سلام دوستان حدیث هستم یک همسفر؛
به نام الله که در ناامیدی مطلق صدایش میزدم و او در پاسخ نوری در این تاریکیها به من نشان داد و آن کنگره ۶۰ بود.
تازه عروس بودم که پدر مسافرم در اثر کرونا فوت کرد و لباس این عروس سفید پوش، تیره شد.
روزگار رو به ناامیدی و تلخی میگذراندیم و سعی میکردم چراغ خانه روشن بماند. اما در این اوضاع متوجه اعتیاد همسرم شدم. ابتدا کتمان میکرد اما به او ثابت کردم.
مدام اطرافش را میگشتم تا چیزی پیدا کنم و دلیل بیاورم که باید از این زندگی بروم. با وجود پيدا کردن باز هم نمیتوانستم.
هیچ آشنایی با فرد مصرف کننده نداشتم و سعی کردم با گفتن حرفهایی که همهی ما میدانیم او را در مسیر ترک قرار دهم.
اولین بار سعی کرد در خانه، خودش را حبس و ترک کند. کمکش کردم. سرم درمانی و انواعی از تقویتیها...به امید ترک کردن خیالم راحت بود. بعد از یک ماه دوباره متوجه گریز او شدم. این بار به موسسهی ترک اعتیاد رفتیم اما او حاضر نمیشد.
یک پزشک متخصص پيدا کردم که نیاز به بستری نداشته باشد. سه ماه درگیر بودیم.....هزینهها کردم، ظاهرا دیگر مصرف نمیکرد. اما باز هم متوجه گریز او شدم. بیخیالش شدم...گفتم هرچه بادا باد،
خواستم از او جدا بشوم تا این که از طریق فضای مجازی و استوریها ناگهان با کنگرهی ۶۰ آشنا شدم.
آدرس گرفتم و با هزار قربان صدقه دو نفری راهی شدیم. فردی که در آنجا بعدها فهمیدم مرزبان است برای ما توضیحاتی داد و من خوشحال شدم از اینکه کنگره ترک اعتیاد نیست و اعتیاد را درمان میکند. فردی گفت برای سفر راحتتر باید تو هم همسفرش باشی و من ابتدا امتناع می کردم اما بسیار خدا را شاکرم که من اولین روز دوشنبه که هفتهی همسفر هم بود وارد قسمت همسفران شدم.
بودن در کنار تک تک همسفران که همدرد من هستن به من آرامش میدهد. از اینکه حرفهای مرا میفهمند. سرزنشام نمیکنند. با هر اشکی که میریختم با من همدلی میکردند و اکنون با هر خندهی من، لبخند میزنند. روزها خودم را برای انتخاب همسر سرزنش میکردم و به خدا میگفتم که من چه گناهی کرده بودم که باید این گونه تاوان پس بدهم. اما الان متوجه شدم نقشههای خدا از خواستههای ما همیشه قشنگتر است.
*به امید رهایی ما و تمامی سفر اولیها*
همسفر حدیث؛ لژیون دهم
ویراستار: مرزبان خبری همسفر حمیده
تنظیم و ارسال:همسفر فرحناز رهجوی همسفر عاطفه
- تعداد بازدید از این مطلب :
48