English Version
English

روش کنگره روش الگویی است

روش کنگره روش الگویی است

چهاردهمین جلسه از دور اول لژیون هماهنگی خدمتگزاران کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی راهنمای محترم همسفر هادی ، نگهبانی راهنمای محترم همسفرعلی‌اصغر و دبیری راهنمای محترم همسفر ماجد، با دستور جلسه «سی‌دی نجوای درون ۲»، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۵ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

در مورد نجوای درون (۲) جناب مهندس خیلی موضوعات مختلف را صحبت کردند، در مورد هستی و نیستی صحبت کردند که علمی که برای بشر هست از نیستی به ما میرسد و همینطور هم اینجا اجرا می شود. و نتایج اش به همان نیستی بر میگردد. یعنی ارتباط بین آسمان و زمین. ولی یک سری نکات این شکلی داشت ولی من میخواهم راجع به چیزی که یک ذره برای خودمان قابل لمس بود صحبت کنم.
آقای مهندس میفرمایند که هر چیزی که آغازی دارد یک پایانی هم دارد. من این جمله را که حالا آن لحظه گوش کردم برای من یک حسی که ایجاد شد من این شالی که آقا امین لطف کردند و اجازه دادند به من که لژیون بزنم خیلی برای من این جمله قابل فکرکردن بود. قابل تامل بود.
من یک آغازی را الان شروع کردم بالاخره یک روزی باید آن را تمام اش کنم و این جایگاه را باید یک روزی من تحویل اش بدهم. خیلی خوشحالم که این لحظه این حس به من دست داد،که در جلسه دوم،سوم یادم بیاید که من قرار است یک روزی این جایگاه را تحویل بدهم و واقعا از همان اول سعی بکنم که به درد من بخورد.
و فکر کردم این جایگاه چه جوری میتواند به درد من بخورد،دیدم که روش کنگره روش الگویی است.و من فکر می کنم این جوری حداقل یاد گرفتم، نمی توانم چیزی را به رهجویم یاد بدهم اگر قرار هست مثلا منیت آن رهجو را برطرف کنم باید اول منیت خودم را برطرف کنم.
او من را نگاه می کند و می فهمد که این روش الگو بر میدارد، نگاه میکند که مثلا  این که اول که آمدم یک جوری بود، یک سال بعد یک جور دیگری شد و یک روش هست برای درمان این صفت من. و این چیز هایی بود که از این جمله می توانستم برداشت کنم، فقط فرصت را توانستم برای خودم از همین الان شروع شده بدانم و همین الان هم پایانش را ببینم و سعی کنم.
یک مطلب دیگر هم که برای من خیلی جالب بود آن جمله ای که آقای مهندس راجع به آن دو اسب گفتند که دو تا اسب سفید و مشکی را میتوانی کنار هم بگذاری هم رنگ نمی شوند ولی هم خو می شوند، هم خلق می شوند و همان مثال گِل کنار گُل رو زدند که آنهم برای من خیلی جالب بود و چیزی که به ذهن من رجوع کرد، من اگر بتوانم از درون این اصلاح را انجام بدهم، این تزکیه و پالایش را انجام بدهم نیازی نیست که هر کجا بنشینم و بگویم که من این را بلدم،من این را بلدم.
یا من مثلا حالا بخواهم همین جمله را بگویم: من این بو را می دهم. خیلی جالب است من اگر مثلاً یک عطر خیلی خوب بزنم هی نمی آیم بروم در دماغ مردم بگویم این را بو کن این بوی خوبی هست. وقتی عطر، عطر خوبی باشد وقتی عبور می کنم بویش را می فهمند.
و باز دوباره برگشتم به خودم که باید سعی کنم از درون بوی خوبی بدهم که آقای مهندس خیلی جالب گفتند که اگر پهن هم باشد و بوی بدی بدهد باز هم مردم می فهمند یعنی اگر بازهم بخواهم ویترینم را درست کنم و شال نارنجی بیاندازم ولی از درون مثلاً مرداب باشم باز هم بویش مردم را اذیت میکند با اینکه به اون شال احترام می گذارند ولی همه در دلشان میدونن که بابا این از درون چیزی ندارد.
و زمانی که سی دی را گوش کردم بیشتر برای من این حال و هوا را داشت. دیگه بیشتر از این وقتتون را نمی گیرم و دوست دارم مشارکت شما را بشنوم. مرسی مچکرم.

 

تایپ و تصویربرداری: همسفر بهنام (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر علی (لژیون ششم)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .