مشارکت مکتوب مسافر سعید در مورد سی دی نامه پیشین
در جهانبینی کنگره، تفسیر و تشریح زندگی چنین تعریفشده است، باید بدانیم هر مفهومی در بطن جمله معنا پیدا میکند، چهبسا که معنا و مفهوم دیگر هم شاید داشته باشد. زندگی را بسیاری از بزرگان چنین عنوان کردند که به جبر است یا به اختیار! هرکس به نوع دید خود آنها برداشت میکند. حتی پوچ! در کنگره و علم جهانبینی، زندگی را بر مبنای خواست-تقدیر و فرمان الهی مطرح کردهایم. خواست که مشخص است. گاه برآورده میشود و گاه خیر که آنهم تفسیر خودش را در بردارد؛ اما تقدیر که تعریف کردیم به تمثیل «تیری است که از کمان پرتاب میشود و به همان هدف هم برخورد میکند؛ اما این را خودمان تعیین میکنیم. اینچنین که آنچه دیروز انجام دادیم امروز ماست و آنچه امروز انجام میدهیم فردای ماست. یا بگویی» با هر دست بدهی با همان دست میگیری. پس با نوع رفتار و اعمالمان تقدیر فردایمان را رقم میزنیم.
تقدیر، هم صور ظاهر دارد و هم پنهان. بهطورکلی آنچه باید انجام شود، میشود. آنان که درراه هستند، میآیند؛ و آنان که باید بروند، میروند...؛ و باید بدانیم که باید زمان آن برسد تا که برداشت کنیم؛ و آنهم برحسب رفتار و اعمال ما هست و درنهایت آنچه خداوند و سیستم الهی بداند و بخواهد. پس آنچه حائز اهمیت است، تلاش ماست؛ و در چگونه مسیر و راهی باشد. ارزش هر انسان برحسب همین رفتار و کردار و تجربه و دانش و معرفت و هنر اوست. تفکرات و اندیشههای او که مانند گنج پنهان در درون اوست و با خود حمل میکند؛ و از هیچ معدنی قابلاستخراج نیست. مثال جناب مهندس که با نوع دانشی که در درون خود نه که بیرون و در دیگران پیدا نمود بهنوعی به گاوصندوق ابدی دستیافته و سایرین را جمع و آن را در اختیارشان قرار داده است. باید دانست که معمولاً گنج هم در ویرانی یافت میشود. سختیهایی که متحمل میشویم بهنوعی همان نشانههای گنج درون است؛ که نباید بیهوده از آن گذشت. باید که چیزی از آن استخراج شود. وگرنه که بیهوده بوده است.
آنچه ما میبینیم تنها دنیای ما نیست. گفتیم که هر چیز صور پنهان نیز دارد و دید ما و تفکر ما محدود است، آن دسته از علما و بزرگان و عرفا هم به دلیل خروج از این محدودیتها، قادر به دیدن و درک جهانهای دیگر بودند. درواقع آنها با حسهای دیگرشان به پیرامون جهانها مینگریستند. باید دانست که با مرگ اتمام هستی برایمان نیست. بهمحض خروج از این جسم در کالبدی دیگر باید که زندگی کرد؛ و ما نمیتوانیم این را رد کنیم چراکه برای اثباتش برای عام ابزار نداریم؛ و باید اقرار کنیم که تنها نمیدانیم. به یکسری مسائل و رسیدن به آنها با کسب مدرک و سواد خاصی و مقاطع بالا و والا نیست؛ و نوع دیگری است و شرایط دیگری در بردارد. آنانی هم که میدانند به اِذن بالاتری است و باید که بدانند وعدهای هم از دانستن و فهم آن عاجزند؛ و پارهای هم از مسائل که بهصورت مثال بیان میشود، به دلیل عدم دریافت افراد است و در گنجایش آنها نیست. به مثال عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر؛ که تمثیل مهم نیست و تفسیر و درک آن حائز اهمیت است؛ و این نوع بیان به دلیل همان فهماندن موضوع و عملکرد آنکه در حوزه فهم همگی به یکسان نیست است؛ و این عجیب نیست و پیوسته که همینطور بوده است و خواهد بود؛ اما مطالب و آنان که اشاره کردیم، جای خود را بالاخره خواهند یافت و بروز داده میشوند و به تکرار اشاره میکنیم که سه عنصر مهم هستی صوت-حس-و نور هست که هرکدام از آنها تأثیرگذار و لازمه زندگی است. نتیجه اینکه در روند زندگی آنچه مهم است در حیاتمان، یک تقدیر بنام سرنوشت جاری است که البته کار خودش را انجام میدهد چه بشود و چه نشود! اما تلاش و کوشش ما روی خواست ما است و نباید بنا را روی تقدیر گذاشت چراکه ممکن است دچار خرافات شویم زندگی همواره پیوسته و جاری است.
- تعداد بازدید از این مطلب :
186