English Version
English

کتاب 60 درجه راه مستقیم زندگی است

کتاب 60 درجه راه مستقیم زندگی است

چهاردهمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار ویژه مسافران کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با استادی پهلوان مسافر وحید، نگهبانی پهلوان مسافر جمشید و دبیری راهنما دنور مسافر سعید با دستور جلسه «کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر و تصاویر آن» در روز دوشنبه ۲۱ خردادماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۹:۳۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
از جناب مهندس و آقا جمشید نگهبان جلسه که به من این فرصت را دادند تا در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم تشکر می‌کنم. چند وقت پیش داشتم به این فکر می‌کردم که چرا سرعت کنگره این‌قدر زیاد است. اینکه من یک سال می‌آیم در کنگره می‌نشینم و بعدازاین مدت متوجه نمی‌شوم که آدم‌های دورم چگونه هستند و یا اینکه در خارج از کنگره روابط دوستانه‌ای که داشتم و یا روابط کاریم چرا آن‌قدر فرق کرده است؟ متوجه شدم که سرعت کنگره آن‌قدر زیاد است که شما هر جای کنگره می‌روی و هرگونه خدمتی می‌کنی دائماً در حال آموزش گرفتن هستیم.
من درگذشته همه راه‌ها را انتخاب کرده بودم برای ترک مواد ولی موفق نبودم و سرعت ورود به تاریکی‌های من هم خیلی زیاد بود. به خاطر دارم که قرار بود با دایی خودم به کنگره بیاییم و در یک روز جمعه که مواد هم مصرف کرده بودیم نشستیم و کتاب را خواندیم و در یک روز ما دونفری کل کتاب ۶۰ درجه را خواندیم و تصمیم گرفتیم که به کنگره بیاییم.
کتاب 60 درجه راه مستقیم زندگی است. در ابتدا من فقط به کنگره آمدم تا مواد خودم را کنار بگذارم ولی آرام، آرام که داروی خودم کم می‌شد گم‌شده خودم را پیدا می‌کردم. یک‌چیزهایی در دنیای بیرون برایم کمرنگ می‌شد و یک‌چیزهایی برایم پررنگ می‌شد. از قدیم به این فکر می‌کردم که ما به این دنیا آمده‌ایم که یک زندگی بکنیم حالا کاروکاسبی داشته باشیم و یا زن و بچه داشته باشیم و در آخر تمام و هیچ و این برایم خیلی جالب بود و دائماً به این فکر می‌کردم تا اینکه با کنگره آشنا شدم و در اینجا آموزش‌هایی گرفتم که در تمام جوامع بیرون از کنگره می‌توانیم آن‌ها را اجرا کنیم.
یک روز از راهنمای خودم آقا فرشید پرسیدم که تغییر، تبدیل و ترخیص یعنی چی؟ ایشان توضیح دادند که ما آموزش‌هایی که در کنگره می‌گیریم را می‌بریم بیرون و در زندگی خودمان اجرا می‌کنیم و همه این‌ها را باید کاربردی کنیم و این می‌شود تبدیل، ترخیص در کجا اتفاق می‌افتد؟ آنجا اتفاق می‌افتد که بشوی خود تغییرات و در بیرون از کنگره تمام این‌ها را انجام بدهید بدون اینکه نیاز باشد به آن فکر کنی و این در هیچ جا اتفاق نمی‌افتد جز در کنگره.
چند وقت پیش در جمعی بودم که تمام بچه‌های کنگره بودم و یک نفر بود در آنجا که چندین بار پهلوان شده بود. راهنمایش حرف قشنگی زد گفتند که ایشان از آقای مهندس تشکر کردند که اجازه دادند پهلوان بشوند و خدا را شاکر بودند که توانستم برای چندمین بار پهلوان بشوند و آقای مهندس به ایشان جواب دادند که شما با آموزش‌هایی که در کنگره گرفتید توانستی کسب‌وکار خود را رونق بدهی. این یعنی که کاسبی کردن و پول درآوردن فقط فرمول‌هایی نیست که در بیرون انجام می‌دهیم.

یک مغازه‌دار جنس موردنیاز خودش را تهیه می‌کند و با یک سود مشخص آن را به فروش می‌گذارد، این تصور عموم مردم از کاسبی کردن و پول درآوردن است اما طبق آموزش کنگره و علم اقتصاد که می‌گوید به یک سری ریزه‌کاری‌ها نیاز داریم که این ریزه‌کاری‌ها فرق بین دو مغازه‌دار کنار هم را مشخص می‌کند، فرق بین دوتا دکتر کنار هم را مشخص می‌کند،فرق بین دو تا استاد و معلم کنار هم را مشخص می‌کند، که یکی وضع مالیش خوب است و یکی وضع مالیش خوب نیست که در آن ریزه‌کاری‌ها است این ریزه‌کاری‌ها یکی از صبر است. من کجا باید صبر کنم و کجا نباید صبر کنم، یکی دیگر این است که من باید طمع خود را پایین بیاورم. کجا باید طمع خود را سرکوب کنم و کجا نباید بکنم،یکی دیگر این است که حسادت خودم را کم بکنم و یک بخش دیگر آن‌هم درونی است و به بیرون ربطی ندارد که من کجا باید تصمیم درست را بگیرم.
کجا وقتی بر سر دوراهی قرار می‌گیرم کدام راه را باید انتخاب کنم. این مطالب و این راه‌ها را هیچ کجا به ما آموزش نمی‌دهند شما در هر کلاس و هرجایی که بروید کلی پول بدهید بازهم این‌ها را به شما آموزش نمی‌دهند. راجع به فرمول‌ها به شما آموزش می‌دهند ولی راجع به آن خرده‌کاری‌ها ه فرق ایجاد می‌کند بین آن کاسب موفق و آن کاسبی که خیلی موفق نیست. اینجا به آن صحبت آقای مهندس می‌رسیم که گفتن شما با آموزش‌هایی که در کنگره گرفتید توانستی به کسب‌وکار خودت رونق بدهی و بخشی از آن راداری می‌بخشی.
یکی از همان خرده‌کاری‌ها و ریزه‌کاری‌ها بخشش است اینکه من همه‌چیز را برای خودم بخواهم مطمئناً موفق نمی‌شوند اینکه من نتوانم بخشی از آن چیزی که دارم را بخشش نکنم بازم درگیر آن حرص و طمع هستم. زمانی که در سفر اول بودم فقط دو تا دعا می‌کردم ترس و واهمه داشتند که بیشتر از آن دعا کنم. یکی از آن دعاها این بود که بتوانم رها بشوم و یکی دیگر هم این بود که زمان مصرف که دعا می‌کردم و حاضر بودم هرچه که دارم و ندارم را بدم تابه‌حال خوب برسم بتوانم این دعا را انجام بدهم.
امیدوارم با لطفی که جناب مهندس دارند و باهمتی که بچه‌های کنگره‌دارند و با ارقامی که داریم می‌شنویم چراغ کنگره اول در تمام ایران روشن بماند تا بتواند هر فردی را که درگیر مواد است نجات بدهد و به رهایی برسد و یک نسل از آن دم به رهایی برسد و حال خودش و خانواده‌اش خوب بشود.
عکس: مسافر مسلم (لژیون یازدهم)
تایپ ویراستاری و ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)


 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .