بعد از ورود به کنگره 60 آموختم که درمسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن؛ اگر من به عنوان مادر و همسر مسئولیتی در زندگی در برابر بچهها و مسافرم دارم به همان میزان آنها هم یکسری مسئولیتهایی دارند.
هر انسان بی تعادلی به نحوی از انجام دادن کار و مسئولیتی که برعهدهاش است شانه خالی میکند و دنبال گریزگاه یا همان راه دورزدن است که مسئولیتش را برعهده خداوند بیندازد.
در وادی چهارم آموختم من باید خودم تلاش کنم و کارهایم را انجام دهم؛ نه این که انجام دادن کارم را به دیگران واگذار کنم، مثلاً اگر بیمار هستم برای معالجه هیچ اقدامی نکنم و بگویم خداوند من را معالجه میکند و همیشه درهمه کارهایم از خداوند به عنوان کسی که همه آرزوهایم را برآورده میکند، انتظار کمک داشته باشم؛ درصورتی که اشتباه میکنم، اینگونه نه تنها مشکل حل نمیشود، بلکه روز به روز از قدرت مطلق فاصله میگیرم.
اگر کارم را درمسیر ارزشها و صراط مستقیم و طبق خواسته خداوند انجام بدهم دستهای آسمانی القاء افکار میکنند و من را در درست انجام دادن مسئولیتم کمک میکنند.
وقتی که زندگی را با تمام مشکلات پذیرفتم، باید در مورد آنها شناخت داشته باشم تا بتوانم مشکلم را حل کنم. من با ورودم به کنگره 60 قبول کردم که مشکل مسافرم نیست، چون او بیمار است و من باید طبق فرمان آقای مهندس دژاکام صبر کنم تا اینکه دوره درمان را در طول حداقل 10 ماه سپری کند و در طول این زمان همیشه مثل یک پرستار مهربان کنار او باشم تا اینکه خودم و مسافرم از تاریکی دور شده به سوی روشنایی نزدیک و نزدیکتر شویم.
انشاءالله بتوانیم در همه امور زندگیمان مسئولیتپذیر باشیم نه اینکه مسئولیت کارهایمان را به عهده دیگران بیندازیم.
در پایان تشکر فراوان از راهنمای خودم خانم زهرا دارم که با آموزشهای خوبشان در کنار من هستند؛ انشاءالله برکت این خدمت در زندگیشان جاری شود.
نویسنده: همسفر بهناز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی طارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
99