English Version
English

آموزش های کنگره گذشته، حال و آینده را تغییر می دهد

آموزش های کنگره گذشته، حال و آینده را تغییر می دهد

جلسه ششم از دوره سی و چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی شعبه شمس، به استادی راهنمای محترم مسافر حامد، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «حرمت کنگره 60، چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است» شنبه 2 خرداد 1403 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:


سلام دوستان حامد هستم مسافر. خدا را شکر می‌کنم که در خدمت شما عزیزان هستم، به مرزبان ها و ایجنت و تمامی خدمتگزاران و مسافران و همسفران شعبه شمس تبریک می گویم، از خداوند برایشان خدمت بیشتر و موفقیت می خواهم.
وقتی در محله های مختلف تهران یا شهرهای دیگر، آدم وارد شعبه های کنگره می شود کاری به‌غیراز شکر خداوند نمی تواند انجام دهد؛ زیرا انگار که یک ساختمان در آن محله و یکسری از انسانها، تبدیل می شوند به نور خدا و چراغ راه انسانهایی که در تاریکی به سر می برند؛ و این بسیار ارزشمند است و خدا را شکر می کنم که این فرصت را به ما داده است.
در مورد دستور جلسه (حرمت کنگره 60) جناب مهندس دژاکام روز چهارشنبه تقریباً بندبند حرمت را خواندند و مثال زدند و همین‌طور در جلساتِ لژیون ها حتماً در موردش صحبت می شود. من خواستم جور دیگری به این قضیه نگاه کنم و در این دستور جلسه برای خودم تعیین تکلیف کنم که اصلاً چرا باید این حرمت را رعایت کنم؟ مگر کنگره چه فرقی دارد با جاهای دیگر که من این‌قدر باید ریز شوم روی یکسری مسائل؟! مگر چه چیز را قرار است از دست بدهم؟ اصلاً از دستش بدهم، چه اتفاقی قرار است بیفتد؟! من وقتی برمی گردم به گذشته خودم می بینم که این دلیلی که برای من بوده برای انسانهای دیگر هم مشترک است، حتی شاید برای کسانی که مصرفکننده نباشند! الآن که نگاه می کنم می بینم دلیل اینکه حال من خوب نبود و به لطف خدا وارد کنگره شدم، این بود که هیچ شناختی از خودم و جهان پیرامونم و زندگی‌ام نداشتم! اصلاً نمی‌دانستم که از کجا آمده ام و به کجا می‌روم. وظیفه ام چیست؟ چه کار باید بکنم؟! این زندگی اجباری است یا خیر؟ آیا انتخاب خودم بوده؟ و هزاران سؤال دیگر که در کنگره تا حدودی پاسخ این سؤال‌ها رو به دست آوردم. بازهم شاید آدم بگوید که چی؟ بفهمم از کجا آمده ام چه تأثیری دارد روی الآن من؟ یک زمان است که آدم به باشگاه می‌رود یا یک حرکت فیزیکی سنگین انجام می‌دهد؛ به‌تبع بعد از انجام آن کار عضلاتش خسته میشود و احساس خستگی میکند. زمانی که بداند که چهکار کرده که بدنش این‌جوری خسته شده با خودش میگوید باشگاه رفتهام و تمرین کردهام، بدنم قویتر می شود، باید دوباره این تمرین را تکرار کنم... و مسیر حرکتش مشخص می شود؛ اما وقتی‌که یادش رفته باشد یا نداند که کجا بوده و این خستگی ناشی از چیست، احتمالاً قرص مسکن استفاده میکند یا اگر هم نکند ذهنش درگیر می شود که چرا بدنم خسته است؟ آیا مریض شده ام؟ آیا لاعلاج است؟ بروم آزمایش بدهم و... من نیز وقتی وارد کنگره شدم یک همچنین حالتی داشتم؛ اصلاً نمی دانستم که زندگی چیست و از کجا آمده ام؟! طلبکار بودم، میگفتم اگر حالم بد است به خاطر خانواده ام است، به خاطر محل زندگی‌ام و... است. چرا این‌ها در محرم پیراهن مشکی نمیپوشند؟ چرا فلان کار را انجام نمیدهند؟ و... کنگره چه‎‌کار کرد؟ در سیدی کلام، استاد به آقای مهندس دژاکام میگویند کارهایی که شما انجام می دهی باعث تعجب دیگران می شود و دیگران تعجب می کنند. خوب همین‌طور هم هست؛ کارهایی که کنگره انجام می دهد، باعث تعجب تمامی انسان ها، چه متخصص چه غیرمتخصص می شود. بعد می گوید: این آموزش های کنگره گذشته، حال و آینده را تغییر می دهد. باید دقت کنیم، گذشته را هم‌تغییر میدهد! در ادامه می‌گوید "این آموزش ها چیزی نیست که سر کلاسِ درس و در مکتب بتوانی به دست بیاوری". مطلب برای سال 81 است. این‌ها را به این دلیل می گویم که بدانیم قرار است حرمت کنگره 60 را رعایت کنیم و از دستش ندهیم و باعث نشویم که عده ای دیگر از دستش دهند، حتی بعضی‎ وقت‎ها باعث نشویم خود کنگره آسیب ببیند زیرا هم من هستم، هم دیگران هستند، هم خود کنگره 60 است جناب مهندس تعریف می کردند که روزی در پارک طالقانی چند همسفر حواسشان نبود و هنگام بازی شال روی سرشان نبود؛ به آن‌ها گفتم به اعتقاد شخصی من که نظرم در مورد حجاب چیست کار نداشته باشید، اما الآن اگر شما حجابتان را رعایت نکنید شاید باعث شوید یکی از شعب کنگره جمع شود! پس می فهمیم که رعایت حرمت کنگره برای حفظ شعبه های کنگره می باشد. برای اینکه انسان های دردمند و خانواده هایی که در تاریکی به سر میبرند، می‎‌توانند از کنگره استفاده کنند و به رهایی برسند. پس اینجا میتوان خیلی بهتر فهمید که اگر حرمت کنگره را رعایت نکنیم، ممکن است چه آسیبی بزنیم به خیلی از انسان های دیگر که حتی خودمان هم‌فکرش را نکنیم!
مثال زیاد است؛ باز در سی دی سایه 2 می‌گوید: انسان ها برای اینکه بتوانند یکسری از مطالب را متوجه شوند، نیاز به شناخت یک سری مطالب دیگر دارند، مانند سایه ها که جناب مهندس می گویند منظور کالبدها و زندگی های دیگر است. بعد استاد می فرماید: همان‌طور که جسم انسان از اجزای مختلف مانند چشم، دست، پا، کلیه و... تشکیل‌شده است، صور پنهانش نیز از اجزای مختلفی تشکیل‌شده است! همان‌طور که چشم ضعیف می‎شود و با تشخیصِ نمره عینک برایش تجویز میشود تا بتواند درست ببیند، چشم صور پنهان هم باید نمره‎اش تشخیص داده شود و عینک مناسبش تجویز شود تا بتواند سایه ها را ببیند زیرا وقتی بِفهمم از کجا آمده ام و به کجا می خواهم بروم، جور دیگری زندگی می کنم و جور دیگری عمل خواهم کرد...


