English Version
English

هدیه تولدم

هدیه تولدم

 صبح دوباره با کلی ناامیدی از خواب بیدار شدم، شب تولدم بود از آسمان خانه‌ام غم می‌بارید اصلاً حوصله نداشتم، بی‌سروصدا در آشپزخانه شروع کردم به گریه کردن چون هنوز راهنمای عزیزم خانم سپیده مهربان یادم نداده بود که پنجره را باز کرده و‌ امید و شادی را به تولدم دعوت کنم.

قرار بود مثل هر سال اعضای خانواده برایم تولد بگیرند اما اصلاً دوست نداشتم چنین اتفاقی بیافتد چون چندین سال بود که همسر و فرزندم در جشن کوچک من حضور نداشتند و آن شب نمی‌توانست هرگز شب خوبی برایم باشد اما من به احترام خانواده‌ام حرمت نگه داشته و شامی را آماده کردم.

چند ساعتی به آمدن مهمانان که فقط چند نفر بودند (خواهرم و فرزندانش) مانده بود؛ شروع کردم به اشک ریختن کلی دلم به حال خودم می‌سوخت، گفتم: خدایا من از تو عمری دوباره نمی‌خواهم. من از تو سلامتی همسر و فرزندم را می‌خواهم.

راستی خدایا، می‌شود روزی بیاید که یک شمع به جای تولد جسمم، برای آرامش زندگی‌ام، روح و روانم کنار فرزند و همسرم روشن کنم؟ یعنی می‌شود؟ یک لحظه متوجه شدم دارم به خدا می‌گویم، خدایا می‌دانی اصلاً من چه می‌گویم؟ بلافاصله از حرف زدنم پشیمان شدم و کلی از مهربان‌ترین مهربانان عالم عذرخواهی کردم و گفتم: اصلاً نفهمیدم چه می‌گویم من را ببخش، ممنون از جسم سالمی که به من دادی. شب خواهرم زنگ زد و گفت: کاری پیش آمده و نمی‌توانند بیایند کلی خوشحال شدم، ماجرا گذشت و دیگر تولدی برگزار نشد.

سال بعد، صبح با کلی حال خوب از خواب بیدار شدم، شب تولدم بود پنجره را باز کردم خواسته‌ام یادم رفته بود دستانم را به سوی آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا هدیه تولدم را بده. حس کردم دارد به من می‌گوید شب، هدیه تولدت را می‌دهم. پسرت برایت می‌آورد. خنده‌ام گرفت من کلی دلخوش بودم چون پنج ماه بود که به کنگره می‌آمدم و به حرمت های کنگره گوش می‌دادم.

شب شد. مهمان‌ها آمدند یک کیک خواهرم برایم خریده بود. یک دفعه در باز شد پسرم با کیک پر از مدل آسمان و ستاره آبی رنگ به خانه آمد و فقط یک شمع سفید مثل شمع‌های کنگره روی آن بود. دیدم خدا هرگز دیر نمی‌کند و به موقع می‌رسد من آن شمع را هرگز خاموش نکردم و از خدا خواستم روشن بماند تا زمانی که همه مسافر‌ها به حرمت کنگره ۶۰ انشاالله به کنگره بیایند آمین یا رب العالمین.

نویسنده: همسفر ناهید رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون هشتم)

ویرایش: همسفر فرحناز رهجوی راهنما همسفر طاهره(لژیون هفتم)

ویراستار و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)

همسفران نمایندگی‌ ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .