مبحثی را که امروز در مورد آن میخواهم صحبت کنم تحت عنوان «رازهای نهان» مربوط به تاریخ ۱۳۷۵/۰۳/۰۳ است، شروع درمانم از تاریخ ۱۳۷۵/۱۱/۱۵ بود، این مطلب مربوط به ۶ ماه قبل از شروع درمانم میباشد. ابتدا متن را میخوانم و بعد راجع به آن صحبت میکنم. ما همه خوب هستیم و یاد گذشته را مینماییم و بابت هیچ یک از وقایع گذشته تعصب و تأثری نداریم، زیرا هر موضوع به جای خود هم فرمان است و هم تقدیر و از هیچکدام نباید رو برتابید، سخن من و یا همگی ما، با شماست، شما در بُعد زمان با کوششی سخت از هیچ موضوعی نباید خوف داشته باشید و یا دور شوید زیرا تقدیر و فرمان الهی است، با مسئله نیک و بد آن سخنی نداریم زیرا به نظر و فکر ما ممکن است بد بودنش پردهای از رازهای نهان را باز نماید، همینطور جهت دیگر در بعضی موارد، میبایست به اعمال خویش نظری بیفکنیم تا آنچه برما میگذرد با تصفیه ما را به یاد مسائل از یاد رفته بیاورد خواه از خود باشد و یا عمل مربوط به خویشان باشد، البته به این مسائل ما قبلاً اشاره نمودیم.»
قبل از اینکه وارد بحث شویم میگوید این فرمان الهی است، هر وقت اسم الهی میآید من ناگزیر هستم یک توضیحی راجع به الهی بدهم. امروزه هر شخصی به اصطلاح خدا ناباور است یعنی خیلی میفهمد و باسواد است و هر کس که خداشناس است آدم کمدانشی است، وقتی خداوند را اینطور در نظر بگیریم؛ یک نفر آنجا نشسته است، یکی را به عنوان پیامبر میفرستد، یکسری دستورات هم میدهد، یکییکی محاکمه میکند و میگوید چه کسی به جهنم و به بهشت برود، ما وقتی از خداوند صحبت میکنند، اصلاً نمیتوانند خدا را درک کنیم مثل مورچههایی هستند که در جنگلهای آفریقا زندگی میکنند که میخواهند راجع به پوتین صحبت کنند ما هم تا این اندازه برای صحبت کردن درباره این مسائل کوچک هستیم.
بارها صحبت کردیم که ما جزء کهکشان راه شیری هستیم و اگر بخواهیم از این طرف کهکشان تا آن طرف کهکشان برویم صدهزار سال نوری طول میکشد، سال نوری یعنی با سرعت نور که سیصدهزار کیلومتربرثانیه است حرکت کنیم. علاوه بر کهکشان راه شیری، کهکشانهای بزرگتر، چندین میلیارد ستاره و منظومه نیز وجود دارد. سیستم الهی یک سیستم طبقهبندی شده و تشکیلات منظمی است که همه چیز با دقت در آن انجام شده است، ما نمیدانیم ذات خداوند چه و چگونه است، همانطور در قرآن میخوانیم؛ نه میزاید و نه زاییده شده و یگانه است. ما نمیتوانیم این قضیه و خداوند را مجسم کنیم، به این صورت است که ما داریم زندگی میکنیم یک طبقه بالای ماست یعنی یک آسمانی بالای آسمان است و یکسری مطالب از آن آسمان به این آسمان القاء میشود، باز بالای آن نهایت نیست، یک طبقه یک سیستم دیگری است، باز هم بالای سر آنها طبقه دیگری قرار دارد مثل یک آپارتمان هفت طبقه که در هر طبقه یکسری کار میکنند و هر چه به طبقات بالاتر میرسد از نظر علم و دانش، خیلی قویتر و محکمتر است.