کجا به‌غیراز کنگره 60 می تواند این نمره را تعیین کند؟ کجا به‌غیراز کنگره 60 می تواند این دانشی که استاد فرمودند در کلاس درس و مکاتب نمی توان آموخت، در اختیار ما بگذارد؟
من خودم بدون کنگره آدم بیسوادی هستم. ازلحاظ تحصیلات آکادمیک فوق لیسانس برق‌ دارم؛ ولی ازنظر درس زندگی بدون کنگره آدم بیسوادی هستم؛ خیلی به کنگره نیاز دارم؛ زیرا کنگره دانش و علمی دارد که حتی میتواند گذشتهام را تغییر دهد! چه چیز بهتر از این؟ علت اینکه حالم بد بود به خاطر همین بود که سرگردان بودم، هیچی از زندگی بلد نبودم!
حالا تکلیف من با جایی که این دانش را در اختیار من قرار می دهد چیست؟ الآنِ من را بیمه می کند، گذشته من را تغییر می دهد و زندگی آینده من که هیچکس نمی تواند توضیح دهد، مسیرش را برایم روشن می کند و به من می آموزد که چگونه باید زندگی کنم... الآن من حرمت کنگره را جور دیگری می بینم؛ زیرا نمی خواهم کنگره را از دست بدهم، نمی خواهم هم لژیونی‌هایم را از دست بدهم، نمی خواهم سی دی های مهندس را از دست بدهم! نمی خواهم آرامش را از دست بدهم... الآن جور دیگری بندهای حرمت کنگره برایم معنی پیدا می‎کند، یعنی فکر میکنم زمانی به خودم اجازه میدهم حرمت کنگره را زیر پا بگزارم که یادم رفته باشد کنگره 60 کجاست! یادم رفته باشد مهندس دژاکام کیست، یادم رفته باشد راهنمایم کیست و یادم رفته باشد انسانهایی که به‌صورت رایگان برای اینکه من به آرامش و رهایی برسم دارند از وقت و انرژی‌شان می گذارند چقدر ارزشمند هستند. پس من نباید به‌هیچ‌وجه این‌ها را از دست بدهم و تنها شرط اینکه بتوانم کنگره را حفظ کنم و از دستش ندهم رعایت کردن حرمت ها است. این‌ها دیالوگ هایی است که من با خودم دارم و این‌جوری خودم را مجاب می کنم که وارد حاشیه نشوم، به کار کسی سرک نکشم و غر نزنم... من در دستانم الماس دارم، فقط باید مراقب باشم که این الماس را از دست ندهم.
کلام پایانی: این جمله سردار است که می گوید" ما به زمین آمده ایم برای دو چیز، آموزش و خدمت." نظرم را برای خودم و بچه های کنگره 60 بیان می کنم: برای من آموزش درست، خدمت و جایگاه خدمتی درست، در هیچ جا به‌غیراز کنگره 60، پیدا نمی شود. برای من فقط در کنگره 60 معنا شده است؛ اگر هم بخواهم در زندگی استفاده کنم ازاینجا باید ببرم در زندگی استفاده کنم. این هم دلیل دیگری که باید دو دستی و محکم کنگره را بچسبم و شرطش هم رعایت حرمت است و اینکه نباید جلوتر از کنگره حرکت کنم. نیازی هم به این نیست که چرخ را اختراع کنم، چرخ اختراع‌شده است؛ فقط باید حواسم باشد که از مسیر منحرف نشوم.
خیلی ممنون که به صحبت‎هایم توجه کردید
تهیه و تایپ گزارش: مسافر سعید لژیون هفتم
ارسال گزارش: مسافر رضا لژیون پنجم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .