سیزدهمین جلسه از دوره سوم سری جلسات خصوصی لژیون سردار همسفران آقا، نمایندگی پرستار، به استادی پهلوان مسافر مهدی، نگهبانی موقت همسفر دانیال و دبیری موقت همسفر سجاد با دستور جلسه «پهلوان» پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت۱۲:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
از بابت برگزاری این جلسات خیلی تشکر میکنم و خیلی شاکر خداوند هستم. از نگهبان موقت و دبیرم تشکر میکنم.
دستور جلسه پهلوان است، واقعیت این است که داشتم فکر میکردم در رابطه با این قضیه که پهلوانی واقعاً یک جایگاه است و برای هر شخصی میتواند متفاوت باشد. به نظر من، هر شخصی که با هر مبلغی وارد لژیون سردار میشود، میتواند پهلوان خودش باشد؛ اصلاً مبلغش مهم نیست، بلکه آن تغییر مهم است که بخواهد آن اتفاقاتی که برایش میافتد، قابل لمس باشد.
در سالهای اول که دستور جلسه پهلوانی اعلام شده بود، من به خوبی به خاطر دارم که وقتی در رابطه با پهلوانی صحبت میکردند، از مرام، معرفت و خصوصیات اخلاقی پهلوانهای قدیم و از کارهایی که در محلهها انجام میدادند، بحث میکردند. ولی وقتی پیش رفتیم و بچهها شالهایشان را گرفتند، اتفاقاتی افتاد که دیدیم اصلاً یک چیز خیلی متفاوتی است و این پهلوانی قابل مقایسه با آن پهلوانی نیست، اتفاقاتی رخ میدهد که بیان کردنشان خیلی سخت است.
چندین بار آقای مهندس مثال پروانه را زدند. یک کرم وقتی میخواهد تبدیل به پروانه شود، در ابتدا یک کرم یا شفیره است که حتی دست و پا هم برای حرکت ندارد. او دور خودش پیلهای میتند و بعد از آنکه با زحمت پیله خود را پاره میکند و از آن خارج میشود، بر اثر برخورد بدنش با هوا، بدن خمیری شکلش تبدیل به بالهای سفت میشود و به موجودی که قادر به حرکت نبوده، امکان پرواز میدهد، بالهای زیبایی به وجود میآید.
این اتفاق وقتی در لژیون سردار با هر مبلغی برای انسان رخ میدهد، آن شخص میتواند پهلوان خودش باشد. چگونه؟ وقتی که انسان یک جایگاهی را کسب میکند، دو نوع اتفاق برایش میافتد: من نظر شخصی خودم را در رابطه با جایگاه پهلوانی میگویم، یک سری تغییرات در ظاهر اتفاق میافتد که همه آن را لمس میکنند و یک سری اتفاقات در صور پنهان رخ میدهد که فقط خود آن شخص میتواند آنها را لمس کند و بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده است. گرههایی در درون انسان باز میشود و چیزهایی از او گرفته میشود که بعد از اینکه این اتفاق میافتد، به این نتیجه میرسد که فقط این تغییرات میتواند اثر این جایگاه باشد.
![](/EditorFiles/Image/-9223372036854775808_-210377.jpg)
در این شرایط بد اقتصادی، دل کندن از پول خیلی سخت است. من مثالی که برای خودم میزنم، سختی باز کردن آن پیله است. اگر به خودم زحمت بدهم، سختی و آن دردها را تحمل کنم، چیزهایی از من کنده میشود و در عوض زیبایی، سفتی بالها و پرواز به من داده میشود.
این تغییر را هر شخصی در لژیون سردار میتواند لمس کند. شخصی با ۶ میلیون پهلوان است و یک نفر با ۵۰۰ میلیون، پهلوان نیست! چون دردها را احساس نکرده است. اگر ریزش، کندن، پاره کردن و سختیها را تحمل کرده باشد، بعدش زیبایی را میتواند لمس کند و آن جایگاه را درک کرده است.
این جایگاهی است که من در انتظارم تا دو یا سه نفر از اطرافیانم که با آنها در ارتباط هستم، آن را کسب کنند تا ببینم آیا این اتفاق برای آنها نیز رخ میدهد، آن زیبایی، آن فرو ریزش.
همیشه فکر میکردم که با توجه به آموزشهایی که گرفتهام و باز کردن گرهها، به سراغ گرههای بزرگ میروم. انسان میگردد و میگوید این گره، بزرگترین گره و بزرگترین مشکل من است، اگر آن را حل کنم همه چیز عادی خواهد شد. اما وقتی که جایگاه پهلوانی را کسب کردم، دقیقاً برعکس شد. دقیقاً کوچکترین، پیش پا افتادهترین و نادیده گرفتهترین گرهها باز میشوند که وقتی آنها را باز میکنی، متوجه میشوی که اینها در آن گره بزرگ بودهاند. اگر شما ابتدا آن گره بزرگ را باز میکردید، آنها از بین نمیرفتند، بلکه محو میشدند، یعنی حل نمیشدند.
وقتی شما گرههای کوچک را باز میکنید، گرههای بزرگ خود به خود باز میشوند. اگر کسی گره نخ را باز کرده باشد، این را متوجه میشود و جایگاه پهلوانی دقیقاً همین کار را میکند، یعنی باز کردن کوچکترین گرهها. من با تمام آموزشهایی که گرفته بودم، فقط تمرکزم روی گرههای بزرگ بود و به چیزهای کوچک و پیش پا افتاده فکر نمیکردم و میگفتم اگر این گره باز شود، آن هم حل میشود. دقیقاً برعکس عمل میکردم و بعد از اینکه این اتفاق افتاد، وقتی که ناخودآگاه دو گره کوچک باز شدند، دیدم که گره بزرگ کنار رفته است. یعنی برای باز کردن گره کوچک، کمترین انرژی را صرف کردم و بزرگترین گرهای که شاید برای باز کردنش انرژی زیادی لازم بود، برای من باز شد. به همین دلیل، من بعد از یک هفته که شال را گرفتم، به دیدار آقای مهندس رفتم و خواستار کسب جایگاه پهلوانی برای همسفرم شدم. ایشان در ابتدا اجازه ندادند و گفتند که تازه شال گرفتهاید و تازه پرداخت داشتهاید و سخت است، اما با صحبتهایی که شد، قبول کردند که این اتفاق برای همسفر من بیفتد. تنها چیزی که توانست آقای مهندس را راضی کنند که به من این مجوز را بدهند، این بود که به ایشان گفتم: این تجربهای که من در این هفته کسب کردم در طول ۴۰ سال عمرم نکرده بودم، میخواهم همسفرم نیز آن را تجربه کند. اتفاقهایی که در این هفته برای من رقم خورد، میخواهم حتی برای یک هفته برای او نیز رقم بخورد، شاید سال دیگر دیر باشد.
انسان از فردای خود خبر ندارد. آقای مهندس گفتند یک سال به خودتان استراحت بدهید، اما من گفتم نه، اتفاقهایی در مسیر زندگی رخ میدهد، در خانواده اتفاق میافتد که من نمیدانم در خارج از این جایگاه و در خارج از کنگره چقدر باید هزینه میکردم تا این مسیر هموار میشد. گرههای کوچکی که برای همه ما پیش میآید، در ادامه حل میشوند.
گرههایی که من داشتم و برایم قابل لمس نبودند، همسفر و اطرافیانم نیز آنها را دارند. این گرهها تنها با حرکت در لژیون سردار رفع میشوند.
در لژیون درمان، اتفاقهای درمانی میافتد. در لژیونهای جونز، اتفاقهایی برای جونز، رژیم لاغری و بدن رخ میدهند. اما به نظر من، اتفاقهایی که در صور پنهان در رابطه با باز شدن گرههای درونی است، تنها در لژیون سردار میافتد، چرا که ما در لژیون سردار از موانعی عبور میکنیم و طعم بخشش را میچشیم که در هیچ مسیر دیگری نمیتوانیم آن را تجربه کنیم.
امیدوارم تک تک دوستانی که امروز در این جلسه حضور دارند، این جایگاه را کسب کنند.
متشکرم
تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمتگزاران سایت همسفران آقا - شعبه پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
620