سعادت خدمت در لژیون سردار نقطه شروع زندگی دوباره من محسن.
الله را ستایش میکنم و درود میفرستم بر تمامی فرستادگان و فرماندهان او.
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
عنوان مقاله: زندگی دوباره
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر؛ رهجوی لژیون یازدهم به راهنمایی آقا محمدرضا و لژیون یکم ویلیام به راهنمایی آقا محمد؛ شعبه بیهقی سبزوار. شاکر خداوند هستم که اذن حضور در کنگره 60 برای من محسن صادر شده است در ابتدا سپاسگزاری میکنم از جناب مهندس عزیز و خانواده محترمشان؛ راهنماهای عزیزم آقا محمدرضا و آقا محمد و سایر خدمتگزاران کنگره ۶۰ علیالخصوص خدمتگزاران شعبه بیهقی سبزوار. تشکر ویژه از آقا امیر هوشنگ دارم چراکه او شایسته ستایش است به خاطر همه لطف و محبت و خدمات ارزندهاش از برای من و ما؛ چه زیبا احمد شاملو در وصف انسانهایی همانند آقا امیر هوشنگ گفته است؛ زندگی ترکم کرده بود زندگی آوردی خداوند نگاهدار او و داشتههایش باشد.
برای مقالهام با عنوان زندگی دوباره بایستی از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر عبور نمایم باشد که این سفر هرچند گامی کوچک برای مقابله با نیروهای تخریبی و بازدارنده و احیای نفس باشد. مکتوبات و گفتارهای جناب مهندس پلهای بسیار نیرومندی برای اندیشههای ما هستند آنها کاوشی بین چندین حلقههای آفرینشاند که باورش کار هرکس نیست مگر معنای آن بداند که آن چیست. در این مکتوبات اساتیدی سخن گفتهاند که هر مسافری را مجذوب خود ساخته است چه کسی میگوید مهم نیست؛ به قول مولانا هرکسی از ظن خود شد یار من؛ از درون من نجست اسرار من. روش حرکت در مسیر کنگره ۶۰ روش الگویی است برای اینکه من محسن بتوانم زندگی خودم را از نو بسازم بایستی در مسیر اهداف کنگره ۶۰ حرکت کنم. حضرت مسیح چه زیبا میفرمایند به ملکوت آسمانها و زمین اندر نشود مگر آنکس که دوباره زاده شود. برای شروع زندگی دوباره شرط اول تفکر است. با تفکر انسان به شناخت خویش؛ الله؛ روش زندگی و مرگ میرسد در ادامه بایستی حرکت کرد. من محسن در تاریکیها شناگری بودم که بیرون از آب در حال تمرین شیرجه زدن بودم یادم رفته بود باید به درون آب بپرم کار ابتدا مشکل است اما بایستی لنگر کشتی را از آب کشید؛ برای رهایی باید به خود متکی شد و از قدرت درون یاری جست. در دریا کسی غرق میشود که شناگر است بایستی من محسن خودم را از دست این عجوزه که بهصورت عروس زیبا آراسته شده رها نمایم.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم؛ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.
هستی در جهانهای مختلف بهقدری متنوع است که به تصور درنمیآید و دور از باورهاست ما هنوز ذرهای از آن را لمس ننمودهایم حیات دوباره من تقدیر من است هر سو از زندگیام را که مینگرم همچون درون نهنگ تاریک و سرد است. اصولاً انسان تاریکیها را تجربه میکند تا به عظمت روشناییها پی ببرد وجود اضداد در زندگی ضروری است کسی میتواند فک رقبه شود که از گذرگاه سخت عبور کند تعادل قانون است ولی افراطوتفریط خواست اهریمن و یارانش. کنگره مکان مقدس است بیپناه شده بودم پناهم دادند؛ قلم را شکستن است تو بخوان پاهایم اذن حضور در کنگره ۶۰ برای من محسن صادر شد آسمان زندگیام آبی شد آوازی شدم ای که مرا خواندهای راه نشانم بده. آموختم که زندگی هنر زندگی کردن در لحظههاست و خدا در قلبهای شکسته است باید مثل یک عاشق تلاش کنم. امید هدیهای بود تا بتوانم رنجها را تحمل کنم در کنگره بر سر دوراهی بودم اما آن هنگام که راهنمای عزیزم آقا محمدرضا مرا بهعنوان میهمان به لژیون سردار دعوت کرد زندگی دوباره من شروع شد.
