چهاردهمین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی با استادی راهنمای محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "وادی چهارم و تأثیر آن روی من" و تولد یک سال رهایی مسافر حمید روز شنبه 26 خرداد ماه 1403، ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.
![](/EditorFiles/Image/72981da6-adea-4145-b2da-3656bc403eaa(1).jpg)
سخنان استاد:
ابتدا از گروه مرزبانی و ایجنت محترم شعبه تشکر میکنم، خیلی خوشحالم که در جمع شما حضور دارم، امروز تولد حمید است او اولین رهجوی من است که به تولد رسیده است، دستور جلسه این هفته وادی چهارم و تأثیر آن روی من می باشد، این وادی میگوید در مسائل حیاتی مسئولیت دادن به خداوند یعنی سلب مسئولیت از خویشتن، کلمات در این جمله نقش بسیار کلیدی دارند.
در این وادی بعد از سه وادی گذشته که به تفکر اشاره شده است، گوشزد میکند که جایگاه تو حیاتی است و جایگاه شخص و خداوند را تعیین میکند، اینکه چرا در این وادی گفته مسئولیت دادن به خداوند، سلب مسئولیت از خویشتن است و باید روی تک تک کلمات آن تفکر کنیم و آنها را در زندگی خود کاربردی کنیم.
خداوند یکسری ابزار به انسان داده است، یکی از آنها عقل است و دیگری روح، همه انسانها از عقل برخوردارند و ما نمیتوانیم بگویم که یک شخص عقل دارد و دیگری بیعقل است، همه ما به یک میزان عقل داریم و اگر غیر از این بود از عدالت خداوند دور بود، ولی رسیدن به فرمان عقل کار آسانی نیست.
من فکر نمیکنم در این هشت سالی که در کنگره هستم بیشتر از پنج درصد نسبت به قبل از کنگره پیشرفت کرده باشم، اگر شما به یک جایی برسید که فرق بین فرمان عقل و جن را تشخیص بدهید قدمی برداشتهاید که میتوانید به فرامین الهی نزدیک شوید، زمانی که در لژیون آقا حامد بودم در مورد وادی چهارم یک جملهای گفتند که برای من خیلی گیرا بود، ایشان فرمودند من وقتی به کسی بدهکار میشوم چگونه میتوانم به خداوند بگویم من هیچ حرکتی نمیکنم ولی توقع دارم تو برایم کار را درست کنی و با یک حالت روحانی یک منّتی هم سر خداوند بگذارم، بعد از جلسه خیلی به این موضوع فکر کردم و فکر میکردم که مگر خداوند آدمِ من است که به عنوان مثال صد میلیون تومان از جیب اصغر در بیاورد و بگذارد توی جیب علی و آن روز بود که من یاد گرفتم اینکه در مسائل حیاتی مسئولیت را به عهده خداوند قرار دهم یعنی چه، و اینکه چگونه ذهن و شیطان به بهترین شکل ممکن ما را فریب میدهد به طوری که یک جورهایی هم با منّت از خداوند طلبکار میشویم.
برای اینکه خداوند به دعاهای شما گوش کند یک ضمانتی میخواهد و ضمانت آن هم این است که شما در جهت یا صراط مستقیم باشید، یعنی نمیشود که مرتکب ضدارزشها بشوید بعد بخواهید خداوند با دعا کردن فرزندانتان را حفظ کند یا عاقبت به خبر شوید. زمانی دعاهایمان مستجاب میشود که در جهت صراط مستقیم باشیم. نتیجه ای که از این وادی میگیریم این است که نمیتوانیم مسولیت خودمان را به عهده کس دیگری بیاندازیم، پس باید تلاش و کوشش کنیم، از قدیم گفته اند از ما حرکت و از خداوند برکت، زمانی که یک رهجو در روز اول وارد لژیون شود به او میگویم من راهنمای شما هستم و وظیفه ام این است که مسیر درمان را به شما نشان دهم، مابقی کار بر عهده خودت است، در آخر با این شعر حرفم را به پایان می رسانم.
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس
خویش را در خویشتن پیدا کن کمال این است و بس
بخش دوم دستورجلسه تولد یک سال رهایی حمید، مرزبان شعبه میباشد، ایشان زمان ورود به لژیون استرس زیادی داشت و مشخص بود فشارهای زیادی را در خودش دارد که با گوش به فرمان بودن توانست بعد از سه الی چهار ماه به یک تعادل نسبی برسد، این خیلی مهم بود که خود ایشان متوجه شد که خدمت کردن چقدر میتواند به او کمک کند که بتواند سفر خوبی را پشت سر بگذارد، قصدم از گفتن این موضوعات این است که توجه بچه های تازهوارد را به این موضوع که بعد از رهایی الگوهایی برای حضور در کنگره داشته باشند جلب کنم، حمید همیشه مواظب خودش بود تا جایی که برای انجام عمل جراحی در بیمارستان بستری بود، با من تماس میگرفت و در آن وضعیت با من از اهمیت نوشتن سیدی صحبت میکرد، خدا را شکر توانست در مرزبانی موفق شود و این جایگاه را تجربه کند، موضوع دیگر اینکه من هم خودم دوره مرزبانی را در پارک لاله گذرانده بودم و راهنمای محترمم آقای حامد شمس به من توصیه کردند زمانی که حمید مرزبان شد دیگر با او هیچ تماسی نداشته باشم تا بتواند استقلال تصمیم گیری پیدا کند و نخواهد در موضوعات گروه مرزبانی از من کمک بگیرد، خدا را شکر همینطور هم شد، در آخر باز هم به حمید تبریک میگویم.
مشارکت مرزبان محترم، مسافر حمید:
خدا را شکر میکنم که لیاقت این را به من داد که به کنگره بیایم، در رأس از آقای مهندس تشکر میکنم که این شرایط را فراهم کرد تا منِ حمید به اینجا بیایم و به درمان برسم، از راهنمای خوبم علی آقا چنگیزی و همچنین راهنمای درمان سیگارم آقای شیرزاد سرور و راهنمای لژیون مرزبانیام آقای امیر بهرامی و راهنمای همسفرم تشکر میکنم، همسفر من حدود سه ماه است که به کنگره میآید و نزدیک به 30 سیدی نوشته که از این موضوع خیلی خوشحال هستم، من در محلهای به دنیا آمدم که همه واژهها برعکس بود، در آنجا هرکس بزن بهادر و سابقهدار بود به او میگفتند آدم خوب، و من هم از بچگی در یک تیمی بودم که همه اینطور بودند، و از همان بچگی استرس و خطر را دوست داشتم، دوست داشتم همیشه آمادهباش باشم و تکلیفم با خودم مشخص نبود که از چه چیزی خوشم می آید یا چه چیزی را دوست دارم، دعوا و دشمنی را خیلی دوست داشتم، نمیدانستم حال خوب یعنی چه، همیشه فراری بودم و همیشه باید میرفتم دادگاه و کلانتری و از این شهرستان به آن شهرستان و همیشه به خانوادهام استرس وارد میکردم و در آرامش نبودم و به جایی رسیده بودم که همسفرم به من میگفت اگر یک ماه هم میخواهی بروی برو، پدر و مادرم هم از من سیر بودند تا اینکه پنج سال پیش به کنگره آمدم، به حدی نیروهای منفی روی من غلبه کرده بودند که همان جلسه دوم دیگر نیامدم بعد یک سال فراری شدم تا اینکه رسیدم به جایی که دیگر هیچ کس را دوست نداشتم و خودم را میزدم و با خودم درگیر بودم تا اینکه دوباره پیام کنگره به من داده شد، زمانی که وارد کنگره شدم آقا آرش راهنمای تازهواردین بود، خیلی استرس داشتم و جلسه سوم راهنما انتخاب کردم و در هنگام انتخاب راهنما چشمانم هیچ کسی را جز علی آقا چنگیزی نمیدید.
خواستهام برای درمان قوی بود بیرون از اینجا خیلیها هستند که خواستهشان قوی است ولی نمیتوانند خودشان را درمان کنند، همچنین نعمتی که ما داریم بیرونیها ندارند یک نعمتی که ما داریم این است که در سرما و گرما خیلی راحت سفر میکنم و همه چیز برای ما مهیاست، ما در کنگره مثل موشک سفر میکنیم، در اینجا باید حواسمان به نیروهای منفی باشد، همیشه نیروی منفی یک قدم از من جلوتر بود و من همیشه به آن بدل میزدم و هر چه به من میگفت من برعکس آن را عمل میکردم، من در طول سفر سختی زیادی داشتم هر روز باید به دادگاه میرفتم و استرس داشتم به زندان نروم و هر روز اوضاع بدتر میشد، مریضیهای زیادی مثل دیسک کمر، میگرن، آمبولی ریه داشتم و نیروهای منفی به من میگفتند تو مریضی به لژیون نرو و برو مواد مصرف کن، ولی من در ذهنم از قبل رهاییام را دیده بودم زمانی که در بیمارستان بودم دکتر به من گفته بود باید بیست و یک روز در بیمارستان بمانی ولی من با عصا خودم را به اینجا رساندم، امیدوارم حرفهایم یک پیامی برای سفر اولیها داشته باشد. از راهنمای محترمم علی آقا که برای من خیلی زحمت کشیدند تشکر میکنم.
مشارکت راهنمای همسفر، خانم معصومه:
خیلی خوشحالم که این روز زیبا را تجربه میکنم این اولین تولدی است که من در دوره خودم تجربه میکنم به قدری خوشحالم که دوست دارم در ابتدا از مسافر عزیزم تشکر کنم که با حال خراب از این پله ها بالا آمد و به حال خوش رسید و به من هم این فرصت را داد که به عنوان همسفر در کنارش سفر کنم و به حال خوش برسم، شاید این حرف من را اگر یک سفر اولی و یک تازهوارد بشنود اینطور برداشت کند که از روی بیعقلی میگویم ولی من با کمال خوشحالی میگویم خوشا به حال آن مسافری که خودش با آمدنش به کنگره این فرصت را به خودش میدهد که حالش خوب شود و همسفرش هم برای درمان تخریبهایی که در او ایجاد شده فرصتی داشته باشد، زمانی که یک دخترخانمی ازدواج میکند وارد یک زندگی میشود و دلش میخواهد به یک کوهی تکیه کند که باعث آرامش او شود، ما همسفرها ممکن است این موضوع را در یک بازه زمانی تجربه نکرده باشیم و درگیر یکسری مشکلات و مسائلی شده باشیم که با ورود به کنگره آن آرامش وارد زندگی ما میشود و اینگونه احساس میکنم که غیر از افرادی که در کنگره حضور دارند کسان دیگر به راحتی نمیتوانند این تجربه را داشته باشند، همانگونه که من خودم تجربه کردم صمیمانه از همسفر عزیزم سپاسگزاری میکنم و همچنین این تولد زیبا را به آقای مهندس که این بستر را برای ما مهیا کردند که بتوانیم از این فرصت های زیبا و قشنگ بهرهمند شویم سپاسگزارم. آقای مهندس هم بخاطر این فرمانبرداری که از استادانش داشته، باعث شده کنگره شکل بگیرد و این هم یعنی فرمانبرداری توسط هر کسی چه مسافران و چه همسفران صورت بگیرد قطعاً این روز زیبا و شگفت انگیز را تجربه خواهند کرد. با عرض تبریک به راهنمای محترم مسافر علی و همچنین مسافر حمید و همسفرشان خانم سمیه و پسرهای کوچکشان صحبتهایم را به پایان میرسانم و برایشان آرزو میکنم بیرون از کنگره هم در مسیر آبادی حرکت کنند.
مشارکت همسفر خانم سمیه:
خیلی خوشحالم از اینکه این جشن برگزار شده، به آقای مهندس تبریک میگویم هرچقدر هم تشکر کنم نمیتوانم بابت یک لحظه از این حال خوبی که دارم قدردانی کرده باشم، همچنین تشکر میکنم از تمام افرادی که به ما کمک کردند و برای حمید زحمت کشیدند امیدوارم حمید هم با توجه به این موضوع قدردان آنها باشد و در مسیر کنگره ثابت قدم حرکت کند، از راهنمای خودم ممنونم به این خاطر که به گونهای با من ارتباط برقرار کرد که من در نابینایی خودم به بینایی رسیدم و این را وقتی که از شعبه خارج میشوم احساس میکنم به حدی که یک بمب انرژی هستم، ایشان با یک تکنیک و روش خاصی که دارند با تمام وجود و عشقشان این آمورزشها را در اختیار من قرار دادند، از مسافرم آقا حمید و همچنین همه شما دوستان تشکر میکنم.
مشارکت همسفر شایان:
سلام دوستان شایان هستم یک همسفر، خیلی خوشحالم که امروز در تولد یک سال رهایی پدرم حضور دارم از آقای مهندس و راهنمای پدرم و راهنمای مادرم تشکر میکنم ممنونم.
![](/EditorFiles/Image/6904dac5-c4ac-45fe-8c5e-f3c97ec162c9(1).jpg)
تهیه و تنظیم: گروه سایت شعبه حسنانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
408