جلسه هشتم از دوره اول سری جلسات لژیون سردار کنگره ۶۰ شعبه دزفول، با استادی راهنما پهلوان مسافر کیوان ، نگهبانی دنور مسافر امین و دبیری مسافر امین و خزانه داری مسافر امید، با دستور جلسه ی « پهلوان » یکشنبه مورخ ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان کیوان هستم مسافر.
خداروشکر میکنم که امروز اینجا هستم و دارم خدمت میکنم و آموزش میگیرم؛ خوشحالم که و به واسطهی لژیون سردار امروز در شعبه دزفول حضور پیدا کردم.
در سایت عکس های شعبه را دیده بودم و وقتی آمدم و وارد شدم خیلی خوشحال شدم، و پی به عظمت کنگره بردم، چراکه هرچه در کنگره باشم روز به روز به آن عظمت و بزرگی کار کنگره میتوانم پی ببرم؛ واقعا انسان های آباد بناهای ویرانه را خیلی خوب میتوانند آباد کنند، با آن تلاش و دانش خودشان که از کنگره کسب میکنند خیلی خوب میتوانند راه صراط مستقیم را پیدا کنند.
دستور جلسه امروز؛ پهلوان است.
من میخواهم حس خودم را نسبت به این جایگاه و فرصت هایی که در کنگره پیش میآید بگویم. اولین خدمت مالی که میخواستم انجام بدهم ۲ ماه سفر بودم؛ رفتم مرزبانی و آقای اکبردوستی مرزبان مالی بودند و من میخواستم به عنوان دنور ۵۰ میلیون کارت بکشم. همیشه یک علامت سوال در ذهنم بود؛ که روی دیوار زده بودند لژیون سردار، و پرس و جو میکردم که آیا لژیون سردار چی است؟ وقتی متوجه شدم میخواستم ۵۰ میلیون را در ۲ ماه سفرم کارت بکشم؛ چون تغییرات را دیده بودم و میدانستم که در زندگیام اتفاقاتی دارد رخ میدهد که با قبلاً فرق دارد؛ با تمام ترکهایی که ۶ ماهه بودن و یا یکساله ترک کرده بودم فرق داشت و این دوماه سفر؛ حس و حالش فرق داشت و آن تغییرات درون زندگیم که اتفاق میافتاد فرق داشت. وقتی میخواستم کارت بکشم آقا اکبر گفتند: هروقت به درمان رسیدی، میتوانی بیایی و خدمت مالی انجام بدهی و فرصت زیاد است. الان به سفرت برس و هروقت توانستی نتیجه بگیری بیا و خدمت مالی انجام بده؛ زیرا کنگره برای مال کسی کیسه ندوخته است. اما آن زمان به من برخورد و با خود گفتم میخواهم پول بدهم و از من نمیگیرند، عجب جایی است.
بعدها با توجه به آموزش ها متوجه شدم که چه اتفاقی دارد برای من میافتد. زمانی که به رهایی رسیدم؛ اجازه گرفتم برای دنوری و رفتم ۵۰ میلیون را کارت کشیدم. یکی از مهم ترین عاملی که آن پیوند درون من و کنگره شکل گرفت؛ آن خدمت مالی بود. به قدری آن رشدکردن در خدمت مالی برای فرد شکل میگیرد که حد ندارد؛ چون انسان میتواند از خیلی چیزها ببخشید و وقتی آن بخشیدن اتفاق بیفتد خیلی از آن گره ها را میتواند پیدا کند. من بزرگترین مشکلها و گرهها و سدهایی که درون زندگیم اتفاق افتاد، توانستم داخل لژیون سردار پیدا کنم؛ توانستم پی ببرم به عظمت لژیون سردار و کاری که داشت اتفاق میافتاد. در واقع آن فهم و درک ببخش را به درستی لژیون سردار و کنگره به من یاد داد.
که چه اتفاقی میافتد که شخص میتواند از عصاره جان خود ببخشید. تعریف درست از بخشش را من در کنگره یاد گرفتم. وقتی تعریف درستی از یک موضوع اتفاق بیفتد؛ میتواند دقیقا به آن نقطه نظر برسد.
همیشه انسانهایی که بخشش میکنند به تعادل رسیدهاند و حالشان خوب است.
من در کنگره بودم، در لژیون سردار بودم، خدمت مالی انجام میدادم اما همیشه آن قوانین را درک نمیکردم و وارد بازی نبودم.
از زمانی که وارد بازی لژیون سردار شدم؛ که با تمام توان و ظرفیت خود توانستم شرکت کنم.
خیلی وقتها بزرگترین دانشی که انسان میتواند بگیرد، این است که بداند ظرفیت خود، چقدر است. یکی از مهمترین گرههای من این بود که همیشه خواسته و تمنا داشتم که در لژیون سردار پیدایش کردم؛ همیشه منتظر بودم که خدایا یک پولی به من بده، یک مالی به من بده که من بتوانم یک بخشی را انفاق کنم.
یادم است زمانی که میخواستم برای پهلوانی اعلام کنم؛ میخواستم بروم اما انگار کسی دستها و پاهای من را گرفته بود و آن بندها به من وصل بود که اعلام نکن، و آن ترس باعث شد که اعلام نکنم. ترس از اینکه دستم خالی شود، ترس از اینکه فردا در زندگی اتفاقهای بزرگتری دارم و ممکن است این پول جای دیگری به کارت بیاید؛ و همیشه این ترس وجود داشت. اما تا زمانی که از آن ترس نتوانستم بگذرم اتفاقهای خوبی برایم رقم نخورد.
زمانی که اعلام کردم، جلسات ماهیانه بود و آقای زرکش آمده بودند و گفتند: کسی که میتواند و توان مالی دارد برای پهلوانی شرکت کند؛ آقای اکبر کنار ایشان نشسته بود و از دور به من اشاره کردند که اعلام کن؛ یکی از الگوهای من آقای اکبردوستی بودند، چون میدیدم که چگونه خدمت مالی میکنند و میدیدم که چگونه درک و فهم بخشش را فهمیدهاند و به آن عمل میکنند. آن لحظه اعلام کردم؛ و این حس آمد که انگار همان لحظه آن پول خود به خود جور شده است.
زمانی که رفتم پیش جناب مهندس گفتند: نباید خواسته و تمنا داشته باشی. یعنی به معنای واقعی اگر شخص این موضوع را اجرا کند و خواسته و تمنا نداشته باشد و در لژیون سردار شرکت کند؛ خیلی اتفاقهای خوبی برایش رقم میخورد. زمانی که پهلوانی را اعلام کردم، آن ترس همیشه همراهم بود. خدایا نکند که نشود، سختی هم بود.
باور کنید مسیر شوشتر به اهواز را که میرفتم گاهی اوقات برای کارت کشیدن بنزین هم به مشکل برمیخوریم. اینقدر شرایط سخت بود، و مدام برای حتی کار پروژهای هم به مشکل برمیخوردم و خداروشکر توانستم ازش بگذرم. همین گذشتن و اقدام کردن خیلی اتفاقهای خوبی در زندگیام افتاد. همیشه جناب مهندس میگویند: این کشی که ما داریم انجام میدهیم، هم بار معنوی دارد و هم بار مالی دارد.
![](/EditorFiles/Image/%d8%b3%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b12(19).jpg)
سال قبل ۲۰۰ میلیون تعهد کرده بودم و خط فکری را از همان اول برای خودم مشخص کردم که اگر شد پرداخت میکنم، اگر نشد که نتوانستم و آنقدر سخت گذشت پرداخت این ۲۰۰ میلیون، پول هم در حسابم میآمد ولی نمیتوانستم پرداخت کنم چون چنین فکری در ذهنم بود.
اما از زمانی که پهلوانی اعلام کردم؛ از همان اول برای خودم مشخص کردم که ماهی ۱۰۰ میلیون را باید کنار بگذارم و پرداختی داشته باشم. اینقدر راحت پرداختی داشتم که الان که فکرش را میکنم کسی که پهلوانی اعلام میکند با چنین فکری که اولویت اولش پرداخت تعهدش باشد خیلی راحت میتواند پرداخت کند و من سریع پرداختش کردم و دل در دلم نبود که دوباره تمدیدش کنم.
همیشه یک سوال در ذهنم بود، که چه اتفاقی میافتد که بچههای لژیون سردار که پهلوان هستند؛ امسال ۵۰۰ میلیون خدمت مالی میکند و سال بعد هم دوباره تمدیدش میکند؟ پیش خودم میگفتم امسال دادی دینت را هم ادا کردی پرداختی دوباره ات برای چیست؟
اما وقتی خودم را قیاس کردم؛ دیدم انسان چقدر ظرفیتش بالاتر میرود. این پرداخت کردن چقدر میتواند انسان را قدرتمند کند و اعتماد به نفس به انسان میدهد.
خداروشکر این اتفاق افتاد و سال بعد هم دوباره تمدید کردم و اجازه پهلوانی همسفرم را گرفتم. من توانستم با علم و دانش کنگره ظرفیتم را بالاتر ببرم و تمام این ها را مدیون کنگره هستم.
مبلغ مالی در کنگره خیلی خورد میشود، چون اعضا اول با ۶ میلیون عضو لژیون سردار میشوند و سال بعد برای دنوری و سالهای بعد برای پهلوانی اقدام میکنند. این نقطه تفکر که روی هر موضوعی فکر کنی و برایش انرژی بگذاری، قطعا انسان میتواند با تلاش به آن چیزی که میخواهد برسد.
خیلی خوشحالم که این اتفاق برایم افتاده است و برای تمدید کردن همیشه آن گرهها و آن حقههای نفس به بهترین شکل ممکن به ذهن انسان میآیند؛ چون زمانی که میخواستم تمدید کنم مدام یک نیرویی به من میگفت: نکند طمع آوردی، نکند گره مسئولیت است، نکند اتفاقهای مالی خوبی که برایت افتادو گفتی خدا سریع الحساب است و خیلی اتفاقهای خوبی افتاد و زندگیت خیلی خوب رونق پیدا کرد و نکند برای اون گره مالی است که میخواهی طمع کنی و دوباره پهلوانی شرکت کنی؟ و برای اون فکری که آمد در ذهنم مدام حسابگرانه با خود فکر کردم و این نیروها همیشه درون من بود.
یاد سی دی تله افتادم؛ و با خود گفتم اشکال ندارد اگر تله هم باشد و در تله افتادم، باز خداوند یک مسیری را به انسان نشان میدهد که بتواند از تله بیرون بیاید. اما چیزی که نسیب انسان میشود که از این تله بیرون میآید؛ این است که به تجربه اش اضافه میشود و به رشد خودش کمک میکند و میتواند اتفاقهای خوبی در زندگی اش رقم بزند.
خداروشکر که در کنگره هستم و دارم آموزش میگیرم و سپاسگزار آقای مهندس هستم که این بذر محبت و درک و فهم بخشش و تعریف درستی از انفاق را توانستند به من یاد بدهند.
قبل از اینکه وارد کنگره بشوم، خیلی جاها کمک مالی میکردم ولی واقعا آن فهم و بخشیدن را نمیدانستم، اما معنی واقعی بخشیدن و آن اتفاقی که در کنگره دارد برایم اتفاق میافتد؛ به خوبی در کنگره یاد گرفتم.
همیشه در آن قسمت مالی برای خودم یک خط فکری را ترسیم کردم و به آن فکر میکنم؛ همین فکر کردن باعث میشود که لحظه به لحظه به هدفم نزدیکتر بشوم.
این صحبت کردن پهلوانها خیلی برایم اتفاق جالبی بود؛ تجربه های خودشان را که میگفتند، و اینکه خیلی آدمهای پولداری هم نیستند و آنهایی که چنین پولی را دارند اصلا اجازه انجام این کار را ندارند و اصلا نمیتوانند در این مسیر قدم بردارند.
مهم ترین مسأله این است که انسان بفهمد آن مسأله را تا بتواند در این مسیر قدم بردارد و امیدوارم که در این مسیر باشم و آموزش بگیرم و بتوانم اولین کاری که میکنم این است که بتوانم به خودم خدمت کنم.
این کمک مالی که من دارم انجام میدهم بخشی از چیزی که کنگره به من داده است؛هم نیست.
یک زمانی در اوج مصرفم وقتی سرکار میرفتم، ساعت ۵ صبح بیدار میشدم و یک مکانی داشتم برای مصرف، که تا ۱۰ صبح مصرف میکردم و دو ساعت سرکار بودم و دوباره بعدظهر شروع به مصرف میکردم؛ اتفاقی که در زندگی من دارد میافتد، کوچکترین مبلغی هم نیست که من دارم به کنگره خدمت مالی انجام میدهم و تمام این اتفاقات خوب را من جلو جلو دریافت کردم و قدم برداشتن در مسیر کنگره خیلی خوب است؛ چون یک قدم برمیدارم و میبینم که صدها قدم بطرف من میآید.
کوچکترین مسیری که دارم میرم میدانم که چه اتفاقات خوبی قبلاً نصیبم شده است و چه آرامشی دارم، همه این ها را مدیون کنگره هستم.
در مسیر که داشتم میآمدم یادم افتاد زمانی که سفر اول بودم، خانه ام شوشتر بود و درمانم اهواز بود و این مسیر را میرفتم؛ و وقتی سفر دوم شدم، خانه ام رفت اهواز و خدمت کنگره ام آمد شوشتر و همیشه در مسیر بودم. و یکی از بزرگترین و بیشترین لذتهایی که در خدمت انجام میدادم همین مسیر بود چون پر از آموزش بود؛ خداقوت میگویم به خدمتگزارانی که از اهواز میآیند.
خیلی ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
- تعداد بازدید از این مطلب :
167