همسفر بهجت و همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر مرضیه در برداشت خود پیرامون دستور جلسه هفته《 وادی چهارم وتاثیر آن روی من 》چنین نوشتند؛ شما را به خواندن این مطالب دعوت میکنیم از شما همراهان همیشگی گروه سایت سپاسگزاریم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240619_170001_098.jpg)
به نام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان بَر افروخت
سلام دوستان بهجت هستم همسفر مجتبی
وادی چهارم وتأثیر آن روی من ......
چند ماهی بیشتر نیست که پای در این خانه امن، آموزشگاه خودشناسی و جهانبینی گذاشتهام و در این مدتِ کم چیزهایی بیش از تصورم آموختهام،
بالاتر از همه اینکه بیش از پیش میاندیشم، تفکر میکنم و سعی میکنم با تعقل به امورم بپردازم، خود را بیهوده نمیانگارم و به معنای واقعیِ وجودِ خود و هستیام پی برده ام، برای وجود خود ارزش قائل هستم و برای توان فکری و ذهنیام، برای آرامش جسم و جان خود و برای سلامتی روح وروان خود وقت میگذارم.
وادیها را یک به یک در حال عبور و آموزش هستم. لحظه به لحظه می آموزم و برای هر آموزش خدای را شاکر هستم. وادی چهارم هم درسهای بزرگی به من آموخت. زندگی من هم مثل دیگران پر از فراز و نشیب بوده و هست.
خیلی از هدفهایی که داشتم به مقصد هرگز نرسید، آرزوهایی داشتم، که فقط آرزو ماند . یکی از بزرگترین آرزوهای من در آن دوران معلمی بود که با مخالفت پدرم برای رفتن به شهرستان مواجه شدم و به جای تلاش بیشتر و انتخاب مسیری دیگر، بیخیال هدف خود شدم.
خیال میکردم مقصر پدر و مادر و اطرافیان من هستند. بعداز ازدواج باز هم هوای معلمی به سرم زد ولی مسئولیت مادری، مانع تلاش و رسیدن به هدفم شد. فاصله سنی کم فرزندانم و شرایط شغلی همسرم باعث شد بیشترِ مسئولیت و رسیدگی به امور تربیتی و تحصیلی به عهده خودم باشد.
آنقدر در مسئولیتهای خود غرق شدم که هم اهدافم برایم کمرنگ شدند و هم مسؤولیتهایم به وظیفه تبدیل شدند .
با بزرگتر شدن فرزندانم، بار مسؤولیت من کمتر نشد، بلکه کارهایی را که باید به خودشان اجازه انجامش را میدادم نیز خود به گردن میگرفتم.
نظافت و مرتب کردن اتاقشان ،شستن و جمع کردن لباسشان و..... و اینها اشتباهاتی بود که هم من و هم آنها را به بیراهه میکشاند .
از زمانی که همسرم (مسافرم ) درمسیر گمراهی و اعتیاد قدم گذاشت باز هم بار مسؤولیتم بیشتر شد....چون بیشتر زمانش را بیرون از خانه سپری میکرد.
کمکم بچه ها بزرگ شدند و من درمانده و ناراضی از زندگی که فقط صرف رشد و تربیت فرزندان شد و بارها از خود سؤال میکردم پس برای خودم چه کردهام؟! و حال به آن پی بردم که مسیر من برای رسیدن به هدف اشتباه بوده و تلاش برای خواسته ها، بسیار کم و ناچیز. یاد گرفتم هرکس مسؤولیتی دارد و قرار نیست همه مسئولیتها را یک نفر متحمل شود.
به این باور رسیدم که در اعتیاد همسرم کسی جز خودش مقصر نبوده و نیست. یاد گرفتم اگر سختی و شکست و کم و کاستی در زندگی من شکل گرفته است، خودم مقصر هستم.
یاد گرفتم به جای مقصر قلمداد کردن دیگران و حتی آفریدگار توانا، بر فکر و اندیشه خود بیفزایم و با توکل و تلاش بیشتر به سمت اهداف نیک قدم بردارم. از تمام آنها درس میگیرم و برای جبران آن تلاش میکنم و از آموختههایم استفاده میکنم.
به امید رشد و تعالی بیشتر
![](/EditorFiles/Image/animation(195).gif)
سلام دوستان نرگس هستم همسفر جلال
وادی چهارم به ما میگوید: در مسائل حیاتی وقتی ما مسئولیت را به خدا بسپاریم یعنی سلب مسئولیت از خویش.
مسئولیت داشتن، دو طرفه است مثل حس مسئولیت والدین به فرزند و بالعکس انسان همیشه سعی میکند از مشکلات فرار کند و همیشه دیگران را مسبب مشکلاتش میداند؛ من همیشه از خدا گله و شکایت میکردم و میگفتم حتماً خدا من را نمیبیند و همیشه مشغول نذر و نیاز بودم.
مسافر من راههای مختلفی را امتحان کرده بود، حتی چندین بار کمپ ترک اعتیاد رفته بود، ولی اعتیاد او خوب نشد که نشد.... تا این که به لطف خداوند کنگره در مسیر راه ما قرار گرفت و درب کنگره به روی مسافر من باز شد و با ورود به کنگره فهمیدم که مشکل، فقط از مسافرم نیست. او و امثال او، همه بیمار هستند و من فهمیدم که با ناراحتی نمیشود کاری کرد و باید صبر کنم و در این مسیر، همسفر او شدم تا انشاءالله به لطف خدا سفرش را به پایان برساند و به رهایی برسد و از تاریکی و ظلمت به نور و روشنایی قدم بردارد.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240619_170003_106.jpg)
ارسال مطلب: همسفر طاهره لژیون یک
ویراستاری،تنظیم: مرزبان خبری
همسفران نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
116