English Version
English

اصلاً چهارده وادی چه چیزی به من می‌خواهد بگوید؟

اصلاً چهارده وادی چه چیزی به من می‌خواهد بگوید؟

جلسه یازدهم از دوره نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی صادق قم، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر امیرحسین، با دستور جلسه "وادی چهارم و تاثیر آن روی من" شنبه ۲6 خرداد ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
تشکر می‌کنم از ایجنت محترم و گروه مرزبانی و همچنین راهنمای لژیون اول آقا مجید که این فرصت را به بنده دادند که خدمت کنم و آموزش بگیرم و همچنین جا دارد از راهنمای سفر اولم آقا رضا محبی و راهنمای درمان ویلیام آقا امید و همچنین راهنمای سفر دومم آقا مهران که خیلی از ایشان آموزش می‌گیرم و از آقا مجتبی عزیز که راهنمای سفر دوم ویلیام بنده هستند تشکر می‌کنم.
در مورد دستور جلسه که وادی چهارم و تأثیر آن روی من می‌باشد الآن من مهدی که وارد کنگره شدم وادی اول به من چه چیزی را می‌گوید؟ اصلاً چهارده وادی چه چیزی به من می‌خواهد بگوید؟ هر کالایی که بخواهم بخرم یا هر چیزی که مادیات دارد و در این کره زمین تولید می‌شود، کسی که آن را تولید می‌کند، یک دفترچه راهنما هم در کنار آن می‌گذارد و طریقه استفاده از آن را نشان می‌دهد، یک گوشی تلفن دفترچه راهنما دارد، حالا یک نفر از این گوشی فقط تماس می‌گیرد و پیامک می‌دهد و فرد دیگری استفاده‌های زیادی می‌کند و حتی از آن پول درمی‌آورد، انسان هم همین‌طور است، کتاب عشق (چهارده وادی) که جناب آقای مهندس مؤلف آن می‌باشد و روی جلد آن‌هم نوشته‌شده: چهارده وادی برای رسیدن به خود.
این چهارده وادی دفترچه راهنمای من مهدی است وقتی وارد کنگره می‌شوم وادی اول، وادی تفکر است نگاه می‌کنم می‌بینم سفر دومی اینجا است و اعلام سفر می‌کنند، سفر اولی که دو ماه، سه ماه، پنج ماه و نه ماه دارد سفر می‌کند پس به خودم یک امیدی می‌دهم که من هم می‌توانم مثل این مسافرها باشم و در وادی دوم می‌گوید: من بیهوده به این دنیا نیامده‌ام و هیچ مخلوقی بیهوده نیامده است، پس من هم یک رسالتی دارم و دوباره امیدوارتر می‌شوم و در وادی سوم می‌گوید: هیچ‌کس به‌اندازه خود من به فکر خودم نیست و باز بیشتر امیدوار می‌شوم، نقشه راه بیشتر نمایان می‌شود وقتی به وادی چهارم می‌رسم، می‌گوید: در مسائل حیاتی به خداوند سپردن، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن. این وادی چه چیزی را می‌خواهد بیان کند؟ یعنی زمانی که من مصرف‌کننده مواد مخدر بودم به من می‌گفتند چرا مواد مصرف می‌کنی؟ و چرا مصرف آن را قطع نمی‌کنی؟ و بنده شروع می‌کردم به ناسزا گفتن به آن‌کسی که برای بار اول دست من سیخ و سنگ، وافور یا پایپ را داد. اصلاً به فکر این نبودم حالا که دست من دادند، چرا من قطع مصرف نکنم؟ چرا از این تاریکی خارج نشوم؟ چرا اعتیادم را درمان نکنم؟ تا وقتی‌که من مسئولیت کار خودم را گردن دیگران می‌اندازم، هما‌ن‌جا در همان پله درجا می‌زنم، ولی وقتی مسئولیت خودم را قبول کنم و بگویم یک‌بار مواد را دست من دادند، برای بار دوم چرا خودم رفتم دنبال مواد؟ جناب آقای مهندس در یکی از CD ها می‌فرماید: باید حدود 200 بار مواد مصرف کنی تا مصرف‌کننده شوی پس این 200 بار برای من لذت‌بخش بوده است که رفته‌ام 200 بار مصرف کرده‌ام چرا گردن دیگری می‌اندازم؟ حالا در این وادی به بنده یاد می‌دهد، مسئولیت کار خودم را بپذیرم، یک خط و خطوطی دارم، یک مسئولیت‌های من نسبت به خداوند دارم و یک مسئولیت‌های هم خداوند نسبت به من دارد، یک مسئولیت‌های من رهجو نسبت به راهنمایم دارم و یک مسئولیت‌های هم راهنما نسبت به من دارد همه را من نباید به گردن راهنما بی اندازم و بگویم حالا که کارم درست‌شده و به کنگره آمدم باید درمان شوم، باید خواسته‌اش را هم داشته باشم و گوش‌به‌فرمان باشم و مسئولیت‌های آن را به گردن بگیرم، نفس انسان سه مرحله دارد، اول نفس اماره، دوم نفس لوامه، سوم نفس مطمئنه، در مرحله اول نفس اماره چه چیزی را بیان می‌کند، می‌گوید: وقتی‌که مهدی مواد مصرف می‌کند برایش مهم نیست، دوباره مصرف می‌کند در این مرحله در پایین‌ترین سطح از دانایی قرار دارم و اگر این دانایی را افزایش ندهم تا سال‌های سال همچنان به مصرف کردن ادامه خواهم داد، البته من در سطوح مصرف مواد مخدر گفتم، اما این مرحله از نفس در تمام سطوح زندگی کاربرد دارد، وقتی‌که من در مرحله دوم، نفس لوامه یعنی نفس سرزنش کننده قرار می‌گیرم، زمانی که مواد مصرف می‌کنم، خودم را سرزنش می‌کنم که چرا من این مواد را مصرف کردم؟ یا چرا مقدار مصرف (دوز) دارو را بالا پایین کردم؟ یا چرا ساعت دارو را عقب جلو کردم؟ ولی وقتی به مرحله نفس مطمئنه برسم دیگر مواد مصرف نمی‌کنم، راهنمای محترم آقا مهران در لژیون آموزش بسیار مهم و خوبی به من دادند، ایشان گفتند اگر من هر کاری به شما بگویم انجام می‌دهید؟ بچه‌ها گفتند بله انجام می‌دهیم، یک کلید از جیبش درآورد و گفت این کلید را در چشم‌هایتان فروکنید! من می‌روم یکجایی مواد مصرف می‌کنند و سفر اولی هم هستم و به من تعارف می‌کنند و می‌گویند، حالا یک وعده دارو نخور، مواد مصرف کن، دقیقاً من به آن علم و آگاهی رسیدم که مواد مصرف کردن من معادل همان کلید فروکردن در چشم‌هایم است و وقتی‌که به این علم و آگاهی رسیدم، به آن مرحله از نفس مطمئنه هم می‌رسم و دیگر هیچ‌گاه خطا نمی‌کنم، خلاصه این وادی می‌خواهد، خط و خطوط بین من و خداوند و بین من رهجو و راهنما را مشخص کند.

عکاس: مرزبان خبری مسافر امیر

تایپ و ارسال خبر: مسافر امین لژیون هفتم و مسافر یوسف لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .