جلسه پنجم از دوره هشتم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی یوسفآباد، با استادی ایجنت محترم مسافر مجید، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر فرید با دستورجلسه «وادی چهارم و تاثیر آن روی من» در روز شنبه مورخ 26 خرداد ماه ۱۴۰۳، رأس ساعت 16:45 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه وادی چهارم است «در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن» به یاد دارم ابتدای ورودم به کنگره وقتی با این وادی مواجه شدم با توجه به عقایدی که داشتم، فکر میکردم فردی که این وادی را نوشته است به خداوند اعتقادی ندارد که چنین چیزی را عنوان کرده است و برایم عجیب بود که چرا به این کتاب اجازه چاپ داده شده است، من در آن زمان برداشت غلطی از خداوند و نوع کمک او به بندگانش را داشتم و فکر میکردم من اگر در زندگی اشتباهاتی انجام داده ام، در خانواده و محل کار مشکلاتی ایجاد نموده ام، وقتی از خداوند بخواهم که این مشکلات را رفع کند او باید بلافاصله این کار را انجام دهد و همینطور پیامبران و بزرگان وظیفه رفع مشکلات من را دارند.
![](/EditorFiles/Image/-2147483648_-210212(2).jpg)
وقتی داشتم نوشتارهای گروه های دیگر را مطالعه می کردم، همین نکات را نیز در آنجا مشاهده کردم، در یکی از قدم ها عنوان شده بود که اگر کسی اموراتش را به خداوند واگذار کند و این قدم را انجام دهد تا آخر عمر لب به مواد نخواهد زد اما در عمل مشاهده نموده ایم که اینطور نیست و این عزیزان دچار مشکلات بسیاری هستند و اکثرا برگشت مینمایند البته این قدم ها در آن زمان کمک های بسیاری به انسان های مصرف کننده داشته است، همچنین در آن برهه از زمان راه دیگری پیش پای انسانها نبوده است، اما امروز شکر خدا راه نمایان شده است.
من نمیتوانم مشکلی برای خودم ایجاد کنم و انتظار داشته باشم فرد دیگری این مشکل را برای من حل نماید بدلیل اینکه به من اختیار داده شده است.
اگر امروز لژیون به من داده شده است در اصل مسئولیت اداره آن به من داده شده و من نمیتوانم انتظار داشته باشم مشکلات لژیون را فرد دیگری برای من حل نماید در مسئولیت و جایگاههای دیگر نیز به همین صورت می باشد.
امروز در آکادمی، آقا بابک برای ما مثالی زد که در یک اتوبوس شلوغ چند کودک کوچک در حال بازی و سر و صدا بودند و مسافران دیگر از این شلوغی و سر و صدای آنها ناراحت بودند که چرا کسی این ها را ساکت نمی کند ولی وقتی خانم همراه بچه ها عنوان کرد که پدر و مادر این کودکان فوت شدهاند و من در حال بردن این ها نزد پدربزرگ شان هستم، رفتار مسافران بکلی تغییر کرد، حتی بعضی از مسافرها به بچه ها شکلات دادند و بعضی ها هم آنها را در آغوش گرفتند، اینجا نکته جالب این است که مسافران و بچه ها همان ها بودند ولی چرا رفتار مسافرها با آنها تغییر کرد؟ علت تغییر نوع نگاه مسافران بود، دیدگاه من هم باید به زندگی تغییر کند، باید طلبکار بودن و دید منفی داشتن و غیره را در خود تغییر دهم تا مسائل و مشکلات من نیز حل گردد.
در ادامه تولد آزاد مردی مرتضی عزیز است، به ایشان و همسفران ایشان صمیمانه تبریک عرض میکنم.
تهیه گزارش: مسافر محمد لژیون4
- تعداد بازدید از این مطلب :
125