یک سیستمی طراحی شده که خود آدم با اعمال خودش، خودش را خراب میکند و کسی نمیآید شما را وارد جهنم کند، آن اعمالی که انجام میدهید باعث میشوید که مجازات شوید و شما را اعمالتان تنبیه میکنند، وقتی سرقت میکنی و شما را دستگیر میکنند این دزدی، تنبیه توست، در اداره آگاهی آنجا کتک میخوری و جوابگوی اعمالت هستی. خداوند توسط افرادی یکسری دستوراتی برای بهتر زندگی کردن و بهبود زندگی داده است، آن موقع روانشناسی نبود که مردم بدانند روابطشان و طلاق چگونه میباشد، این قوانین به وسیله آنها آمده و تقریباً مثل هم هستند، بعضیها میگویند؛ اینها در فلان کتاب هم آمده است، خب بله در آن کتاب هم هست، در کتاب زرتشت هم هست، در کتاب زرتشت هم شما میخوانید که مینو بهشت، انگره مینو یعنی جهنم، امشاسپندان همان فرشتگان، اهورامزدا داریم که معادل الله، یزدان معادل رب است پس اینها در همه کتابها هستند. در کتاب قرآن خودمان که یکسری میگویند، سلمانفارسی نوشته یکسری هم میگویند محمد نوشته است، حالا چند نکته به شما میگویم، در سوره حدید یک کلمه کوتاه راجع به آن میگوییم و اینها شوخی نیست وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ؛ و نازل کردیم آهن را كه در آن، سختی زیاد و سودهايى براى مردم است. در قدیم که جنس شمشیر و چاقو از آهن و سخت بود و همچنین سود برای مردم بود.
این نکته خیلی مهم است تا چندین سال قبل میگفتند زمین مرکز عالم و ثابت است، آهن از آسمان به زمین آمده است، زمین چیزی نمیتواند از خودش درست کند، حتی خورشید هم نمیتواند از خودش چیزی تولید کند، خورشید هیدروژن را میسوزاند و تبدیل به هلیوم میکند، گرمای روی سطح خورشید حدود چهارهزار درجه و مرکز خورشید دما حدود پانزدهمیلیون درجه سانتیگراد است. حالا خورشید میتواند آهن تولید کند؟ خیر؛ خورشید قادر به تولید آهن نیست. هیدروژن یک الکترون دارد باید حرارت و فشار باشد پخته شود که تبدیل به دو الکترون شود، همین شرایط باشد تا سه الکترون شود، پس گرما و فشار خیلی زیاد میخواهد، برای همین مرکز خورشید که پانزدهمیلیون درجه حرارت آن است قادر به تولید آهن و پایینتر از آهن نیست و در زمین هم تولید نشده است، چون زمین قادر به تولید آهن نیست. آهن در ستارگانی که مرکز آن پانصدمیلیون درجه سانتیگراد باشد تولید میشود.
مجموع ستارگان و خورشید یک عمری دارند، خورشید سوخت مصرف میکند و یک زمانی میرسد که سوخت آن تمام میشود و تبدیل به چیز دیگری میشود و در نهایت منفجر میشود، این آهنی که امروز در زمین هست این آهن بهوسیله شهاب سنگها آمده و به زمین نازل شده و از جای دیگری آمده و از خود زمین نیست. سؤال پیش میآید که قرآن چگونه میفهمد و آن کسی که قدیم بود از کجا میفهمد که مثلاً آهن چگونه بهوجود میآید؟ حالا جالب است قبل از این سوره واقعه است که راجعبه کهکشان، زمین، خلقت و آینده صحبت میکند، وقتی رسول خدا آمد نگفت من آب میدهم، پول و نان میدهم، صحبتها همه راجعبه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ؛ بخوان بهنام پروردگارت که آفرید، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ ما انسان را از علق آفریدیم و همینطور که نگاه کنیم میبینیم، ادامه مطلب راجع به اینطور مسائل صحبت میکند، گفتند زمین دور خورشید میچرخد البته ۵۰۰ سال قبل از آن، ابوریحان بیرونی گفت، ابوریحان حتی قطر زمین را مشخص کرد البته با یک اختلاف بسیار کم. واقعه یعنی اتفاق، وقتی واقعهای اتفاق بیفتد در آن هیچ دروغی نیست و اتفاق خواهد افتاد.
