پنجمین جلسه از دوره یکم لژیون سردار نمایندگی رازی با استادی پهلوان محترم مسافر مهدی و نگهبانی دنور محترم مسافر مجتبی و دبیری مسافر سجاد و خزانه داری پهلوان بهنام با دستور جلسه " کتاب 60 درجه و تصاویر آن " در روز دوشنبه بیست ویکم خرداد ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
سلام دوستان اشکان هستم یک مسافر، خداراشکر که در این جایگاه هستم، تشکر میکنم از ایجنت محترم و همه عزیزانی که تلاش کردند و زحمت کشیدن تا نمایندگی رازی به این مرحله برسد، چون تلاشهای فراوانی صورت گرفته است، در مورد دستور جلسه که کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه و تصاویر آن میباشد، روز شنبه خدمت یکی از مرزبانان بودم، گفتم کتاب را باز میکنم و هر پیامی بود راجع به آن مشارکت میکنم، این شد که با حرکت راه نمایان میشود، کتاب عبور از منطقه ۶۰ خیلی وسیع است و از علم من خارج است که بخواهم آن را باز کنم، هر قسمت از این کتاب یک دنیایی میباشد چون داخل آن درسهایی از زندگی میباشد، در قسمت اول گفته شده که کاوشی است در چندین حلقه آفرینش یا صورت مسأله اعتیاد را روشن میکند، پیامی که از کتاب در آمد این بود که با حرکت راه نمایان میشود، دو الی سه روز است که روی این موضوع فکر میکنم، یعنی با حرکت من راه نمایان میشود وخیلی فرق دارد اینکه یک چیزی را بخواهم یا آن را دوست داشته باشم، یک زمانی است که من دوست دارم راهنما یا دنور و یا پهلوان شوم، یک زمانی است که من میخواهم که به این جایگاهها برسم به نظر من این دوتا فلسفه کاملاً جداگانه است، اتفاقی که برای من در لژیون افتاد این بود که این خواست به من تزریق شد و امروز میخواهم پایههای مالی خود را محکم کنم و خواسته دارم که راهنما شوم و در صراط مستقیم حرکت کنم، وقتی که میخواهم در راستای آن خواسته تلاش میکنم و حرکت میکنم صحبتهایی که من انجام میدهم علم کنگره است، اساتید عزیز میگویند که دروازه ورود به سفر دوم بخشش است لژیون سردار هم برای سفر دوم میباشد یعنی من اگر بخشش نداشته باشم نمیتوانم وارد سفر دوم شوم، آن راهنماهایی که روی صندلی نمایندگی مینشیند حتما در زمان و مکان خودش میبخشد، من هم باید این بخشش را یاد بگیرم و آن را کاربردی کنم، به نظر من بهترین بخشش بخشیدن از مادیات خودم است، میگویند حرفی که از دل برآید به دل مینشیند، من اگر داخل شعبه حرف بزنم اما صاحب آن کلام نباشم فایدهای ندارد،
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b1%db%b0_%db%b1%db%b6%db%b4%db%b0%db%b4%db%b7_1.jpg)
دقت کردید سفر اولی چقدر با انرژی بالا مشارکت میکنند چون صاحب آن کلام هستند، اتفاقی که برای من در لژیون سردار افتاد این بود که هر چقدر بیشتر میبخشیدم انگار به من اجازه داده میشد تا بیشتر بفهمم، به من بیشتر اجازه میداد تا در صراط مستقیم قرار بگیرم، من مسافر قبل از اینکه وارد لژیون سردار شوم با الان خیلی متفاوت هستم، لژیون سردار به من آموزش داد که هزار تومان پول نامشروع میتواند تمام مادیات من را آلوده کند، این لژیون بود که به من آموزش داد تا مراقب صوت و نور و حس خودم باشم، باید نگاه خودم را در مورد همه چیز کنترل کنم،
![](/EditorFiles/Image/-2147483648_-210790(1).jpg)
یک زمانی ممکنه من نگاهی به یک سفر اولی داشته باشم و باعث شود حال او خراب شود، باید حسهای خودم را کنترل کنم تا حالِ مسافری را خراب نکنم، شرایط کاملاً برای من مسافر تغییر کرده است به واسطه خدمت کردن، در کتاب نوشته که نوشابههای مختلف را امتحان کنید، پیشنهاد میکنم نوشابه خدمت مالی را حتماً امتحان کنید، اصلاً مقدار و مبلغ آن مهم نیست، من باید به نقطهای برسم که کمک پنج هزار تومانی من با کمک پانصد هزار تومانی من فرقی نکند و حس من به این دو یکی باشد، ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b1%db%b0_%db%b1%db%b6%db%b4%db%b0%db%b0%db%b6.jpg)
![](/EditorFiles/Image/IMG_%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b1%db%b0_%db%b1%db%b6%db%b4%db%b8%db%b2%db%b4.jpg)
تایپ: مسافر بهمن
بارگذاری: مسافر سجاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
61