پنجمین جلسه از دورۀ نهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی دکتر مسعود با نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر مرضیه و استادی راهنما همسفر فریبا با دستور جلسه «حرمت کنگره ۶۰، چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است؟» در روز دوشنبه چهارم خرداد ماه 1403، رأس ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که یک بار دیگر میتوانم در این جایگاه خدمت کنم. خداوند را شکر میکنم که به این باور رسیدم هر اتفاقی که در لحظه رخ دهد، قطعا بهترین اتفاق بوده است. چندین سال پیش برای پسر من حادثهای رخ داد که باعث ایجاد جراحتی برای او شد و من معتقدم که آن اتفاق بهترین اتفاقی بود که میتوانست برای او رخ دهد و وقتی راجع به این اتفاق صحبت میکنم یعنی آن را با پوست، گوشت و استخوانم احساس کردهام و به قول کمک راهنمای خوبم خانم شیما هیچ چیز مهم تر از لذت بردن ما نیست. دستور جلسه راجع به حرمت کنگره 60 و چرا رابطه کاری مالی و فامیلی در کنگره ممنوع است، می باشد چند روز پیش من متوجه شدم که شخصی از اعضاء کنگره ماشین خود را فروخته است و از قضا هم ما به دنبال ماشینی برای پسرم بودیم و در آن لحظه از آن شخص پرسیدم که چرا قبل از فروش من را در جریان قرار ندادی و این احساس را داشتم که موقعیت خوبی را داشتم از دست داده ام. هنگامی که در حال آماده سازی مطالب برای مشارکت در این دستور جلسه بودم متوجه شدم که اگر من از این موضوع مطلع میشدم ممکن بود این معامله بین ما انجام بگیرد در حالی که من فکر میکردم کسی هستم که حرمت کنگره را رعایت میکنم و به یاد یکی از سیدیهای جناب مهندس افتادم که میگفتند اگر تو جایگاهی داری و کار ضد ارزشی انجام نمیدهی آن یک هنر است؛ مثلاً کسی به تو رشوه میدهد و آن را قبول نمیکنی این یک هنر است و وقتی تو جایگاهی نداری که بخواهی در چنین موقعیتی قرار بگیری که شخصی به تو رشوه بدهد، نمیتوانی بگویی کار بزرگی انجام داده ای چون تو اصلاً جایگاه و مقامی نداری و من متوجه شدم که زمانی که انسان بتواند انجام دهد ولی این کار را نکند، این یک هنر است.
این موضوع اصلاً به زبان نیست که من بگویم این کار را انجام نمیدهم بلکه به عمل است و خیلی وقتها من میبینم که همیشه میگفتم توانایی انجام خیلی از کار ها را دارم و در عمل با شرایط متفاوتی روبرو میشدم. روزی در حال نوشتن وادی چهارده بودم که آقای مهندس گفتند عشق، چیزی است که ارتباطی با منافع ندارد و وقتی که من در حال نوشتن این جمله بودم متوجه شدم من هنوز عاشق نیستم چون به دنبال منفعت خود بوده ام. به خودم گفتم عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید. نیروهای منفی مثل یک زنجیر هستند که دست به دست یکدیگر دادهاند و فقط کافی است من یک دروغ بگویم و تا این اعمال دست به دست هم دهند و من را به دنبال خود بکشند. باز هم به سخنان جناب مهندس اشاره میکنم که میگویند ما باید مثل یک درخت همه شاخهها را اصلاح نماییم یعنی همه حرمتها را رعایت کنیم و به این فکر نکنیم که رعایت یک یا چند مورد از آنها به معنای رعایت همۀ آن ها میباشد. خداوند را بابت امروز شکر میکنم و از همه شما ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
در ادامه جلسه راهنمایان و راهنمایان تازه واردین در «نمایندگی دکتر مسعود» برگزار گردید؛
تایپ: همسفر فاطمه، راهنما همسفر سپیده (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر زهرا (مرزبان خبری)
ویرایش و ارسال: همسفر رها (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
158