جلسه پنجم از دوره سی و چهارم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی شعبه شمس، به استادی راهنمای محترم مسافر نیما، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "وادی چهارم و تأثیر آن روی من" و در ادامه اولین سال رهایی مسافر میثم شنبه 26 خرداد ۱۴۰۳ ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان نیما هستم یک مسافر. خوشحالم که در کنار شما عزیزان هستم، بعد از سیزده سال و نیم هنوز هم استاد جلسه بودن برایم کار سختی است؛ زیرا قرار است چیزی که هستم را بیان کنم و این برایم مسئولیت ایجاد میکند. جلسه امروز دو بخش دارد: وادی چهارم و بخش دوم تولد یک سال رهایی میثم عزیز.
تمام مسئولیتها دوطرفه است. زمینی که در زندگی میکنیم یک مسئولیت دوطرفهای دارد. مسئولیت من نسبت به زمین و مسئولیت زمین نسبت به من. مسئولیت منِ رهجو نسبت به راهنما و مسئولیت راهنما نسبت به من.
مسئولیت من نسبت به مرزبانی و مسئولیت مرزبانی نسبت به من. مسئولیت منِ نیما نسبت به نمایندگی و مسئولیت نمایندگی نسبت به من و... کاری که کنگره 60 میکند؛ آنقدر بستر را برای من مناسب کرده که همه چیز حد و حدود مشخصی دارد.
رابطه راهنما و رهجو نیز به همین شکل است. همه چیز چیده شده و مشخصشده باشد، آن موقع حرکت کیفیت پیدا میکند. ما تا وادی سوم در مورد تفکر و چگونه فکر کردن صحبت میکنیم؛ در وادی چهارم موضوع مسئولیت را برای من مشخص میکند که تفکری که داری از الآن به بعد به چه دردی میخورد! در چه جایگاهی هستی و چه جایگاهی باید پیدا کنی؟
خودت را درست ببینی، نه خیلی از خودم توقع داشته باشم و نه اینکه اصلاً از خودم توقعی نداشته باشم. رابطه من و خداوند چیزی است که انسان از لحظهای که به دنیا میآید با خودش مرور میکند که من کی هستم و خدا کیست؟ من کجا هستم؟ خدا کجاست؟ این قسمت از مشکلاتم مال من است، این قسمت از مشکلاتم مال خداوند است... یک مربی یا معلم وقتی میخواهد امتحانی از دانشآموز بگیرد، سؤال را طرح میکند و مسئولیت را به دانشآموز میسپارد تا خودش یاد بگیرد و خودش هم جواب درست را بدهد. قرار بر این نیست که استاد سؤال را طرح کند، خودش هم جواب را بدهد!
این مثال کوچکی است برای رابطه من با خداوند. تمام مسائل و موضوعاتی که من در طول زندگی دارم به اسم مشکل، هدف و... نقاطی هستند که خداوند برای من طرح کرده بهعنوان صورت مسئله و قرار است که من برم بگردم و جواب را پیدا کنم. چاله اعتیاد لطف خداوند برای من بوده! که درون این چاله و این صورت مسئله برای من مطرح شود.
حال من باید با اعتیاد دست و پنجه نرم کنم، من باید راه را بگردم، من باید چند بار کمپ بروم، ترک کنم، نتوانم مصرف کنم، داروهای مختلف استفاده کنم، هزینه بدم، اعتبار و شخصیتم را تخریب کنم؛ بعد ذرهذره دنبال یک مبدأ بگردم، دنبال یک مقصد بگردم و دنبال یکراهی بگردم تا بتوانم به آن نقطه انتهایی برسم. این مسئولیتش صد درصد با من است! زیرا یک مسئله حیاتی است و قرار است من را از یک نقطه پایین به یک نقطه بالاتری ببرد. هدف انسانیت آموزش گرفتن و خدمت کردن است، این دوتا از اهداف مهمی است که انسان دارد. من باید بگردم و خودم را پیدا کنم.
چه چیزی باید یاد بگیرم و چه چیزی باید یاد بدم؟ چقدر باید یاد بگیرم و چقدر باید یاد بدهم؟
و اما درمورد بخش دوم دستور جلسه، تولد میثم عزیز.
من اعتقادم بر این است که هر یک رهایی که در نمایندگی اتفاق میافتد، اتفاق خیلی بزرگی است. چهارده دیدهبان، پنج مرزبان، یک ایجنت، گروه اوتی، نشریات، راهنما، نگهبان، دبیر، استاد و... دارند دستبهدست هم میدهند تا یک نفر به رهایی برسد و همه سهیم هستند. رهجو حرکت کرده از نقطه مبدأ به مقصد؛ ولی همه باهم در این مسیر حرکت کردهاند. مشارکت همسفرها بوده، مشارکت مسافرها بوده، لژیون سردار بوده و... حتی یک تازهوارد.
تشکر میکنم از اشکان عزیز راهنمای سفر اول میثم که برای میثم خیلی زحمتکشیده است.
اتفاقاتی درون یک سری از انسانها میافتد که خدمتگزار میشوند؛ آنهایی که خدمتگزارند فقط میدانند چه اتفاقی. جایی از دلشان احساس میکند که باید قدردانی کنند و دینشان را نسبت به کائنات و دیگران ادا کنند. آن جرقه بسیار باارزشی است که من به آن میگویم نور خداوند و دست هرکسی نمیافتد. میثم عزیز هم این نور قسمتش شد و خدمت میکند؛ سیدیهایش را مینویسد، سفر سیگار انجام داده و... تبریک میگم و از اینکه به صحبتهایم توجه کردید سپاسگزارم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240615_220400_619.jpg)
آرزوی مسافر میثم:
آرزو میکنم تمام افرادی که بیرون از کنگره هستند و درگیر مصرف مواد مخدر شدهاند به درمان برسند.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240615_220326_849.jpg)
خلاصه سخنان مسافر میثم:
سلام دوستان میثم هستم یک مسافر، تشکر میکنم از ایجنت و مرزبانی که به من این فرصت را دادهاند که بتوانم این جایگاه را تجربه کنم. از راهنمای سفر اولم آقا اشکان و از راهنمایم آقا نیما تشکر میکنم. خدا را شکر میکنم که با کنگره 60 آشنا شدم و توانستم آموزشها را بگیرم و به درمان برسم.
چند بار تجربه ترک سقوط آزاد داشتم ولی بیشترین مدت ترکم 60 روز بود و اصولی خودم را درمان نمیکردم موقع ترک نه تعادل روحی روانی داشتم نه تعادل جسمی و پذیرفته بودم که من یک مصرفکننده باقی میمانم تا اینکه از طریق یکی از دوستانم بهطور تصادفی با کنگره 60 آشنا شدم خدا را شکر شروع به سفر کردم و آموزشها را گرفتم و به درمان رسیدم.
![](/EditorFiles/Image/IMG_20240615_220406_415.jpg)
تهیه و تایپ گزارش: مسافر سعید لژیون هفتم
ارسال گزارش: مسافر رضا لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
876