چهار دهمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار ویژه مسافران نمایندگی ساوه به استادی پهلوان محترم مسافر احمد و نگهبانی راهنمای محترم مسافر شهرام و دبیری موقت مسافر قاسم با دستور جلسه(وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من)روز پنج شنبه ۳۱خرداد ماه سال ۱۴۰۳ساعت ۱۵/۳۰دقیقه برگزارشد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر.
خدا راشاکر و سپاسگزارم که اجازه داد در خدمت دوستان برای لژیون سردار باشم و امیدوارم همه آموزشهای لازم را کسب کنیم. دستور جلسه درباره وادی چهارم و تاثیر آن روی من.
در مسائل حیاتی مسئولیت دادن به خداوند یعنی سلب مسئولیت از خویش. در وادی اول به من احمد میگوید تفکر کن، بدون فکر کردن هیچ ساختاری شکل نمیگیرد. در وادی دوم به من امیدواری میدهد، و در وادی سوم میگوید که هر کاری را باید خودت انجام بدهی، نمیتوانی از کسی توقع داشته باشی، و در وادی چهارم میگوید که حتی نمیتوانی از خداوند توقع داشته باشی و باید خودت کارها را انجام بدهی.
![](/EditorFiles/Image/%d8%aa%da%a9%db%8c%20%d8%b3%d8%b1(2).jpg)
وادی چهارم دقیقا مرز بین وظایف خداوند و وظایف انسان را روشن میکند. فرضا شخصی که مرزبان، ایجنت یا راهنما میشود شرح وظایف دارد و وظایفش مشخص است. این وادی مشخص میکند که چه کارهایی به عهده انسان است و چه کارهایی به عهده خداوند است. خداوند از ابتدا میگوید، من آفریدهام و هدایت و مشخص کردهام. تا این جا بر عهده خداوند است که در شعر میگوید؛
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
بستر آماده شده و من احمد برای هدایت شدن باید حرکت کنم، حرکت کنم تا به خواستههایم برسم برلی رسیدن به خولستهها باید به خودباوری رسید. با خودم فکر میکردم که چرا بعضی افراد مسئولیت کارهایشان را به عهده کس دیگری میاندازند و از انجام دادن کارهایشان شانه خالی میکنند، که در جلسهای آقای زرکش فرمودند: آدمهایی که میترسند مسئولیت کارهایشان را به عهده دیگران قرار میدهند. ۹۹ درصد مصرفکنندگان این را میگویند که رفیق و دوستمان اولین بار به من تعارف کرد و میخواهند ۲۰ سال تخریب خود را به عهده آن فرد بیندازند و اگر جایی هم پیشرفت کردند این پیشرفت را به عهده خداوند میاندازند.
پس باید به این نکته توجه کنیم که اگر بخواهم در من اتفاقی صورت بگیرد باید حرکت کنم وبه خود باوری برسم. چون وقتی ترس بر من غلبه میکند من حتی در درون خودم به صورت ذهنی هم نمیتوانم کاری انجام بدهم ولی زمانی که به خود باوری رسیدم و از ترسهای خودم عبور کردم و به خواستهها رسیدم قطعا خودم را بیشتر باور دارم. آدمی که باور داشته باشد میتواند حرکت کند و به خواستههایش برسد و این باور از ایمان نشات میگیرد. من هر چقدر به خودم و تواناییهای خودم ایمان داشته باشم قطعا از ترس کمتری برخوردارم و میتوانم به سمت جلو حرکت کنم.
خواسته به سمت جلو حرکت کردن در سفر اول یعنی خوب و مرتب سفر کردن و فرمانبردار بودن است تا به رهایی رسیدن ولی در سفر دوم قضیه فرق دارد. در سفر اول راهنما، مسئولot، مرزبان و خدمتگزاران هستند تا یک سفر اولی بتواند سفر کند و به رهایی برسد همه چیز در کنترل و مرتب است ولی در سفر دوم، درست است که در لژیون هستم و آموزش میگیرم ولی در واقع راهنمای اصلی خودمن هستم، در کنگره آدرس خودت را به خودت میدهد و قرار است به خویشتن خودم فکر کنم و این یک سفری است که باید خودم بتوانم مدیریت کنم، اگر من به خود باوری نرسم قطعا هیچ اتفاقی صورت نمیگیرد.
بین سفر دومی شدن با یک سفر دومی فرق دارد، این که من احمد گل رهایی را از آقای مهندس میگیرم الزاما این نیست که من وارد سفر دوم شدم، بین سفر اول و سفر دوم مثل یک برزخ هست، من باید خواسته داشته باشم و بتوانم کارهایی را انجام بدهم و در وجود من تزکیه و پالایش صورت بگیرد تا به من اجازه داده شود تا در عمق سفر دوم بروم، وگرنه من سفر دومی هفتهای یک یا دو بار در لژیون راهنما شرکت کنم ولی نه خدمت جانی انجام بدهم و نه خدمت مالی انجام بدهم و نه حال خوشی را ارتقا بدهم و فقط اسم سفر دومی را به یدک بدوش بکشم.
برای سفر دومی شدن شرایطی دارد و من بلید یک چیزی را پرداخت کنم تا اجازه داد شود در عمق سفر دوم بروم و یک اتفاقهایی در درون من صورت بگیرد. مثل شخصی که میخواهد به کشور دیگری سفر کند باید ویزا بکیرد و بهایی را پرداخت کند و انرژی صرف کند تا اجازه ورود به کشور دیگری را داشته باشد. من احمد سفر اول را انجام دادم و به رهایی رسیدم واگر خواسته حال خوش را داشته باشم باید یک مجوزهایی را بگیرم به همین راحتی و مجانی نیست.
من در سفر دوم باید خدمت کنم در قسمتی به صورت جانی ودر قسمتی به صورت مالی در توان خودم خدمت کنم و صفت بخشندگی را آموزش بگیرم و تقویت کنم و صفت بخشندگی قسمتی از وجود من باشد واین بخشندگی هم در کنگره باشد و هم خارج از کنگره واین صفت بخشندگی و مهربانی را گسترش بدهیم. همه ما کلمه نفقه راشنیدهایم، نفقه در واقع هر کمک مالی که به اطرافیان خود انجام میدهید است وقتی این زیاد شود و در جامعه بیستر شود انفاق میشود.ما به کنگره آمدیم و آموزش دیدیم و از گذرگاههای سخت عبور کردیم اگر بتوانیم روی صفت خودمان کار کنیم خیلی از درهای دیگر باز میشود بعضی از حس وحالهای خوش و حالتها و القائات و معنی و مفهوم بعضی از کلمات را بفهمیم ودرک کنیم. در کنگره میشود ره صدساله را یکشبه رفت، واین اتفاق در کنگره افتاده است. خداوند آفریده و هدایت کرده است، قانون هدایت شدن این است که قوانین الهی را اجرا کنیم و در کلام الله آمده است که چیزی که به تو داده شده قسمتی از آن برای مخلوقات دیگر یا همنوعان تو است.
![](/EditorFiles/Image/%d8%b3%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1(25).jpg)
نگارش متن:مسافر علی (لژیون هفتم)
عکاس:مسافر همایون(لژیون پنجم)
تنظیم وارسال:مسافر رمضان
- تعداد بازدید از این مطلب :
110