از پستکننده و بالابرنده است، بعضی چیزها را خراب و بعضیها را آباد میکند، وقتی که حرکت داده شود و بلرزد، زمین حرکت و لرزشی سخت و شکننده اتفاق میافتد و کوهها ریزهریزه میشوند و غباری پراکنده میشود، حالا بقیه معنی سوره واقعه را خودتان نگاه کنید، میگوید آن واقعه که باید اتفاق بیفتد میافتد.
همهچیز ریزریز، پودر و پراکنده میشود، چه کسی فکرش را میکرد که زمین پودر میشود در کدام تفکر میگنجید و در کدام کتاب آسمانی گفته شده است؟ البته کتب آسمانی بر مبنای فهم آگاهی و دانش انسانها نازل میشد، ولی از آن سوءاستفاده میکنند ربطی به خود قضیه ندارد. کشیشها در اروپا میلیونها نفر را در آتش سوزاندند و ربطی به عیسی مسیح و خود مسیحت ندارد. اینجا میگوید ریزریز میشود پس سوره واقعه قبل از حدید میآید که چه اتفاقی افتاده است خب ما اینجا درباره نیروی الهی صحبت میکنیم، در نظر بگیریم که یک سیستم بسیار دقیقی وجود دارد و بر تمام سیستم نظارت است و بارها گفتم ما هیچ نظارتی بر خود نداریم ما نه آمدنمان دست خودمان است و نه رفتنمان، گرچه آمدنمان دست خودمان است، ولی رفتنمان باز مشخص نیست بر هیچ چیز خود تسلطی نداریم. ما آمدیم در شهر وجودی ساکن شدیم این را به ما دادهاند، الان کلیهها کار میکنند ما در جریان نیستیم، قلب میتپد و ما در جریان نیستیم. دفعه قبل هم گفتم کرونا آمد تمام دانشمندان ما زانو زدند و نتوانستند کاری کنند و همه دنیا برای یک چیز پیش پا افتاده به تعطیلی کشیده شد، ما هنوز در مقابل بیماریها علیل هستیم و قادر نیستیم در مورد آنها تصمیم بگیریم و کاری بکنیم.
هر وقت کلمه الهی میآید من مجبورم کمی توضیح بدهم تا مطلب باز شود، گفتم یک چیزی نمیدانید، عاقلانهاش این است بگویید من نمیدانم، شما که نمیدانید در جیبتان چیست، در کیف خودتان نمیدانید چه هست، حالا میخواهید بدانید که در دنیا و کائنات چه هست؟ در این نوع قضیهها طبیعی است که بگویید من نمیدانم. حالا در آن مسائل الهی یکسری خرافات و تعصبات وارد میشود و خیلی طبیعی است و سیستم همینطور است چون نیروی منفی باید باشد اگر نیروی منفی حذف شد دیگر زندگی تمام میشود چون اینها دو قطب است و باید با یکدیگر باشند تا آن مسئله بهوجود بیاید.
میگوید؛ ما خوب هستیم و یاد گذشته را مینماییم بابت هیچ یک از وقایع گذشته تأسف و تأثر نداریم، ما اینجا درس میگیریم که راجع به وقایع گذشته هیچ زمان تأسف و تأثر نمیخوریم، گاهی اوقات ما همیشه داریم غصه گذشته را میخوریم؛ اگر این پولها را دلار میخریدم الان خیلی بالا میرفت، اگر به او محبت میکردم یا محبت نمیکردم بهتر بود، مدام افسوس گذشته را میخوریم میگوید راجع به گذشته هیچ تأسف و تأثری نداریم بلکه درس میگیریم، زیرا هر موضوعی به جای خود هم فرمان است و هم تقدیر و از هیچکدام نباید رو بتابیم.
زندگی انسان بر اساس سه چیز است؛ تقدیر، خواست و فرمان الهی. تقدیر همان نامه پیشین است مثل آنکه یک سال پیش من چک کشیدهام الان در حسابم میآید، اگر فصل کاشت بذر کاشته باشم فصل درو، درو میکنم این نامه پیشین است. تقدیر اینکه من وقتی چیزی سرقت کنم برملا شود یا وقتی گندم بکاریم گندم برداشت میکنیم. حالا کلیه اعمال من، یکسری از زمان تولد است و تعدادی هم مربوط به قبل از تولد است یعنی روز ازل و این داستان از آن زمان ادامه دارد ممکن است از آن زمان تا متولد شدن اتفاقاتی رخ داده باشد پس من باید تقدیرش را اینجا بدهم. وقتی اتفاقات بدی بیفتد شاید تقدیر این باشد که ما ازدواج نمیکنیم پس نباید افسوس بخوریم پس اینها یا تقدیر است یا فرمان الهی.
شما در بعد زمان با کوشش سخت از هیچ موضوعی نباید خوف داشته باشد؛ میگوید شما در بعد زمان که زندگی میکنید از هیچ چیزی نباید بترسید، دور شوید و فاصله بگیرید زیرا تقدیر و فرمان الهی است و با مسئله نیک و بد آن سخنی نداریم، زیرا به نظر ما ممکن است بد بیاید ولی پرده و موضوعی از رازهای جهان را باز مینماید، این تکه خیلی مهم است، چون ممکن است یا تقدیر باشد یا فرمان الهی، یک مثال خیلی روشن از خودم میزنم من گرفتار اعتیاد شدم، مشکلات و چک برگشتی بود، بدبختی و سختی همه با هم بود و همیشه میگفتم کاش نبودم، چرا به دنیا آمدم و نتیجه آن اعتیاد و آن سختیها از یکسری رازها پرده برداشته شد، چون درون تاریکیها رفته، چیزهایی را تجربه کرده و میتواند پرده از آن راز بردارد و این در عوض چیزی را به ما آموزش میدهد و من بارها گفتم که یکی به ما بدی میکند او معلم ماست که به ما آموزش میدهد، ولی خودش ضربهاش را خواهد خورد. کسی میگفت من زیاد دود چراغ خوردهام و برق نبود تا باسواد شدم.
میبایست به اعمال خویش نظری بیفکنیم؛ باید به کارهای خودمان نظر بیندازیم بعضی وقتها باید کلاه خودمان را قاضی کنیم. شخصی میگفت که مردم به ریش من میخندند کسی به او گفت اگر به ریشت میخندند حتماً ریشت خندهدار است پس برو در آینه نگاه کن به خودت نظری بینداز. پس میگوید به اعمال خویش نگاه کن ببینیم چه برخوردی با دیگران کردیم، ما هر کدام یک حریم داریم و حرمت حریم را خودمان باید نگه داریم پس وقتی گفتیم های او هم میگوید هوی، اگر گفتیم بفرما او هم میگوید خواهش میکنم پس اعمال مااست که حرمت ما را نگه میدارد، هر جا که به مشکلی برخورد کردیم به اعمال خود نگاه کنیم.
آن کسی را که دوست داشتیم یا عاشقش هستیم از ما قهر کرده است نگاه کنیم به اعمال خودمان، خیلی راحت است که ما اعمال را به فرد دیگری حواله دهیم بگوییم او باعث شد یا این باعث شد و برای توجیه هزاران هزار دلیل بیاوریم و تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم. بارها گفتهام با نادانها سخن مگو و به اعمال خودت نظر کن. الان مشکل مالی دارید و به دوستتان میگویید یک میلیون به من قرض بده، میگوید ندارم وقتی فکر میکنی میبینی بله وقتی دوست تو در شرایط سختی قرار داشت و از تو صدهزار تومان میخواست تو به او قرض ندادی حالا او هم به تو قرض نمیدهد یا من در سفر اول شکست خوردم تقصیر راهنمایم بوده، همه آنهایی که پیش این راهنما بودند خوب شدند، همه راهنما شدند، حالا تو یکی نشدی تقصیر راهنما چه میباشد؟ باید به رفتار خودمان نگاه کنیم، آیا به دیگران احترام گذاشتیم، آیا به حرف راهنما گوش دادهایم.
حقیقت در اعمال به ادامه نقاب از خود برمیدارد، ممکن است امروز یک دروغ به دوستمان بگوییم ولی وقتی ادامه پیدا کرد پرده از رازها برداشته میشود و او میداند که ما فرد خوبی یا دروغگویی هستیم؟ میبایست به اعمال خود نظری بیفکنیم تا آنچه بر ما میگذرد با تصفیه ما را به یاد مسائل از یاد رفته بیاورد، ما به اعمال خود نگاه میکنیم، آنچه بر ما میگذرد و ما به تصفیه آن میپردازیم مثل تصفیه آب کثیف، ما سنگ در جوی آب میاندازیم، آب بالا میآمد و در آن شنا میکردیم، ولی حالا دست به این آبها بزنیم باید سریع خود را ضدعفونی کنیم، اینها را چه کسی بهوجود آورده است؟ هر دکانداری هر چه آشغال است در جوی آب میریزد، جلوی خانه ما یک رودخانه بود از خانه بیرون میآمدیم در جوی آب لحاف کهنه، کرسی و همه چیز داخلش بود، شهرداری روی رودخانه را بست، این جویها پر از لجن و کثافت است بهخاطر اینکه ما رعایت نمیکنیم. در خانه خودمان یک پوست تخمه روی زمین میافتد سریع آن را برمیدارم، ولی در بازار، کوچه و خیابان زبالهها را رها میکنیم.
نظری بیفکنیم که میبینید خویشان شما را تحویل نمیگیرند، میبینید برادرتان با مردم بدرفتاری کرده، شما را هم تحویل نمیگیرند، چون پدرت آدم بد و مردمآزاری بوده، شما را هم تحویل نمیگیرند پس باید در نظر بگیریم که ما چه کار کرده و نزدیکان ما چه کردهاند. نگهبان میگوید مطلبی که میفرمایید عین قانون است و حقایق را آشکار میسازد، چگونه مطالب را آشکار میکند؟ شاگرد میگوید عین قانون است و حقایق ژرفی را بیان میکند. چگونه میتوانیم آن را منتقل کنیم؟ در کنگره یک قشر بزرگی کسبه، دکاندار، بازرگان و یا کارمند هستند، وقتی که آنهایی دکان دارند و درسهای جهانبینی را خوب یاد گرفتند وضع مالی آنها ذرهذره قوی شد برای اینکه با مردم خوب رفتار میکنند و میدانند وعده خدا دروغ نیست و درک کردند، بنابراین چون این مطلب را فهمیدند کلک و حقهبازی نمیکنند، میدانند اگر کج بری ضررش به خودتان برمیگردد، دکانداری که با مردم بد رفتار میکند مشتری خودش را از دست میدهد و این به اعمال ما بستگی دارد. راهنما آینه ماست شما چگونه با راهنما صحبت میکنید؟ راهنما هم همانگونه با شما رفتار میکند.
مطالبی که میفرمایید عین قانون است و حقایق ژرفی را آشکار میکند. چگونه میتوان آنها را انتقال داد؟ استاد میگوید در خصوص بعضی مسائل نباید به صراحت صحبت کرد، زیرا مانند میوه نرسیده است و قابل خوردن نیست در این راه تعصب نداشته باشید، خیلی چیزها حقیقت است ولی نباید بیان شود چون ایجاد بحران میکند و باید در جایگاه خودش بیان شود، چیزی را که میخواهید بگویید باید شرایطش باشد که تشدد ایجاد و افکار مردم را پریشان نکند.
میگوید در خصوص بعضی مطالب به صراحت بیان ننمایید؛ خب من همین کار را میکنم خیلی چیزها را نمیگویم، چون هر چیز که میدانید که نبایید بگویید، شما به محض اینکه یکی را دیدید و به او بگویید دوستت دارم مثل میوه کال است، هر حرفی را میزنید باید شرایط جور باشد و میوه رسیده شود. من خیلی مسائل را نمیتوانم بیان کنم و این طبیعی است، بعضیها هم میگویند من این را میدانم و حقیقت است و باید بیان شود، نه باید شرایط جور باشد چون هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد. تعصب در هیچ قضیهای مناسب نیست. در این راه تعصب نداشته باشید من راجع به گفتههایم هیچ تعصبی ندارم، من آنچه شرط بلاغ است با شما میگویم خواه از سخنم پند بگیرید خواه نگیرید.
در ضمن در خصوص خود با قطبهای منفی هیچگونه تفکری ننمایید و برای حصول و هدف میبایست در راه مستقیم پیش بروید. به چیزهای منفی فکر نکنید مثلاً کابوس میبینید صبح تا شب به کابوس فکر میکنید و تشدید میشود، نباید به مسائل منفی فکر کرد چون وجود دارند و مثل سایهها میمانند، وقتی در مورد آنها فکر کنیم قویتر میشوند.
بدترین سمی که وجود دارد ناامیدی است و آنهایی که ناامید هستند روزبهروز بدتر میشوند، وسواسی و افسردهاند و بدتر میشوند. من به مسائل منفی هیچوقت فکر نمیکنم چون وقتی میگویم آن مورد را تشدید میکنیم. افسردگی، ناامیدی و ... مثل باتلاق هستند، همیشه امیدوار باشید، همیشه به یاد خداوند و نیروهایی باشید که از آنها انرژی دریافت میکنید و در عمل خویش به کار ببرید. خداوند چیزی است که میتوان از آن انرژی بگیریم، در خلأ که هیچ چیز نیست خداوند میتواند دستگیرهای باشد. در قدیم کسانی که گناه میکردند به حرم شاه عبدالعظیم و امامرضا پناهنده میشدند و هیچکس حق نداشت به آنها کار داشته باشد. در آن قسمت زنجیری بود و آن فرد به پشت آن پناه میبرد، امیرکبیر میآید همه زنجیرها را پاره میکند و میگوید این چه مسخرهبازی است، متولی میگوید امیر زنجیرها همه را پاره کردی، کاش یک زنجیر میگذاشتی که وقتی برای خودت مشکلی پیش میآمد میآمدی و اینجا پناهنده میشدی. به چیزی فکر کنید که به شما قدرت میدهد، وقت خواب که خوابتان نمیبرد روی مسائل منفی فکر نکنید بلکه روی مسائل مثبت فکر کنید، روی خاطرههای بد متمرکز نشوید روی خاطرههای خوب متمرکز شوید. به یاد خداوند و نیروهایی باشید که از آنها انرژی دریافت میکنید و در عمل خویش به کار ببندید، ما با ادامه سخنان گذشته خود که شامل مسائل پیشوند بود موافق میباشیم، صحبتهای گذشته ما حس بود، در مورد حس گفته بودیم که اگر روزی حس توکل داشته باشید همانگونه است که نتیجه و حاصل را طی این مدت زمان احساس نمودهاید و دیدارهایی بود که به مرور زمان کامل شدند.
چیزی که بهطور کلی در رازهای نهان بود؛ به مسائل و اعتقادات فکر کنید بازی نیست بلکه یک پایه و ریشهای دارد و اصل موضوع با پیرامون آن را با هم قاطی نکنید. من شاید بارها گفتم یک کاری کنید که چهار نفر شما را بشناسند. دوهزار سال پیش مسیح بوده است و هنوز دومیلیارد نفر قبولش دارند، ۱۴۰۰ سال پیش رسول خداوند آمد یکونیممیلیارد آدم قبولش دارند و این کتاب هنوز است. در قرآن اینقدر مسائل است که خداوند گفته و ما سطحی میخوانیم و امروز مسئله آهن و واقعه را گفتم. مورد بعدی تصفیه، پالایش و مثبت فکر کردن است، به افسرده بودن فکر نکنید، روی هر کاری به خودمان نگاه کنیم، ما نقش کلیدی هستیم و حرمت ما خود ما هستیم که دیگران چقدر به ما احترام میگذارند.
نویسنده: همسفر آزاده، راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
گردآوری و ویرایش: رابط سایت همسفر سیما، راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
100