English Version
English

تقدیر

تقدیر

سلام دوستان، مهسا هستم یک همسفر

مطلب زیر برای تاریخ ۸۸/۰۲/۰۴ است.
بایستی آن‌چه انجام بشود، بشود به عبارتی، انجام‌ها انجام می‌شود و آنانی که باید بروند می‌روند و آنانی که بایستی بیایند می‌آیند و در راه هستند و همیشه این تبدیل‌ها و ترخیص‌ها انجام می‌شود و چرخِ خداوند همیشه در گردش است و این موضوع تقدیر را به ما نشان می‌دهد که انجام‌ها انجام می‌شود. این مسئله را خیلی فیلسوف‌ها و علما خواستند جواب بدهند که زندگی جبر است یا اختیار؟ هر کدام‌شان بر اساس زاویه‌ دید خودشان پاسخ داده‌اند‌. زندگیِ ما بر مبنای خواست، تقدیر و فرمان الهی برنامه‌ریزی شده است. خواست: آن چیزی که ما خواهان آن هستیم و خواست ما است و باید از خودمان بپرسیم برای رسیدن به خواسته‌ خود چه‌قدر حاضر به پرداخت بهای آن هستیم؟ تقدیر: نامه‌ پیشین و یک اصل کلی است و در زندگی ما نقش کامل دارد . تقدیر؛ یعنی آن‌چه دیروز کاشته‌ایم، امروز برداشت می‌کنیم و آن‌چه امروز می‌کاریم در آینده و فردا برداشت خواهیم کرد و در آن فرمان الهی نقش مهمی دارد. کسی که تحصیل می‌کند مقام و تقدیرش چیست؟ استاد دانشگاه یا فیلسوف می‌شود؛ بنابراین تمام کارهایی که امروز اتفاق می‌افتد تلاش دیروز من است و تکلیفِ تقدیرش معلوم است چه می‌شود. این‌که ما تقدیر را چگونه می‌سازیم، خیلی مهم است. تقدیر یک صور آشکار و یک صور پنهان دارد در صور پنهان ممکن است در گذشته خیلی کارها کرده باشیم که امروز یادمان نمی‌آید مثلاً؛ ممکن است در گذشته یک سیلی به کسی زده‌ایم و یادمان نمی‌آید و تقدیر امروز جواب آن سیلی است که زده بودیم.
در شعر ناصر خسرو بیان شده است:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان، سرِ انگشت
گفتا که، که را کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آن‌که تو را کشت؟
انگشت مکن رنجه به در کوفتنِ کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت
این همان تقدیر صور پنهان آن است که از روز ازل شروع شده و ما بوده‌ایم؛ یعنی ما قبل از این‌که به این دنیا بیاییم بوده‌ایم "از روز الست"؛ لذا بعضی چیزها تقدیر ما است و نباید به خودمان فشار بیاوریم؛ چون همیشه همه چیز طبق خواست ما نیست و خواست خداوند هم است که همیشه خیر و خوب است و مسئله‌ مهم این است که ما تلاش‌مان را می‌کنیم و نتیجه‌اش آن‌چه خداوند بخواهد همان است و باید زمانش برسد و شرایط آن مهیا شود و اگر نشود از کم‌کاری ما نیست.
گاهی اوقات ما اسم خداوند را که می‌آوریم بعضی‌ها اصلاً قبول ندارند و ناراحت می‌شوند و مخالفت می‌کنند؛ زیرا فکر می‌کنند مخالفت کردن روشن فکری است و این درست نیست و کار این افراد همیشه نقد کردن است و در جواب آن‌ها باید گفت تو چه کسی هستی و اصلاً چه می‌دانی که قبول نداری؟! یا می‌گویند کتاب آسمانی را ولش کن به درد نمی‌خورد.در کتاب آسمانی خودمان که ۱۴۰۰ سال پیش فرستاده شده گفته نشده من به شما نان می‌دهم و آب می‌دهم! آنجا راجع به آسمان‌ها صحبت می‌کند در صورتی که حدود سیصد سال پیش زمین را مرکز عالم می‌دانستند و چه‌طور ممکن است ۱۴۰۰ سال پیش چنین صحبت‌هایی از ماه و خورشید و حرکات‌های آن‌ها بشود در صورتی که ما جدیداً به چنین مطالبی رسیده‌ایم؛ پس اگر خواستید مطالعه کنید بروید نگاه کنید ‌و ببینید چه هست و چه نیست و فقط مخالفت نکنید و بدانیم بها و ارزش انسان در دانش و آگاهی‌اش است و چیزی که انسان با خودش حمل می‌کند گنج درونش هست که همین ارزش‌های انسان،  اطلاعات، دانش و آگاهی او مثل یک گنج پنهان و گران‌بها درون و همراهش است؛ پس شخصیت و اعتبار ما بستگی به معرفت، دانایی، ادب و گنج درون ما دارد.
شاگرد از استاد سوال می‌‌‌کند آیا می‌شود این گنج درون را از معادن استخراج کرد؟ استاد می‌گوید: خیر و این گنج در درون انسان‌ها وجود دارد و پایانی هم ندارد. گاهی اوقات ما فکر می‌کنیم مسائلِ ما و همه چیز در بیرون است و تا زمانی که ما دنبال اشکالات در بیرون می‌گردیم به هیچ چیزی نمی‌رسیم. ما وقتی میکروب را شناختیم آنتی‌ بیوتیک می‌دهیم و مسئله را حل می‌کنیم. انسان هم زمانی که اشکالات را از درون خودش پیدا کند و حل کند همه چیز درست می‌شود و به نتیجه ‌می‌رسد.ما همیشه وقتی به مشکل بر می‌خوریم و کار منفی انجام می‌دهیم دیگران را مقصر می‌دانیم و هیچ وقت خودمان را مقصر نمی‌دانیم چون گنج درون را پیدا نکرده‌ایم و باید این را بدانیم‌ که گنج در جاهای قشنگ نیست؛ زیرا گنج و گوهر در ویرانه‌هاست. انسان تا ویران نشود به گنج درونش پی نمی‌برد و تا سختی‌ نباشد و سختی نکشیم گنج، خودش را نشان نمی‌دهد. ما باید از سختی‌ها و مشکلات درس بگیریم. ما یک سری چیزها داریم که صور آشکار و پنهان دارد‌ و بعضی‌ها فقط هر چیزی که آشکار باشد و آن را مشاهده می‌کنند قبول دارند و می‌گویند دنیا همین است باید بدانیم که پشت پرده بازی‌های دیگری وجود دارد و دید و تفکر ما محدود است. ما مثل ربات هستیم و‌ خودمان خبر نداریم و ما حتی شناخت کاملی از جسم خود نداریم و آن را درست نمی‌شناسیم. ما حتی نمی‌دانیم ۹۴درصد جهان هستی چه هست؟ ما فقط کمتر از ۵ درصد شناخت داریم  و بقیه مجهول است. گفتیم ما غیر از صور آشکار، صور پنهان هم داریم و به غیر از پنج حس ظاهر، پنج حس پنهان هم داریم که شاعر می‌گوید: دل هر ذره که بشکافی آفتابش در میان بینی، از مضیق جهان در‌گذری یعنی از وسعت جهان هستی که بگذری وسعت ملک لا‌مکان بینی.
پس این‌که مدام بگوییم این را قبول ندارم آن را قبول ندارم و این‌ها همه بازی و سرکاری است باید تفکر بیشتری کنیم. اصل کار درک و فهم است و همه چیز را رد کردن درست نیست و باید دقت بیشتری بکنیم تا به حقیقت برسیم و باید به درون خودمان نگاه کنیم. ما می‌دانیم که پشت این جهان فیزیکی جهانِ دیگری وجود دارد و هر شب که می‌خوابیم ما می‌رویم جهان دیگری و ‌هر روز که بیدار می‌شویم بر‌می‌گردیم. ما با تمام هستی بودیم، هستیم و خواهیم بود و مرگی برای ما وجود ندارد و تو با این ابزارت نمی‌توانی همه چیز را ببیبنی و اگر نمی‌بینی نمی‌توانی بگویی قبول ندارم. آیا تو میکروب و اشعه ماورای بنفش و سلول‌ها و مادون قرمز را می‌توانی ببینی؟ و آیا همه‌ رنگ‌ها، بوها، صداهارا می‌توانی ببینی؟ و همه بوها را می‌توانی حس کنی؟ با همین پنج حس به تنهایی نمی‌توان به چیزی رسید و مشاهده کرد؛ پس نمی‌توانی بگویی قبول ندارم. مشکل هم همین است فیلسوف‌ها چون با همین پنج حس نمی‌توانند به چیزی برسند می‌آیند و می‌گویند دنیا فقط بر مبنای عقل‌گرایی است؛ اما ما حس درون هم داریم که خیلی چیز‌ها را ثابت می‌کند. سهروردی می‌گوید: حکیم متأله آن حکیمی است که همان‌طوری که لباس از تن می‌کند خلع کالبد کند و از کالبد خارج شود و در جهان‌های بالا سیر و سیاحت کند و این‌جاست که حافظ می‌گوید: نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد.
یا این شعر که می‌گوید: غلامِ همّتِ آن رندِ عافیت‌سوزم، که در گدا صفتی کیمیاگری داند.
آن مرحله چیزی نیست که در کلاس درس بیاموزیم و با دکتری گرفتن، مولانا، قرآن حفظ کردن باز هم به آن نمی‌رسیم و  این پنج حس درون را می‌خواهد و از راه درس مشق نیست از راه دیگری است که عرفا و بزرگان می‌توانند به آن پنج حس دست پیدا کنند و بقیه نمی‌توانند؛ یعنی حکمای بحثی که شرایط خاص خودش را دارد و باید اجازه و اذن دریافت از بالا برسد. آن کسانی که باید بدانند فقط آن‌ها می‌دانند و بعضی چیزها در حوزه‌ فهم بعضی‌ها نیست و ربطی به پیشرفت زمان هم ندارد و بایستی از بالا اذن برسد و برای همین به صورت تمثیل و مثال گفته می‌شود. بعضی‌ها تمثیل را اصل مطلب می‌دانند و هزاران انتقاد بر آن وارد می‌شود مثلا ما اعتیاد را تشبیه کرده‌ایم به سرمای ۶۰ درجه زیر صفر برای بهتر درک شدن؛ یعنی فرد مصرف کننده می‌خواهد درمان شود؛ اما حس‌هایش یخ زده و نمی‌تواند و باید از راهش درمان شود.
بهشت و جهنم هم تمثیل است مثلا این‌جا شراب بخوری و به نا‌محرم نگاه کنی حرام است و می‌روی جهنم؛ اما در صورتی که بروی بهشت آن‌جا هم نهر شراب و هم حوری به تو می‌دهند که حلال است. این یک تمثیل برای درک بهتر مطلب است که ما چون درکی نداریم انتقاد می‌کنیم و کل موضوع را رد می‌کنیم. چرا به تمثیل می‌گویند؟ چون نمی‌توان طور دیگری بیان کرد مثلا شما برای کسی که مصرف کننده نیست چه‌‌گونه می‌‌خواهید اعتیاد را توصیف کنید؟ می‌گویید شخص می‌خواهد دستش را باز کند اما در سرمای ۶۰ درجه یخ زده و نمی‌تواند یا می‌گوید هر که غیبت کند مانند این است که گوشت برادر مرده را خود را بخورد و این تمثیل است و یا بوی گل و ادکلن را توصیف کردن یا حتی حس دوست داشتن و عاشقی را نمی‌شود برای کسی وصف کرد و لیلی را باید از چشم مجنون دید تا درک کرد و چون در حوزه‌ فهم بعضی‌ها نیست برای همین از تمثیل استفاده می‌شود تا تفهیم شود. مطالبی را خواص می‌فهمند و خواصان دیگر قطعا انتقال خواهند داد و هیچ لزومی نیست که همگان بدانند و این چیز عجیب و غریبی نیست چون دانستن بعضی چیزها برای بعضی افراد اغتشاش و بحران و گمراهی ایجاد می‌کند و این نیست که موضوع پنهانِ و نباید همه بدانند نه اینطور نیست. مطالب جای خود را خواهد یافت و پس از این همه سال تو مرا یافتی و همین‌طور دیگران را… زیرا چرخش و ادامه‌ها این مسیر را باز خواهد یافت. مطالبی که بسیار مهم بوده و هست در مورد موسیقی و آواها می‌باشد که جان بخش ادامه امورات می‌باشد که در ادامه به امین عزیز واگذار می‌شود در کنگره به غیر از قوانین و مسائل دیگری که هست موسیقی و صوت ‌هم بسیار مهم و موثر هست و صوت می‌تواند تاثیر خوب یا مخرب بگذارد. گفتیم جهان هستی بر مبنای سه تا عنصر با هم ارتباط برقرار می‌کنند نور، صوت،حس.
صوت یکی از موثرترین پایه‌های هستی است که ارتباط تمام جهان‌ها و هستی را بر عهده دارد و صوت مخرب می‌تواند انسان را به نابودی بکشاند و یک صوت مؤثر و خوب می‌تواند شادی ‌آفرین باشد و نمی‌توانیم بگوییم صوت بد است چون بستگی دارد چه نوعی باشد به هر حال نتیجه‌ درس امروز این بود که همان‌طور که به زندگی و حیات خودمان ادامه می‌دهیم یک تقدیری وجود دارد که قدیمی‌ها به آن می‌گفتند سرنوشت
و البته ما چه بخواهیم چه نخواهیم تقدیر انجام می‌شود و کار خودش را می‌کند و با ما هست و اگر هم بخواهد انجام نشود نمی‌شود.
و این به تقدیر ما بستگی دارد؛ بنابراین بعضی مسائل که برای ما لاینحل است باید چنین بگوییم که تقدیر چنین بوده که از آن آلام و درد و رنج ما بکاهد؛ ولی ما بارها گفتیم که همه‌ زندگی‌مان را بر مبنای خواست می‌گذاریم و تمام تلاش و کوشش خودمان را می‌کنیم و اگر بخوایم هر چه شد و هر شکستی خوردیم بگوییم تقدیرمان است آن موقع خرافی می‌شویم و از مسیر خارج می‌شویم با وجود این‌که ما تلاش و کوشش خودمان را می‌کنیم، اگر اتفاق ناگواری افتاد و به مشکل بر خوردیم باید بگوییم خواست خداوند و تقدیر این چنین است و آن را به فال نیک بگیریم.

منبع:سی‌دی نامه پیشین

 

ویرایش: همسفر مهکامه، رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم)
تصویرگر: همسفر سمیه، رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر گندم، رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی ستارخان
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .