English Version
English

اگر رهجو مسئولیت کار خود را پذیرفت فرمانده جسم خود می‌شود

اگر رهجو مسئولیت کار خود را پذیرفت فرمانده جسم خود می‌شود

جلسه دوازدهم از دوریازدهم کارگاه‌های آموزش خصوصی شعبه دنا؛ روز پنج شنبه ۳۱خردادماه ۱۴۰۳ با استادی مسافر علی و نگهبانی مسافر غلامرضا و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه«وادی چهارم وتأثیر آن بر روی من »راس ساعت ۱۶:٠٠شروع به کارکرد .

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر . از خداوند سپاسگزارم که به من اجازه و توفیق داد که در بین شما عزیزان قرار بگیرم در کنگره، شعبه دنا، شهرضا . خدا را بسیار شکر می‌کنم که به من اجازه داد باز هم بتوانم داخل کنگره حضور پیدا کنم . دستور جلسه امروز دو بخش دارد که سعی می‌کنم کوتاه و مفید در موردش صحبت کنم . وادی چهارم ، جزو یکی از ستون‌های کنگره است ، ما ۱۴ وادی داریم که یکی از این ستون‌ها وادی چهارم است ، وادی‌ها برگرفته از کلام الله است که به راحتی به دل من علی می‌نشیند و می‌توانم به بهترین نحو ممکن اجرایش کنم ما آموزش‌هایی که یاد گرفتیم ، زمانی که هیچکس به غیر از خودش به خودش فکر نمی‌کند و نمی‌تواند به آن کمک کند وارد وادی چهارم میشود. اینجاست که اتفاقی پیش می آید که شخص وقتی می‌بیند کاری را انجام می‌دهد و در یک سری از جاها به مشکل بر می‌خورد مسئولیت آن را میخواهد به خداوند بسپارد، و از خداوند می‌خواهد که این مشکلش را حل کند ولی ما آمدیم در کنگره و با این آموزش‌هایی که گرفتیم ، متوجه می‌شویم که اگر به بهترین شکل ممکن وادی سوم را یاد گرفته باشیم، به راحتی می‌توانیم مسئولیت پذیر باشیم. ما به واسطه اختیار که خداوند به ما داده ، می‌گوید ، من به تو اختیار داده ام که هر کاری خواستی انجام دهی ، ما رفتیم و تاریکی اعتیاد را تجربه کردیم، یا یک سری از افراد وارد ضد ارزش‌ ها شدند . داخل کنگره مسیر روشن است ، چون اول اختیار جسمم را داشتم، رفتم مواد مصرف کردم. آغاز مواد من سیگار بود و با سیگار شروع کردم تا شدم مصرف کننده. اختیار جسمم را داشتم ولی مسئولیتش را به خوبی انجام ندادم شخصی که به دنیا می‌آید، اعتیاد با آن نیست ولی در ادامه باعث می‌شود که وارد ضد ارزش‌ها شود ودیگر بیرون نرود ولی در کنگره می‌گوید: اگر مسئولیت کارت را خودت به عهده گرفتی ، من در یک سری از جاها به تو کمک می‌کنم. خداوند نمی‌گوید که کمک نمی‌کنم می‌گوید، تو حرکت کن من کمک می‌کنم. شما چگونه حرکت کردید؟ امروز ساعت ۳ تصویر سازی کردید، حرکت کردید و الان روی این صندلی نشسته‌اید. پس مسئولیت آمدن به کنگره را پذیرفته‌اید. در کنگره ۶۰ همین گونه است اگر رهجو مسئولیت کار خود را پذیرفت فرمانده جسم خود می‌شود و وقتی که فرمانده جسمش شد، دیگر مشکلی برایش پیش نمی‌آید. در ادامه وقتی که سفر اولش به اتمام رسید و رفت داخل سفر دوم در کنگره خدمتهای دیگری به آن می‌دهند و مسئولیت پذیرتر می‌شود.چون اولین کاری که باید انجام بدهد این است که مسئولیت جسمش را دو مرتبه به دست می‌گیرد و فرمان جسمش در دست خودش است. هر ساعتی که بخواهد به کنگره بیاید به راحتی این کار را انجام می‌دهد، در روزهای اول یک سفر اولی به سختی به کنگره می‌آید ولی به مرور زمان ، خودش را که به مسیر کنگره ۶۰ می‌دهد فرمانبردار می‌شود و کم کم مسئولیت‌ها را قبول می‌کند. مثل مسئولیت سی‌دی نوشتن ، کسی نمی‌تواند برای من سی دی بنویسد، مسئولیت سی دی نوشتن با خود شخص است و در ادامه برایش راه باز می‌شود. پس در وادی چهارم من مسئولیت کارم را می‌پذیرم، من اشتباه کرده ام، من مصرف کننده شدم، من از نظر ضد ارزش‌ها در تاریکی فرو رفتم ، حالا مسئولیتم را می‌پذیرم که در کنگره و آموزش‌های کنگره بتوانم به آن جایگاه‌هایی که گم کرده بودم برسم.

در دستور جلسه دوم فکر می‌کردم که چرا آقا فریدون عزیز به یک جایگاهی در کنگره رسید. به قول اساتید و آقای مهندس که میفرمایند در کنگره ۶۰  وقتی فرمانهای الهی انجام شود و مشق ها درست نوشته شود رسیدن به سلسله جبال ها حتمی است. یک اتفاق برای آقا فریدون افتاد و من نگاه میکردم به رهایی آقا فریدون در سال ۹۸شعبه سلمان اصفهان اتفاق افتاد و دهمین رهایی از لژیون من بود و وقتی نگاه میکنم به مسئولیت پذیری فریدون میبینم این جایگاهی که نصیبش شده، مسئولیت به گردن دیگران نینداخته،الان از این ده نفر دو نفر از آنها به جایگاه راهنمایی رسیدند و خیلی از آن ها از کنگره رفتند. هم آقا رسول و هم فریدون جفتشان، راهنمای تازه واردین هستند و جالب اینکه هفته آینده هم تولد آقا رسول شعبه سلمان است و هر دو فرمانبرداری کردند. علت اینکه فریدون به این جایگاه رسید فرمانبردار خوبی بود و مسئولیتش را به گردن دیگران نینداخت . خودش بود رفته بود مواد کشیده بود وقتی هم که وقتش و اذنش صادر شد آمد به کنگره و مسئولیتش را پذیرفت. آقا فریدون من از داخل سفرش خیلی چیزی نمیگویم چون واقعا فرمانبرداری کرد که به این جایگاه رسید. در جایگاه OT داخل شعبه سلمان فارسی خدمت گرفت بعد در جایگاه کلینیک و آبدارخانه و جالب اینکه نشان پهلوانی‌اش  را آقا فریدون در شعبه سلمان گرفت ویک نکته جالب به من اینجا یاد داد چون مطمئن باشید راهنما، آموزشی که میگیرد دو طرفه است، هم از رهجو و راهنما، این دو طرفه است. آن روزی که اون بالا میخواست اعلام بکند گفت من این مالی که الان دارم به کنگره می دهم تا حالا من نگهبانش بودم از حالا به بعد می سپارمش به کنگره آن زمینی که میخواست بدهد می‌گفت من تا حالا امانت‌دار بودم از حالا به بعد برای کنگره است و من دیگر با آن کاری ندارم. یک اتفاق خوب افتاد برای شعبه شهرضا و حسین آقا به ایشان اجازه داده شد بیاید شعبه شهرضا و عزیزان هم از اصفهان همراهش آمدند، که آقا فریدون و عزیزانی دیگر هم بودن که خیلی ها شاهد خدمت‌های این عزیزان بودند. مرزبان بود، دبیر، نگهبان لژیون سردار و راهنمای تازه واردین. خیلی صحبت مردم در پیامش آمده که می گوید فریدون عزیز شما در تعلیم انسانها وظیفه دارید برای آنها که می خواهند، ولی معلم ندارند، مردان حق برای یافتن آنچه از دست می دهند روزی به کف خواهند آورد و این شال نارنجی واقعا برازنده آقا فریدون و همسفر گرامی ایشان و مطمئنا این اتفاق رقم خواهد خورد. در پایان خدا قوت می‌گویم جایگاه خانم لیلا راهنمای همسفر گرامی ایشان  و امیدوارم که افرادی که در کنگره هستند و در جایگاه خدمتی هستند و تصویر سازی بکنیم عزیزان و ما هم به آن جایگاه ها برسیم.

خلاصه سخنان مسافر:
به نام قدرت مطلق الله. آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است . دوستان تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت ، سلام دوستان فریدون هستم یک مسافر . خیلی خوشحالم و صد هزار مرتبه شکر که در جمع خوبان نشسته ام. مخصوصاً دوستانی  که از اصفهان آمده اند ، خیلی از همه تشکر می‌کنم که در جشن ۵ سال رهایی من شرکت کردید با دست زدن و سوت زدن هایتان  انرژی بسیار بالایی به من دادید و تا یادم نرفته از مربی و رب و راهنمای خودم که هرچه دارم و ندارم از آقا علی دارم  و اگر ما اینجا نشسته ایم با راهنمایی علی آقا اینجا نشسته ایم. از ایجنت ، از مرزبان‌ ها از همسفرم و راهنمای همسفرم تشکر می‌کنم. این نگهبان عزیز که الان اینجا نشسته‌ اند، جشن یک سال رهایی ایشان را من گرفتم و الان ایشان جشن ۵ سال رهایی من را می‌گیرند و بعد از دو سه ماه عقب و جلو شدن جشن ۵ سال رهایی مان آغاز شد دوستان همانطور که می‌دانید همه وقتی می‌آیند این بالا می‌گویند ما با حال بد آمدیم من خیلی با حال خوب آمدم یعنی از درون حالم بد بود ولی انرژی بالا و توپ بودم و یادش بخیر آقا قاسم الان راهنمای سلمان است حالا رفتیم کنگره ببینیم چه خبر است هنوز هم متوجه نشده‌ایم که چه خبر است، اگر یک موقع شما فهمیدید چه خبر است به ما بگویید و علی آقا را برای راهنمایی انتخاب کردم و درگذشت یکی دو ماه دیدم حرفایی که اینجا زده می‌شود با بقیه مکان های دیگر فرق دارد داخل ۵۰ سال عمرم  این حرف‌ها رانشنیده بودم. یواش یواش یک ذره آگاه شدیم یک دو ماه دیگه که گذشت دیدم اصلاً پشت پرده یک حرف‌های دیگه است حرف از اعتیاد نیست، درسته اینجا درمان اعتیاد است به بچه‌های تازه وارد می‌گویم درست که اینجا درمان اعتیاد است، اما پشت پرده چیزهای دیگری می‌باشد و جلوتر که آمدم یک شب یک جارو زدم دیدم چقدر حالم خوب و هرچه خدمت کردم حالم بهتر شد. دوستان اگر من اینجا نشسته ام فقط برای خدمت آمده ام و واقعا  دیدم عجب جای خوبی  است. متشکرم که به صحبت های من توجه کردید. 

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر. خداوند را هزار بار شکر می‌کنم که به من فرصتی می‌دهد که من در کنگره باشم. الهی شکر که باز هم در جشن تولدها شرکت می‌کنیم جشن‌ها هیچ وقت برای ما تکراری نیستند و هر کدام رنگ و مزه خودشان را دارند مخصوصاً جشن‌های آزادمردی و این باعث شور و شعف است. این یعنی حیات جاری است و کنگره در حال پیشرفت است. و کسانی هستند که سال‌ها  رها شده‌اند و هنوز در کنگره هستند و مفهوم کنگره و مفهوم خدمت را درک کرده‌اند تبریک می‌گویم خدمت این بزرگوار در راس به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم . آقا فریدون هر خدمتی که به آن محول کرده اند نه نگفته و همه شاهد خدمت صادقانه آقا فریدون بوده اند و انرژی مضاعفشان باعث شد که رهجوهای زیادی را جذب کنیم در کنگره حضور ما و مسیر ما مثل بازی دومینو است، خانم زهرا روز اولی که آمدند شعبه دنا هیچ حرکتی مبنی بر خدمت در کنگره نداشتند روزهای اول خیلی خنثی در کنار جلسه می‌نشستند و نظاره‌گر بودند و ترس زیادی داشتند، خانم زهرا ترس زیادی برای حرکت داشتند الهی شکر که  این نقطه تفکر درونشان بیدار شد و حرکت اول را انجام دادند و قدم روی ترس‌هاشون گذاشتند و شروع کردن به حرکت کردن و خیلی جهش زیادی داشت و بزرگترین جهش آن حضور در
لژیون سردار بود و ادامه دادند و این تفکر به جایی رسید و پهلوان شد، خدا را شکر که این تفکر درون ایشان  زنده شد و هر دو بزرگوار نائل به شال پهلوانی شدند، حرکت اول که زده شده مهره‌های خیلی زیبایی چیده شده و تصویر بسیار زیبایی در حال پدیدار شدن است و من می‌گویم تصویر زندگی این دو بزرگوار هنوز تکمیل نشده است و هنوز هم جا دارد. خانم زهرا تفکرات بسیار زیادی در سر دارند خیلی تبریک می‌گویم و این‌ها همه برکات لژیون سردار است و برکات آن، شالی است که بر گردنشان است. پهلوان بودن یعنی جسارت داشتن و رفتن در دل تاریکی‌ها و شکافتن و این دو بزرگوار به این تفکر رسیدند. متشکرم که به صحبت های من توجه کردید.

خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر ، ممنون از حضور گرم همه دوستان که جشن ما را پرشور و نشاط کردید. تشکر می‌کنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که قطعاً اگر راه کنگره برای من زهرا باز نشده بود من جسارت نداشتم اینجا بنشینم و راحت صحبت کنم و از راهنمای  مسافرم علی آقا تشکر می‌کنم که اگر راهنمایی‌های این استاد نبود، مسافر من هنوز در بند تاریکی بود. از مسافرم تشکر می‌کنم که اگر راه کنگره را پیدا نمی‌کرد ما قطعاً نمی‌توانستیم اینجا بیاییم و از تاریکی‌ها نجات پیدا کنیم، از راهنمای خوبم خانم لیلا تشکر می‌کنم که با آموزش و انرژی‌های خوبش مادرانه به مشکلات من گوش داد و من را راهنمایی کرد . من رهجوی خوبی برای راهنمایم نبودم ولی امیدوارم با خدمت کردنم در این راه بتوانم مزد زحمات ایشان را بدهم. اگر من بخواهم از خودم بگویم من اصلاً کنگره را قبول نداشتم وقتی که مسافرم گفت بیا و همسفر شو در شعبه سلمان ، این ده ماهی که رفتم در شعبه سلمان وقتی که می‌خواستم سی دی بنویسم اگر سی دی را ۴ قسمتش بکنیم یک قسمتش آن هم از دفتر مسافرم می‌نوشتم یعنی اصلاً نوشتن را دوست نداشتم و فقط دوست داشتم مسافرم رها شود، ولی وقتی که مسافرم مرزبان شعبه شهرضا شد و من را به اینجا آورد، کم کم علاقه مند شدم و راهنمایم را خانم لیلا عزیز انتخاب کردم و با آموزش‌های خانم لیلا توانستم آن کلید بخشش را پیدا کنم در لژیون سردار و من اول کلید آن قفل را پیدا کردم و خودم را از کینه و قضاوت و از آن چیزهایی که در وجودم بود، توانستم پاک کنم تا بتوانم عضو لژیون سردار شوم و این افتخار بزرگی است که در زندگی ام دارم ، دیگران کاشتند تا من به درمان برسم و من می‌کارم تا دیگران به درمان برسند و توانستم یک صندلی در لژیون سردار برای خودم رزرو کنم و این بهترین خواسته و بهترین آرزوی من بود که وقتی مسافرم با شال پهلوانی و قرآن آمد خانه و آن حس و حالش را دیدم، حس حسودی به من دست داد و گفتم که من هم باید پهلوان شوم و خدا را شکر با کمک مسافرم و آموزش‌های کنگره من هم توانستم به این شال مقدس دست پیدا کنم، از همه شما تشکر می‌کنم. خودتان و آقای مهندس را تشویق کنید.


تهیه وتنظیم: گروه خدمتگزاران سایت شعبه دنا، شهرضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .