جلسه یازدهم از دوره چهارم از جلسات لژیون سردار، کنگره ۶۰، نمایندگی قیدار، با استادی پهلوان صامت، با نگهبانی موقت مسافر ابوذر و دبیری موقت مسافر مهدی با دستور جلسه " وادی چهارم و تاثیر آن بر روی من" پنجشنبه ۳۱ خرداد ماه ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان صامت هستم مسافر. خیلی تشکر میکنم از ایجنت محترم و لژیون سردار که مرا به این جایگاه دعوت کردند تا خدمت کنم.
دستور جلسات در لژیون سردار به گونه دیگری بود، که آقای مهندس اعلام کردند دستور جلسات باید مطابق دستور جلسات هفتگی باشه، در اصل لژیون سردار از لژیونهای دیگر جدا نشوند، در واقع اعضای لژیون سردار چکیده این لژیونها هستند نمیخواهد اینها را جدا سازی کند.
دستور جلسه لژیون سردار و وادی چهارم:
معمولا یک راهنما از بدو ورود رهجو به کنگره، ببخشش را به او یاد میدهد، میگوید باید مواد مصرفی خود کنار بگذارید و شربت اوتی را به او معرفی میکند و به او میگوید یک پنجم مواد را کنار بگذار، به نظر من راهنمایان نوک پیکان جهت دادن رهجویان به طرف بخشش هستند و لژیون سردار یک لژیون DST است و همه چیز را در کنگره به روش DST یاد میگیریم.
از بدو ورود گفتم که چگونه آغاز میشود تا بیایم برسیم به جلو، خوب یک جاهایی وجود دارد که انسان با خودش روبرو میشود یعنی یک آینه در مقابلت قرار میگیرد تا خودت، خودت را ببینی و میبینی که از تاریکی بیرون آمدهای، مثل همان سیدی موسی (۲) که میگوید: زمانی که از تاریکی بیرون میآیی، تازه آن هنگام، نگهداری آن شرایط شروع میشود اگر رهایش کنی، آن تاریکی باز به شما غلبه خواهد کرد.
تنها پیوندی که میتواند یک سفر دومی را کامل نگهدارد، در اصل کاتالیزور و تصویه هر شعبه از لژیون سردار است، یعنی ناخالصیها را میتواند در لژیون سردار کنار بگذارد. نقطهای که انسان شروع میکند به حرکت کردن، مبدا، مقصد و هدف که مشخص میشود باید درون آن مبنایی داشته باشد که این حرکت را انجام میدهم و میآیم به کنگره تا درمان شوم، این درمان برا چه است؟
زمانی که من گرفتار بودم گریه کردم به خدا گله کردم، گفتم کمکم کن، خدا بهت میگوید من تو را بیرون میآورم، ولی وقتی بیرون آمدی باید به جنگ نیروها بروی، فکر نکنید همه چی تمام شد، شرایط را برایت فراهم میکنیم، بهت آموزش میدهیم در کاخ فرعون، کسی که دنبال کشتن تو میگردد، میآوریم بیرون، ولی وقتی بیرون آمدی شما یک رسالتی به گردن دارید، موسی که عصایش را زمین میاندازد، فرار میکند، میگویند که بیا ما تازه اینهمه برای تو هزینه کردهایم، فعلا با تو کار داریم.
این داستان برای من است، ما امدیم بیرون که این چراغ را به دست بگیریم و همه انسانها را از تاریکی نجات بدهیم، برویم در دل تاریکیها، حالا من بیرون میآیم و میگوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، در آنجا باید یک نفر به من بگوید که این چراغ را چه کسی بدست شما داده است؟ درسته عدهای شال به گردن دارند و یاران آقای مهندس شدند، چراغ به دست گرفتند تا ما را از تاریکی بیرون بیاورند، باید این راهنما به رهجوی خود بگوید که همه ما در قبال هم موظف هستیم. در وادی شش میگوید: شما سه تا حق بر گردن دارید، یکی حق نسبت به خودت، یکی خانوادهات و دیگری حق نسبت به جامعهات. حقالنفس، حقالناس، حقالله هستند.
در سفر اول میگوید جسم، روان، جهانبینی. جسم را اینجا ترمیم میکنم حق نفسم را ادا میکنم ، یک مبلغی میدهم به خیال خودم یک شال هم میاندازم فکر میکنم خیلی کار انجام دادم، این یک قسمت است و این تزکیه نفس خودت است و تمام.
من قبلا فکر میکردم حقالناس یعنی اینکه من حق یکی را بخورم حقالناس میشود و من چون حق کسی رو نخوردم حقالناسی به گردنم نیست، حقالناس یعنی حق کسی بر گردن من باشد، ولی در اصل یعنی نمیتوانم در قبال شما بیتفاوت باشم به این حقالناس میگویند. اگر دیدم یک بنده خدایی گرفتاره، و من از کنارش رد شدم حقش به گردن من است و این حقالناس است. کجا باید حقالناس را ادا کرد؟ تنها جایی که میتوانم حقالناس را ادا کنم همین بستر است و باید نهایت استفاده را بکنم.
چهارده ماه یا چهار سال آومدم به من اجازه دادند بر روی این صندلی بنشینم و حقالناس را ادا کنم. یک زمانی است صندلی است و منم هستم ولی دل و دماغ کار ندارم، ولی یک زمانی است صندلی هست و دل و دماِغ هم دارم ولی اجازه نشستن ندارم و تمام. قدیم که به ما پیک شادی میدادند و میگفتند با چسباندن این نقطهها به هم، شکلی بدست میآورید، کنگره همین کار را میکند، میگوید این نقطهها رو بچسبون بهم برو برس به راهنمایی. وقتی بخشش را به رهجو یاد میدهید وادی چهارده را آموزش میدهید برای رسیدن به وادی چهارده باید از چهارده وادی عبور کنید و میرسید به حال خوب، رفتارت عوض شده، سیستم خوبی برای خود درست کردهاید، هر جا میروید از شما سوال میشود کجا آموزش میبینید؟
این یک سفر دومی است، زمانی که میگویند: تو راهنمایی، اون موقع تمام میشود. بخاطر اینکه من برای خودم یک خطی ترسیم میکنم و نقطهها را بهم میچسبانم. اگر شکل قابل رؤیت باشد برنده شدم اگر قابل رؤیت نباشد کاری نکردم و این حقالناس است، بعد از حقالناس به حقالله میرسیم، یک زمانی است من میخواهم نماز بخوانم ولی نماز نمیخواهد که من او را بخوانم، دوست دارم قرآن بخوانم ولی قرآن دوست ندارد من او را بخوانم، این به خاطر این است که من حقالناس به گردن دارم، جسم، روان، جهانبینی همه به هم مرتبط هستند. جسم باید به آرامش برسد به تعادل برسد.
من به شما میگویم که در گوشی تایپ کنید، زمانی که آرام هستید میتوانید تایپ کنید، زمانی آرام میشود که جسم و روان آرام شود، تا بتوانم جهانبینی را یکی یکی تایپ کنم و بفهمم، با زدن تکتک حروف سطری برای ما باز شود این یعنی لژیون سردار، این لژیون سفر دومیها است یعنی لژیونی که بچهها را با خدمت آشنا میکند.
یک رهجو میگوید پاهایم درد میکند راهنما به او میگوید: برو صندلی بچین، یعنی چی؟ شاید من راهنما خودمم نمیدانم، من مسافر اصلا نمیفهمم، چرا؟ چون تنها پل ارتباطی بین قلبها خدمت است مخصوصا خدمت مالی، مخصوصا کسانی که توان مالی دارد. یک زمانی تمام توان یک سفر اولی میکروفن گردانی است در سفر دوم توان مالی من شش میلیون تومان است، بخشش شعبده دارد و شعبده آن این است که شما میبخشید، اضافه میشود درست مثل طبیعت و هستی، یک درخت را که نگاه کنید بیست درصد بارش را برای خودش نگاه میدارد، میگویند باد آمد نصف محصول را زمین ریخت، اون بیست درصد برای خود درخت است، باید کود شود و در زمین برود، این قانون بیست هشتادی است که آقای مهندس میگویند.
تایپ، درج و ارسال: مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
1177