شاکر خداوند هستم که اذن حضور در لژیون سردار برای من نیز صادر شد برگه زرینی شد از برای من محسن من را توان گفتن نیست قلم قاصر است؛ زندگی دوباره خودم را مدیون خدمت در لژیون سردار میدانم. در لژیون سردار از نگهبان راهنمای عزیزم آقا محمد آموختم کلام خداوند را که در آیه سی دو سوره مبارکه مائده آمده است؛ هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را زندگی بخشیده است. دریافتم رنج و عذاب و اعتیادم به خاطر بیخداییام بوده است پس به خدا ایمان آوردم و توبه نمودم آموختم بهشت را به بهایش میدهند نه به بهانه. هرکس در کنگره بهایش را بپردازد خداوند چشمها و گوشهایش را باز میکند اجازه شنیدن و دیدن از سمت خداوند است. جهان آرامگاهی است که اگر در پی دغدغههای دیگر نباشی به کهکشانهای اطراف نیز سفر میکنی و خلقت را هستی را نیرو و قدرت و انرژیهای بیانتها را چون رشتههای انوار مشاهده خواهی نمود؛ اما بایستی آرامش و آسایش اندیشه مهیا شود. در کنگره ۶۰ آموختم از خودم دزدیده شده بودم به همین خاطر در مسیر کنگره با به اجرا درآوردن حکم عقل در قالب فرمانده با فرمانبری و رعایت اصول حرمتها و قوانین کنگره ۶۰ در مسیر حیات دوباره ویرایش شده نهایت سعی خود را خواهم کرد تا به درگاه حقتعالی نزدیک شوم. حیات ساختن است تا ساختن ادامه دارد حیات هم ادامه دارد پایانی ندارد. اگر به ایستگاه دیر برسم اتوبوس را نخواهم دید بایستی فرمان را بهدرستی انجام دهم و به آنچه میگویم ایمان کافی داشته باشم تا به مقصد نزدیکتر شوم. چه زیبا استاد سردار فرمودهاند که ما شما را در صحرا نهادیم تا باران رحمت شما را غسل دهد بایستی در درون خود در حیات دوباره مسافر با تجربه شوم تزکیه را از خود شروع کنم تا ایمانم صد برابر گردد به آنچه دریافت میدارم ارج نهم قدرتهای پنهان را در جهت مثبت بیدار و به کار بگیرم. جلودار واقعی آن خداوندی است که ناممکنها را در مقابل شما تعیین و ممکن مینماید پس در اراده خود به جهت انجام کارها هراسی به خود راه ندهید و پیش بروید امیدواری بسیار سبب قدمهای محکم میشود شما غمگین نباشید و خود را به عملهای نیک مشغول بدارید و به امورات مالیه قوت بدهید قله و فتح آن چندان اهمیتی ندارد اما نشانی از خویش در آن مکان گذاشتن مهم است. باید به منزلت و جلال گذشته بازگشت نه برای تفاخر به هم نوع خویش بلکه نشانی است ازآنچه بینشان است. در حیات مادی همهچیز بهکندی صورت میگیرد بایستی در راه آنچه در توان دارید به کار ببرید و در تعقل و تفکر خود کوشا باشید ما به سببهای بسیار خواهان قرار گرفتن شما در قله با پرچم سبز هستیم البته بهآرامی در آن قدم خواهید نهاد و در تزکیههای خود وقتی به نقطه روشن و کاملاً ثابت رسیدید از آن نقطه به نقطههای دیگر خواهید رفت شما تنها نخواهید بود. امیدوارم خداوند من محسن را یاری دهد تا بتوانم به خط پایان برسم. کلام استادمان سردار است باید بدانیم که همه ما برای خدمت و آموزش پا به حیات نهادهایم، ابتدا آموزش سپس خدمت درست انجام بدهیم در این راه بسیار وقت لازم است بایستی انسانی اندیشید و به نیروهای بسیار عظیم عقل؛ ایمان؛ عشق و محبت متکی شد بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم.
به قلم: مسافر محسن لژیون یازدهم
تنظیم: سایت بیهقی سبزوار
- تعداد بازدید از این مطلب :
100