گاهی اوقات انسان میداند بخشیدن خوب است؛ اما قدرت بخشش ندارد ولی در کنگره یاد میگیرد ذرهذره ببخشد؛ اول خودش را، بعد اطرافیانش را و در ادامه از مالش و جانش ببخشد و همه اینها در سایه آموزشهای کنگره اتفاق میافتد.
آقای علیرضا زرکش دیدهبان لژیونهای سردار، جزو افرادی هستند که هر زمان مصاحبه یا صحبتهای ایشان را در سایت میخواندم فقط اشک میریختم و آرزو داشتم روزی در شعبه کریمان از وجودشان آموزش بگیرم. بالاخره این افتخار نصیبم شد تا در شعبهای که معنای آن بخشندگی است از صحبتهای ایشان آموزش بگیرم؛ گرچه از اول تا آخر جلسه بغض شیرینی داشتم مثل همان بغضی که از روی شعف است و شاید دلیلش این است که با لژیون سردار ارتباط دارند ولی الآن که مینویسم هم بغض دارم، چون بخشیدن را، عشق را، محبت را در کنگره و در لژیون سردار دیدم و آموختم.
ایشان با آنتی ایکس مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره شدند و به مدت ۱۵ ماه به راهنمایی آقای محمد صداقت با متد DST و داروی اپیوم سفر کردند. رشته ورزشی ایشان دوچرخهسواری است و اکنون نزدیک ۲۰ سال است که آزاد و رها هستند. در ادامه شما را دعوت میکنم به مطالعه این گفتگوی سراسر آموزش و دلنشین.
آیا سفر اولیها اجازه عضویت در لژیون سردار را دارند یا باید شش ماه از سفرشان گذشته باشد؟
سفر اولیها اجازه حضور و عضویت در لژیون سردار را دارند ولی دیگر برای پهلوانی و نشانی در بینشانی نمیتوانند بههیچوجه مشارکت داشته باشند.
شما فرمودید که لژیون سردار مثل یک اتوبان و یک زمین بازی است و ما در سفر دوم میتوانیم از آن استفاده کنیم، برای سفر دومیهایی که ترس دارند عضو شوند چه پیشنهادی دارید؟
سفر دوم، پل صراط مستقیم است. سفر دوم پلی است بین سفر اول و سفر سوم که میشود پل صراط مستقیم. بعضیها پل صراطشان عرض دارد و بعضیها عرض ندارد. بعضیها روی این مسیر و صراط مستقیم هستند که آقای مهندس میگویند: عریض هم است، بعضیها با پای پیاده و برهنه روی زمین داغ حرکت میکنند، بعضیها پشت یک ماشین آخرینمدل زیر کولر با سرعت ۲۰۰ مایل در ساعت میروند. کسانی که در سفر دوم ترس دارند پل صراط، همان خدمت کردن است که یکجایی برای بعضی از آدمها از یک تار مو باریکتر میشود. آدمهایی که خدمت نمیکنند و خادم نیستند اصلاً پلی ندارند. اولین قدم برای خدمت، عبور از ترس است. خدمت هم مالی، هم جانی و هم علمی است. خدمت زمانی کامل میشود و شما در آن ماشین پرسرعت مینشینید که هر سه ضلع را داشته باشید. صرف اینکه من دارم به علم کنگره خدمت میکنم یا اینکه من فقط حضور دارم یا من فقط خدمت مالی میکنم نمیتواند آن مسیر را برای شما کامل، پرسرعت یا زیبا کند؛ باید سه ضلع را با خودتان داشته باشید.
برای عضویت در لژیون سردار معمولاً هرسال مبلغی را آقای مهندس تعیین میکنند و امسال نشانی در بینشانی را مطرح کردند. لطفاً بگویید فلسفه آن چیست؟
ببینید همهچیز که در کنگره خلق میشود مرتبه دارد. شما شالهای کنگره را که نگاه کنید نسبت به جایگاه، مرتبه دارد. قطعاً کسی که ایجنت میشود از کسی که مرزبان میشود بالاتر است. قطعاً آن راهنمایی که شال نارنجی دارد از راهنمای تازهواردین هم حیطه اختیار، مسئولیت و جوابگویی بیشتری دارد و هم علمش باید بالاتر باشد؛ یعنی فرض بگیریم باید اینگونه باشد. خدمت مالی یا لژیون سردار یا بهزعم من سرزمین محبت، برای ورود به سرزمین محبت که در این سرزمین محبت شما درختی به اسم عشق میکارید؛ یعنی یک سفر دومی باید عاشق باشد که محصول این درخت محبت، عشق و بخشش است. بخشش از چه؟ از بهترین چیزی که یک انسان روی زمین میتواند داشته باشد؛ ثروت، پول، توانمندی و قدرت. تو میتوانی این قدرت را تقسیم کنی؟ این را در سفر دوم ما توسط لژیون سردار یاد میگیریم. حالا آقای مهندس آمدند و گفتند که همینطور که شالهای رنگی برای خدمت علمی یا جانی است برای خدمت مالی هم مراتب گذاشتند و گفتند: تو میتوانی در این خدمت مالی با شش میلیون تومان عضو شوی که با این شش میلیون تومان فقط پول جا را میدهید بعد گفتند: ولی جایگاه و نشان در مرحله دوم است. وقتی شما پنجاه میلیون تومان را میدهید، نشان محبت و انگشتر دنوری میگیرید. وقتی شما بالاتر میآیید پهلوان میشوید و کلامالله میگیرید. ببینید این نشانهها همه درونشان حرف دارد. انگشتر؛ ما تاریخ را نگاه کنیم بسیار انگشتر داریم که میتواند این جایگاه را تعریف کند. کلامالله! اینها تعریف دارد. کسانی که وارد این مرحله میشوند میتوانند به یک فهمهایی برسند که توانایی است. حالا هر چه سن کنگره و فهم کنگره بالاتر میرود آقای مهندس این چوب و این خط را بالاتر میبرند. امروز بچههای کنگره به این فهم رسیدهاند که میتوانند یک میلیارد به بالا بخشش کنند که دیگر نشانی ندارد. نشانهاش کجاست؟ آنجایی که اصلاً نشانی نیست؛ یعنی خود خود خود بخشش، خود خود خود عشق و خود خود خود محبت.
هر همسفری که عضو لژیون سردار میشود چه وظیفهای دارد؟
همسفر و مسافر مسیرشان یکی است، ولی از هم جدا هستند. سیستم کائنات یکفاصله بین مرد و زن انداخته است، ولی قوانین یکی است؛ یعنی در لژیون سردار قوانین و مسیرمان یکی است. سفر دومیها (فرقی نمیکند همسفر یا مسافر) هر دو در سفر دوم دارند حرکت میکنند و بخشش را تجربه میکنند. وظیفه همسفر این است که بابت خدمتی که کرده است آموزش بگیرد. شما میآیید مرزبان میشوید، اجازه پیدا کنید که آموزش مرزبانی را بگیرید یا شما میآیید امتحان میدهید و راهنما میشوید؛ کلی اذیت میشوید که بتوانید آموزش راهنمایی ببینید و شما میآیید پهلوان میشوید که بیایید آموزش جایگاه پهلوانی ببینید. خیلی در آن مطلب و آموزش هست که من در لژیون بنشینم و راجع به دستور جلسات صحبت کنم، فکر کنم و بفهمم که بخشش چیست.
چرا خدمت مالی انتهایی ندارد؟
خدمت مالی که نیست؛ عشق، محبت و بخشش است، چون صفت خداوند است که انتها ندارد. ما که خداوند را نمیتوانیم ببینیم. خدا کجاست؟ بیا برو پیدا کن. ما تمام تلاشمان را میکنیم که خودمان را به صفات نیکوی خداوند نزدیک کنیم و بزرگترین اسم خداوند که دائم خودش، خودش را صدا کرده است؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، ما در این قضیه به عشق، محبت و بخشش خداوند نزدیک میشویم.
نقش راهنما در معرفی لژیون سردار چگونه باید باشد؟
انسان از آن چیزی که ندارد نمیتواند صحبت کند و بهتر است که صحبت نکند، چون خراب میکند. شما با انسانها در ارتباط هستید با اشیاء که در ارتباط نیستید. مخاطب من که شما هستید میفهمید این حرفی که به شما میزنم عمل کردهام یا نکردهام؟ دارم دروغ میگویم یا راست؟ در مورد رهجو هم همینطور است راهنمای خود را محک میزند. راهنما باید صاحب خدمت مالی باشد تا بتواند رهجویش را متقاعد بکند و بفهماند. حالا چقدر خدمت مالی؟ در حد و اندازه خودش! هر که بامش بیش، برفش بیشتر، ولی باید صفت بخشش را با خودش داشته باشد حتی هزار تومان تا بتواند این صفت را به رهجویش انتقال بدهد. باید راهنما راجع به این مطلب صحبت بکند که کنگره به چه شکلی است؟ چطور اداره میشود؟ هزینههایش چگونه است؟ من چرا آمدهام دارم خدمت علمی میکنم؟ من به رهجویم بگویم برای چه ما باید خدمت مالی انجام دهیم؟ این خدمت من یک سودی به ساختار میرساند و یک سودی به خودم میدهد این دو را راهنما باید اشراف داشته باشد و به رهجویش بگوید و از همه مهمتر من علیرضا دیدهبان کنگره و قانونگذار کنگرهام، ولی کنگره نیستم؛ من هم رهجوی کنگره هستم و این را همه ما در هر کسوتی که هستیم باید بدانیم غیر از آقای مهندس و خانوادهاش که بنیان کنگره هستند، پشت کنگره هستند و اول، وسط و آخر کنگره هستند. من وقتی این را بدانم دیگر نافرمانی برایم سخت میشود. وقتی آقای مهندس میگویند: «کسی که میخواهد خدمت مالی بکند جلویش را نگیریم یا کسی که میخواهد ورزش کند جلویش را نگیریم یا کسی که میخواهد خدمت کند جلویش را نگیرید». اگر کسی میخواهد پانصد میلیون تومان پول بدهد به شما میگویند که برو پیش آقای مهندس، ایشان باید تشخیص دهند نه من دیدهبان، پیش من نمیتوانید بیایید. من علیرضا زرکش نمیتوانم تصمیم بگیرم یک نفر پهلوان باشد یا نشانی در بینشانی باشد، چون در حیطه اختیار من نیست. اگر شاگرد باشی این را میفهمی، مقاومت نمیکنی و نمیگویی بیا از من رد شو یا از فیلتر من رد شو.
آیا به نظر شما بخشیدن و گذشتن سخت است؟ چه راهکاری دارید برای کسانی که نمیتوانند ببخشند؟
قطعاً سخت است؛ برای همین یک محبوبیتی وجود دارد بین کسانی که این صفت را دارند و ندارند. همه بخشنده را دوست دارند، همه آدم کریم را دوست دارند، ولی این یک صفت است. صفت با عمل متجلی میشود. یکی به شما زنگ میزند و میگوید من گرفتارم، داری ده میلیون تومان به من قرض بدهی؟ نمیتوانی بدهی، ولی به هر طریقی او را میپیچانی، ولی کنگره میگوید اگر قرار است بخشندگی داشته باشیم، بگو من هم مثل تو ندارم ولی میتوانم پانصد هزار تومان کمکت کنم یا میتوانم یکمیلیون تومان کمکت کنم؛ این جایگاه آدم را در درون خودش تغییر میدهد. وقتی شما در درون خودت تغییر کردی، بیرون هم تغییر میکنی.
لطفاً اگر تجربه یا خاطرهای از لژیون سردار دارید برایمان تعریف کنید.
لژیون سردار خیلی جدی است؛ درعینحال که لذتبخش است، بسیار جدی است. باید در لژیون سردار جدی بازی کرد، اصلاً جدیترین بحث، بخشش و محبت است؛ آن چیزی است که تمام تکتک ساختارها و کائنات را بهصورت جدی در کنار هم نگهداشته است. وقتی در بازی خدمت مالی و بخشش میرویم باید قشنگ بازی کنیم، نمیتوانید نصفه بازی کنید. من دیدم بچههایی که میآیند بهسختی عضو لژیون سردار میشوند، بعد دو سال بعد بهراحتی میگویند که ما میخواهیم دنور شویم؛ خانه، پول، تشکیلات و ماشین. پنجاه میلیون تومان هم بازی میکنند ولی دیگر جرئت ندارند از ترس وارد پانصد میلیون تومان شوند و آنجا بازی خراب میشود. برای همین است که آقای مهندس دارند افق بخشش را برای ما روشن میکنند و میگویند بچهها! فقط اینجا نیست، بیشتر هم بخواهی هست و بیشتر هم به شما داده میشود.
حستان را در مورد کلمات زیر لطفاً بیان کنید.
نشانی در بینشانی: دستیافتنی
لژیون سردار: شمشیر دو لبه
کتاب عشق: ورود، عبور و خارج شدن از سفر دوم
گلریزان: جشن شکرگزاری از خداوند
و کلام آخر ...
کلام آخر اینکه مثل آقای مهندس سعی کنیم قدرتمند عمل کنیم. آقای مهندس وارد هیچ حاشیهای نمیشوند و هدفشان برایشان مهم است. هدف آقای مهندس رساندن پیام رهایی و سلامتی به گوش انسانهای دردمند است، سعی کنیم آقای مهندس را بفهمیم و یاری کنیم؛ یاری کنیم که در مسیر دارید دست میاندازید و ید واحده میشوید که این ید واحده دارد چیزی را حرکت میدهد. این ید که میرود تو هم جزو آن ید هستی و میروی. درست است که شما هم دارید زور میزنید، ولی شما هم در مسیر کنگرهاید و این کار را قشنگ میکند.
انجام مصاحبه: همسفر فرناز، مرزبان خبری
عکس: همسفر سارا، مرزبان گروه خانواده
تایپ: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1606