عرض میکنم به راهنمای مسافر، آقای مهدی بخشی و خدا قوت میگویم به ایشان، به آقا مهدی پهلوانیشان را تبریک میگویم. به بچههای گلشان تبریک میگویم که امروز خیلی خوشتیپ و تودلبرو شدهاند. الهی که عاقبتبهخیر شوند.
تبریک میگویم به راهنمای سفر اولِ خانم عاطفه، خانم شیدای نازنین. خدا قوت میگویم به ایشان. زحمات را شما کشیدهاید، تبریک به عاطفه عزیز، الهی که از خدمتگزاران کنگره باشند و شال خوشرنگ راهنمایی را دور گردن هردوی این عزیزان ببینیم.
در آوای کنگره میخوانیم: شد همه بیداری، آنهمه ویرانی این ویرانیها، این حال خرابیها تبدیلشده به پهلوانی و تبدیلشده به جشن رهایی. خداراشکر برای همدیگر خیلی خوشحال هستیم، برای همدیگر جشن میگیریم و برای همدیگر با جان و دل دست میزنیم و تشویق میکنیم و برای همدیگر ذوق میکنیم. برای این مکان مقدس و برای این حال خوشمان که از خوشی بقیه حالمان خوش میشود، الهی شکر. امیدوارم این خانواده با عشق مستدام و پایدار و خدمتگزار باشند. امیدوارم که مسافر کوچولویشان بهسلامتی و خوشی به دنیا بیاید. ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان همسفر عاطفه:
سلام دوستان، عاطفه هستم یک همسفر؛ خدا را شاکر هستم به خاطر چنین روزی و به خاطر آموزشهایی که در طول این دو سال گرفتهام، اینها را مدیون آقای مهندس و خانواده محترمشان هستم. از راهنمای بزرگوار، آقا مهدی بخشی تشکر میکنم که با آموزشهایشان، توانستند مهدی را به درمان و رهایی برسانند.
از راهنمای خودم، خانم زهره تشکر میکنم، امیدوارم که بتوانم خدمتگزار خوبی باشم. از خانم شیدا، راهنمای سفر اولم تشکر میکنم که به من خیلی کمک کردند، از برادرِ مهدی که واقعاً در همه شرایط در کنار ما بودند، سپاسگزار و ممنونم.
از آتنا و مهراد عزیزم تشکر میکنم، از اصلکاری، مهدی عزیزم که با تمام وجود، دوستش دارم تشکر میکنم که اگر او نبود، من هم اینجا نبودم. ممنونم از شما که به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان همسفر کوچک، آتنا:
سلام دوستان، آتنا هستم یک همسفر؛ از آقای مهندس و خانواده ایشان خیلی تشکر میکنم، از راهنمای عزیزِ مادرم، خانم زهره عزیزم و راهنمای پدرم، آقا مهدی بخشی عزیز، تشکر میکنم. به پدرم تبریک میگویم و از عموی گلم تشکر میکنم که در همهجا در کنار ما بودند. به برادرم، پدرم و مادرم تبریک میگویم.
سخنان همسفر کوچک، مهراد:
سلام دوستان، مهراد هستم یک همسفر؛ از آقا مهدی تشکر میکنم، از عمو مسعود هم تشکر میکنم و از شما عزیزان هم تشکر میکنم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240628_084832.jpg)
تایپ متون مسافران: مسافر مهرشاد و مسافر صدرا
تایپ متون همسفران: خدمتگزارانِ سایت همسفران
عکس: مرزبان خبری مسافر هادی
ویرایش و بارگذاری: مسافر مهدی
- تعداد بازدید از این مطلب :
764