جلسۀ چهاردهم از دورۀ چهارم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران نمایندگی پرند، با استادی مسافر امین، نگهبانیمسافرمسلم و دبیری مسافرعلینقی با دستورجلسه "وادی چهارم و تأثیر آن روی من" روز شنبه 26 خرداد ماه 1403 ساعت 17:00آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امین هستم مسافر، خدارا شاکرم که امروز این افتخار نصیبم شد که در شعبه پرند باشم، تشکر میکنم از افرادی که تلاش کردند زحمت کشیدند تا شعبۀ پرند راهاندازی بشود، از مرزبانان محترم و نگهبان جلسه که بنده را دعوت کردند متشکرم، وادی چهارم مبحث مسئولیت پذیریِ افراد را بیان میکند، افرادی که مصرف کننده هستند و یا سالم فرقی نمیکند این وادی برای همه بیان شده است.
در وادی اول به ما میگوید زندگیِ آدمها مانند یک صفحه سفید نقاشی است، عملکرد شما آن تصویری را ایجاد میکند که روی آن صفحه میکشد، خداوند وقتی انسان را آفرید سر دوراهی قرار داد، یک راه خوب و یک راه بد و به او اختیار داد که میتوانید هر کدام را انتخاب کنید، یعنی نگفتند که شما باید از این راه بروید یا از آن راه بروید.
بچههایی که اینجا نشستیم قطعا راه درستی را انتخاب کردیم حالا درست است که به بد جایی کشیده شدیم ولی در ادامه راهع کنگره را پیدا کردیم اتفاقی که اینجا میافتد ما باید نسبت به اشتباهات گذشتۀ خودمان، اشتباهاتی که کردیم بپذیریم آنها اشتباه بوده است.
این پذیرفتن کار سختی است بعضیها میگویند نه آقا من داشتم کشیدم، اصلاً بحثی نیست که شما چه بودی و کی بودی بحث این است که من بپذیرم راه را اشتباه رفتم وقتی پذیرفتم و آمدم روی صندلی نشستم آن راه جدیدی که به من آموزش میدهند را میپذیرم.
زمانی که خوب و بد را تشخیص بدهید قطعاً خوبه را انتخاب میکنید، به مدت سه سال بود که من گریه میکردم و از خدا طلب کمک میکردم، و میگفتم مرا از این وضعیت خارج کن اما هیچ اقدامی انجام نمیدادم، نه کمپ میرفتم نه میرفتم NA و نه از کسی کمک میگرفتم.
همیشه انتظار داشتم فرد دیگری بیاید و حال من را خوب کند و از خداوند انتظار داشتم، میگفتم خدایا زورت زیاد است کمکم کن و درستش نمیکرد چرا؟ چون من هیچ حرکتی در جهت درمان و ترک اعتیاد نداشتم، تصادفی داشتم که شش ماه خانه نشین شدم و به هر حال بعد از سه سال خداوند من را با کنگره آشنا کرد و من با آتل وارد کنگره شدم.
با دمپایی و شلوار گرم کن میآمدم، و به من گفتند که باید این کارها را انجام بدهی و پذیرشش برایم سخت بود چون من بر این باور بودم که اعتیاد با مرگ از بین میرود، بعد از مدتی که روی برنامه قرار گرفتم یواش یواش حالم خوب شد، کمکم آن تفکر برای درست شد رفتم در وادی دوم، سوم و چهارم، و یک موضوعی که به شما بگویم من یک پیکانی داشتم گاهی اوقات که شهرستان میرفتیم یک پسر داشتم عقب مینشست و همسفرم که بغل دستم بود.
در حالت نشئگی باور کنید طوری حساب کتاب میکردم که ماشینم را طوری زیر تریلی تنظیم کنم که فقط همسفرم از بین برود، تصورم این بود که مقصر همسفرم است و دشمن من همسفرم است، اما موقعی که در کنگره درمان شدم متوجه شدم که همسرم کاری به کار من نداشته است من معضل بودم.
پذیرفتم اشتباه کردم، هرچه راهنما گفت گفتم چشم، در نتیجه وقتی آدم به شناخت خودت میرسی که در این وادی اشاره میکند که باید خودت را بشناسی آن صور پنهان و صور آشکار را بشناسی که در مصرف مواد مخدر وه ضرری به خودت زدهای به کجاها آسیب رساندی، وقتی بدانی ماشینت چه مشکلی دارد میروی درستش میکنی، بعد راجع به نفس صحبت میکند که چکار کنی بپذیری درست کنی و رو به جلو حرکت کنی.
ما عادتمان این بود تقصیر صاحب خانه است که من میکشم، تقصیر خانومم است که میکشم تقصیر صاحب کارم است، و اینجا جناب مهندس فرمودند که روزی که وارد کنگره میشوی خودت را ببخش، تمام اشتباهاتی که کردی ببخش پولا رفته است همسرت رفته است ماشینت رفته است سرمایهات رفته است اشکال نداره، از امروز به بعد درستش کن، جبران کن، وادی هشتم میگوید با حرکت راه نمایان میشود و کلاس نیایید درمان صورت نمیگیرد.
CD ننویسید درمان صورت نمیگیرد، راهنما اگر چیزی میگوید بخاطر خودمان است اما اگر درمان بشوی راهنما حالش خوب میشود، اگر سفر اول هستی طلبکار نباش، خانه میروی این چه غذاییه درست کردی من دارم سفر میکنم، این چه چایی است خوش رنگ بریز من دارم سفر میکنم، طلبکار که نیستی خراب کردی بایستی درست کنی تعارف نداریم بپذیر گردن بگیر مسئولیت پذیری یعنی همین، ممنونم که به صحبت های من گوش کردید.
تهیه و تایپ: همسفر فرهاد از لژیون دوم
تصویر بردار: مرزبان جعفر
- تعداد بازدید از این مطلب :
267