English Version
English

با عشق می‌خواندم

با عشق می‌خواندم

راهنمای لژیون شانزدهم همسفر عفت از نمایندگی رودکی در دل‌نوشتهٔ خود در رابطه با آزمون راهنمایی چنین نوشت:

هر زمان که به عقب برمی‌گردم و روز شرکت در آزمون را در ذهنم به تصویر می‌کشم، ناخودآگاه حس زیبا و غریب آن روز لبخند به لبم می‌نشاند؛ در میان صفحات کتاب زندگی من، شرکت در آزمون راهنمایی کنگره ۶۰ از صفحاتی است که برای من دلبری می‌کند و هر گاه به این صفحه برسم دستی بر رویش می‌کشم و با لبخندی از جان به لب نشسته می‌گویم: یادش بخیر.

از همان ابتدا عاشق آموزش‌ها و منابع و مطالب کنگره ۶۰ شدم و ذره‌ذره این عشق در من رشد پیدا کرد، با عشق سی‌دی می‌نوشتم، با عشق کتاب‌ها را مطالعه می‌کردم؛ چون عاشق فهمیدن و درک کردن مطالب آن‌ها بودم و این شده بود سرگرمی، تفریح و دل‌خوشی‌ها و عاشقانه‌های من در زندگی.گاهی با نوشتن یک سی‌دی آن‌قدر انرژی می‌گرفتم که در تنهایی خودم روی پایم بند نمی‌شدم و آن‌قدر به وجد می‌آمدم که دور خود می‌چرخیدم، گاهی با یک سی‌دی اشک می‌ریختم و گاه می‌خندیدم.

خلاصه عاشقانه با آن‌ها زندگی می‌کردم؛ گاهی در مطالب کتاب ۶۰ درجه غرق می‌شدم و ساعت‌ها به یک جمله از نوشتارهای آن فکر می‌کردم تا مفاهیم جدیدی از آن بگیرم آن‌قدر مشغول بودم که متوجه گذر زمان در سفر اولم نشدم و سفر اول باوجود تمام سختی‌هایش برایم سهل و شیرین شده بود. با خودم می‌گفتم می‌خوانم؛ زیرا عاشق آموزش‌های کنگره هستم و روح تشنهٔ من با آن‌ها سیراب می‌شود؛ اما بالاخره زمانی رسید که دو سه ماه بیشتر به آزمون راهنمایی نمانده بود و من هنوز آزمون برایم مهم نبود حتی قبول شدن یا نشدن برایم اهمیتی نداشت.

خاطرم هست یک روز با خودم نشستم و راجع به این مسئله جدی فکر کردم که آیا می‌خواهم در آزمون پذیرفته شوم یا خیر؟ درست است که مطالب را می‌خواندم؛ اما شرط پذیرفته شدن، برنامه‌ریزی و خواسته‌ای قوی بود و آن روز تصمیم من این شد من باید در آزمون قبول شوم و تمام. از همان لحظه برنامه‌ریزی کردم و هدفمند مطالب را خواندم، خواندم و خواندم و خواندم برای این‌که با عشق می‌خواندم خسته نمی‌شدم، هرروز بیشتر از دیروز انرژی داشتم بااینکه آزمون آن سال نزدیک سال‌ نو بود اما من خانه‌تکانی و خرید و بقیه مسائل را کنار گذاشتم و فقط روی این خواستهٔ خودم متمرکز شدم.

خلاصه روز آزمون فرارسید و من آن‌قدر شوق، هیجان و حس خوب داشتم و یقین داشتم که حتماً در آزمون قبول می‌شوم. با اطمینان به‌طرف شعبه حرکت کردم و شادی و هیجان پذیرفته شدن در آزمون را تجربه کردم، قبل از اینکه آزمون بدهم آن‌ روز با اطمینان آزمون دادم و با شوق منتظر اعلام نتایج بودم، بااینکه مرتب خودم سایت را چک می‌کردم اما تقدیر این بود که این خبر را از زبان دوست خوبم همسفر سمیه بشنوم، با من تماس گرفتند و مژدهٔ پذیرفته شدن در آزمون را به من دادند.

خدا را هزاران بار شکر می‌کنم که توفیق آموزش و خدمت را در این جایگاه به من داد، توصیه من به تمام کسانی که خواستار رشد و ارتقا خود هستند این است که اگر می‌خواهند عمق بیشتری از مفاهیم و مطالب کنگره را درک کنند و گره‌های کور درونی خویش را باز کنند، حتماً برای کسب این جایگاه تلاش کنند و ان‌شاءالله که در این مسیر موفق می‌شوند.

در پایان از آقای مهندس و خانوادهٔ محترمشان سپاس‌گزارم، برای فراهم کردن این بهشت زمینی، از راهنمای خودم خانم ظریفه عزیزم بسیار ممنونم که این بذر را با عشق و محبت در وجود من کاشتند، آبیاری نمودند و تا لحظهٔ آخر کنار من بودند و مدام با حمایت‌ها و دلگرمی‌ها خود باعث شدند قدم‌هایم محکم‌تر شود که اگر حمایت‌ها و آموزش‌های ایشان نبود قطعاً این خواسته در من شکل نمی‌گرفت، رشد نمی‌کرد و من الان در این جایگاه مقدس نبودم، برای ایشان آرزوی تندرستی و حال خوش دارم.

نگارش: راهنمای لژیون شانزدهم همسفر عفت 
ویرایش: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر ساره (لژیون هشتم)
ارسال مطلب: مرزبان خبری همسفر سمیه
همسفران نمایندگی رودکی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .