English Version
English

دلنوشته در تقدیر از راهنما

دلنوشته در تقدیر از راهنما

دلنوشته همسفر زهرا مرزبان محترم

 به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان زهرا هستم همسفر مسعود
" هر آن‌کس به من خدمت جانان کرد به گیتی نام خود را جاودان کرد"
در ابتدا اگر بخواهم از روزهای نخست ورودم به کنگره بگویم من با اندوه و غم فراوان و آشفتگی زیادی که سرتاسر وجودم را فرا گرفته بود و با حال بسیار خراب و ناامید از همه جا وارد کنگره شدم اگر می‌گویم حال خراب و ناامید چون خودم را در انتها و پایان زندگی می‌دیدم و فکر می‌کردم که دیگر به پایان راه رسیده‌ام! اما خداوند را شاکر و سپاسگزارم که مسیر و راه کنگره برای من و مسافرم نمایان شد و مسافرم خدا را شکر سفر خوبی را داشتند و به رهایی رسیدیم. اما اگر بخواهم از حضور خودم در لژیون چهارم و در کنار راهنمای عزیز و توانمندم خانم لیلا بگویم همیشه برای نشستن روی صندلی و گرفتن آموزش که همه با هم به صورت گرد دور تا دور راهنما همانند مادر و فرزندان خود می‌نشستیم اما من باید همیشه وهر جلسه دقیقاً روبروی خانم لیلای عزیز می‌نشستم جوری که بتوانم تمام توجهم را به صورت مهربان و قلب مهربانشان داشته باشم در این صورت بود که می‌توانستم آموزش‌ها و فرمایشات ایشان را تمام و کمال دریافت کنم. آن نگاه پر از مهر و محبت ایشان و قلب پاک و لطیفشان با من حرف می‌زد بارها من با حال آشفته و ناراحتی که داشتم ایشان همانند کوه صبور و استوار در کنارم بودند خانم لیلاجانم در من فکر اندیشیدن و امید را زنده کردین و این‌که راه و رسم درست زندگی کردن و ایستادگی و مقاومت در برابر سختی‌ها و ناملایمات زندگی را و همیشه با جان و دل گوش به پندها و حرف‌ها و صحبت‌های نابتان داشتم  و چنان من را آرام می‌کرد که تمام ناخوشی‌ها و احوالات بدم را فراموش می‌کردم تنها کسی بودین که می‌توانستم با خیالی آسوده و بدون دلهره و نگرانی بتوانم صحبت‌ها و حرف‌هایی که سال‌ها در دلم سنگینی می‌کردند را با شما در میان بگذارم. امروز این حالم را و جایگاه خدمتی که در شعبه نصیب و قسمت من شده تا بتوانم صادقانه و خالصانه خدمت کنم تا شاید ذره و گوشه‌ای از محبت‌ها و لطفی که شما در حقم داشتین و به کنگره مدیون هستم را جبران کنم همه و همه از آموزش‌ها و علمی که شما در اختیارم قرار داده‌ايد است. خانم لیلای عزیزم نمی‌دانم چگونه و با چه زبانی بتوانم این همه لطف و قلب پر از عشق و محبت شما را سپاسگزاری کنم! کلمه سپاسگزاری در برابر این همه از خود گذشتگی و فداکاری و محبت شما قطره‌ای بیش نیست فقط می‌توانم این را بگویم که دعای خیر من و خانواده‌ام  همیشه و در همه حال شامل حال و بدرقه راهتان در زندگی است امیدوارم که همیشه سلامت و پایدار و برقرار باشید برای من و افرادی همانند من که به وجود نازنین شما نیازمندیم
دوستدار همیشگی شما و همیشه رهجو زهرا

دلنوشته همسفر فاطمه

به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
خدای خودم را هزاران هزار بار شاکر و سپاسگزارم که بعد از سالها گمراهی و سر درگمی فرشته‌ای مهربان‌تر و دلسوزتر از حتی مادر در مسیر راهم و کلام نافذ و گوهربار ایشان را در دلم حک کرد و قلب نازنین و مهربانش را به قلبم گره زد تا راه را از چاه تشخیص دهم و بدانم راهی که در پیش داشتم ب نا کجاآباد بود.
راهنمای عزیزتراز جانم سرکار خانم لیلای عزیز و دوست داشتنی خدمت بکام و خداقوت جانانه بابت چهارسال خدمت خالصانه و صادقانه شما خوشا بسعادت شما، گوارای وجودتان باد این افتخار و سربلندی والا مطمئن باشید تا نفس در سینه دارم دعای خیرم را بدرقه راه شما عزیز دلم و خانواده عزیزتان مخصوصا مسافر محترم و صبورتان که در تمام این سال‌ها و روزها پشتیبان و یار و یاورتان بودند خواهد بود، این تنها کاریست که از دست من رهجو بر می‌آيد.
استاد گرامی لحظه‌های با شما بودن شیرین‌ترین لحظه‌های زندگیم بودند افسوس که قدر ندانستم و الان مجبور هستم که اشک ندامت و پشیمانی را یکسره از چهره‌ام پاک نمایم، ولی از شما استاد سخاوتمند و بخشنده عاجزانه درخواست می‌کنم این رهجوی سر تا پا تقصیر را حلال بفرمایید و کوتاهی هایش را بپای  نادانیش بگذارید نه بی‌ادبی و از خدا هم برایش طلب بخشش و خیر نمایید.
در پایان از خدای خودم  فقط یک خواسته و یک دعا دارم، این‌که هر چه زودتر فرصت آمدن خدمت صادقانه و رهایی ناب را به من و مسافرم و تمام سفر اولیهای عزیز صادر نماید تا شاید ما هم بدین‌وسیله ذره‌اي از محبت‌ها و زحمات راهنمایان گرانقدرمان را بتوانیم جبران نماییم و خداوند هم از ما راضی باشد ان‌شاءالله. راهنمای عزیزم مجدد عرض می‌کنم دوستت دارم  و هرگز شما را فراموش نمی‌کنم، بهترین‌ها را برای شما آرزومندم و بخدای یکتای بی‌همتا میسپارمتان، دست حق به همراهتان.

 

دلنوشته همسفر مریم

سلام و عرض ادب خدمت خانم لیلای عزیز و دلسوز و مهربانم
که من را با‌ آن همه  تخریب  و تاریکی که در درونم داشتم و مسافرم که ناراحتی قلبی داشت و من چند سال بود که همیشه با دلهره و ترس زندگی می‌کردم شما با ایمان قوی که داشتید به خداوند به من ایمان به یگانه خالق خداوند را آموختید و من از آن روزی که ایمانم قویتر شده است روز به روز نتيجه‌اش را در زندگیم نظاره‌گر هستم و همچنین صبر و بردباری را آموختم. خداوند را هزاران بار شاکر هستم که راه کنگره را در مسیر زندگی ما قرار داد تا با عزیزانی چون شما آشنا شویم دوباره زندگی کردن را از شما بیاموزیم از خداوند آرزوی تنی سالم و دلی خوش برای شما آرزومندم و من همیشه به یاد شما خانم لیلای عزیزم خواهم بود و امیدوارم دعای خیر من بدرقه راه شما باشد.

 

دلنوشته همسفر زهرا

بنام قدرت مطلق الله

سلام دوستان زهرا هستم همسفر

خدای خودم را شاکر و سپاسگزارم که راه و مسیر کنگره برایم نشان داده شد و در این مسیر با راهنمای عزیزتر از جانم خانم لیلا عزیزم آشنا شدم. راهنمای مهربانم من را با تمام تاریکی‌ها و ناامیدهای که در درونم بود، با آغوشی باز و پر از عشق و محبت پذیرفت. راهنمای دلسوز و مهربانم شما در زندگی من مانند فرشته‌ای بودید که بدونه هیچ گونه توقع و چشم داشتی برای من زحمت کشیدید از شما بزرگوار به خاطر این آموزش‌ها و علم و دانش نابی که در اختیار بنده قرار دادید ممنون و سپاسگزارم و از شما طلب حلالیت میکنم. راهنمای عزیزم شما منبع علم و دانش هستید که باعث شدید من خودم را بهتر بشناسم و این را بدانم که اعتیاد مسافرم یک نوع بیماری است و او را بهتر درک کنم. ای کاش بدانید که چقدر برایم عزیز هستید و چه مهر و عطوفتی در قلب من نسبت به شما وجود دارد. با تمام وجودم دوستتان دارم و برای شما ارزش و احترام قائل هستم، در این مدتی که در لژیون شما بودم با خنده‌های من خندید و با ناراحتی‌هایم بیشتر از من ناراحت شدید بهترین‌ها را از خداوند در همه مراحل زندگیتان خواستارم. گاهی واقعا با هیچ کلامی نمی‌شود برای جبران زحمات کسی که در زندگی‌ات نقش موثری داشته است بتوانی حق مطلب را ادا کنیم تمام تلاشم این است که بالاخره روزی با خدمت کردن خودم ذره ایی از زحمات شما را جبران کنم.

تایپ: همسفران لژیون چهارم
تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا  (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .