English Version
English

طولانی بودن راه

طولانی بودن راه

سیزدهمین جلسه از دوره دوازدهم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره۶۰ ویژه همسفران نمایندگی اسبیکو (خرم آباد) به نگهبانی همسفر مهشید، دبیری همسفر سمیرا و استادی همسفر ملیحه با دستور جلسه «کتاب ۶۰ درجه زیر صفر و تصاویر آن» در روز یکشنبه بیستم خرداد ماه ۱۴۰۲ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر می‌کنم که یک‌بار دیگر توفیق پیدا کردم تا در جمع شما عزیزان باشم و از این‌که چهره‌های جدید می‌بینم خیلی خوشحال هستم و همچنین از خانم مهشید نگهبان جلسه سپاس‌گزارم که به من اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم، ان‌شاءالله در کنار هم جلسه خوبی را داشته باشیم. دستور جلسه کتاب ۶۰ درجه است که این کتاب برای خود من خیلی شیرین است، چیزی که من را به کنگره جذب کرد در ابتدا همین کتاب ۶۰ درجه بود، آن زمان که مسافرم به کنگره می‌آمدند دوهفته‌ای که از این قضیه گذشت با چند کتاب و سی‌دی به خانه آمدند و این نبود که یک کتاب کامل در اختیار ما باشد فقط ۶ تا وادی در اختیار ما بود و سی‌دی که تصویری و داستانی بود به اسم نبرد درون که یک نمایش بود، حتماً بعضی از دوستان این نمایش را دیده‌اند؛ اما آن زمان آن‌قدر حالمان بد بود که راجع به این‌ها چیزی نمی‌دانستیم و نمی‌فهمیدیم؛ اما همین که مسافرم کتاب را برایم آورد از ساعت ۹ شب تا ۱۱ شب، ۲۰۰ صفحه‌ای از آن خواندم در آن زمان چیزی را در کتاب ندیدم که من را بخواهد متحول کند؛ اما حسی در من به وجود آورد و من را به کنگره جذب کرد. کتاب ۶۰ درجه کتابی است که آقای مهندس در لایو روز چهارشنبه صحبت کردند که در این کتاب تغییری به وجود نیامده است، این کتاب به‌گونه‌ای است که قابل‌استفاده برای انسان‌های عادی و برای مصرف‌کنندگان است. ابتدا فکر می‌کردم این کتاب فقط برای مصرف‌کنندگان است و کتاب مخصوص مسافرم است و فقط او باید بخواند و به آن عمل کند، آن زمان این‌گونه نبود که سی‌دی بنویسیم و در لژیون در مورد آن سی‌دی صحبت کنیم؛ چند سی‌دی مربوط به تصویرهای کتاب ۶۰ درجه بود که راهنما می‌آمد و دراین‌رابطه صحبت می‌کرد و نمی‌دانستیم پشت این قضیه یک‌سری سی‌دی‌هایی است. اکنون راهنماها آن‌قدر مطالب را باز می‌کنند که خیلی راحت حتی می‌توانید در سفر اول هم مطالب ۶۰ درجه را دریافت کنید. من در سفر اول چیزی متوجه نشده بودم و آن را حفظ می‌کردم فقط برای آزمون اما این‌که بخواهم کمی فکر کنم، مثلاً در مورد درخت پوسیده نه این‌طور نبود فکر می‌کردم منظور از انسان آلوده فقط مسافرم است و در مورد آلودگی‌های خودم اصلاً تفکر نمی‌کردم که من هم آلوده به نگرانی، حسادت، نفرت و ترس هستم، اصلاً این‌ها را نمی‌دیدم فکر می‌کردم تمام آلودگی‌هایی که در کتاب ۶۰ درجه آمده منظور آن مسافرم است و می‌گفتم که این کتاب به‌خاطر مصرف‌کننده‌ها نوشته شده است.

حالا که متن کتاب را می‌خوانیم می‌بینم که همه آنچه می‌گوید به خود من بر می‌گردد این‌که چرا من روی خودم کار نکنم؟ وقتی مسافرم گریز می‌زد می‌گفتم خدایا چرا؟ اما در متن کتاب خواندم که نوشته شده بود جاده‌ها نشان از طولانی‌بودن راه دارد با خودم گفتم چقدر قشنگ بیان کرده است که این راه چه سختی‌هایی دارد، این راه طولانی است مسافر من ۱۷ ماه سفر کرد من می‌گفتم فلان شخص فقط ۱۰ ماه سفر کرد و بعد از آن رها شد؛ اما در تصویر جاده‌ها نشان از طولانی‌بودن راه است؛ یعنی باید مسیری طولانی را رفت، ما در آن زمان به شهر خمین می‌رفتیم و می‌آمدیم، در کتاب ۶۰ درجه تصویری است، از اجساد مردگان می‌گفتیم از آینده نزدیک بیمار برای ما صحبت می‌کند آن جا می‌گفتند؛ یعنی اگر مصرف‌کننده باشید باید بمیرید، دیگر به این فکر می‌کردیم که ما هم مانند مرده‌های متحرک هستیم و ما هم چیزی نداشتیم؛ یعنی انسان‌هایی پر از آلودگی بودیم که خودمان متوجه نبودیم و خود این را نمی‌دیدیم و با ترس مسیر را طی می‌کردیم و به جدایی فکر می‌کردیم، این‌که از آینده نزدیک ما خبر می‌داد را نمی‌دیدیم و فقط اجساد مردگان را می‌دیدیم و فکر می‌کردیم این موضوع فقط برای مصرف‌کنندگان است و من به این فکر نمی‌کردم که چقدر عصبانی هستم و حال بدی دارم، به دکتر رفتم که برایم قرص اعصاب بنویسد و من هم مصرف کنم، مصرف‌کننده بودن برای من هم صادق بود و حرارت بدنم نشان‌دهنده مواد افیونی بود و به مسافرم می‌گفتم مواد افیونی فقط برای مصرف مواد مخدر است، باز هم به این فکر نمی‌کردم که قرص‌هایی که من می‌خورم مواد افیونی است، این‌ها را زمانی متوجه شدم که وارد سفر دوم شدم و قرار بود برای بار دوم کتاب ۶۰ درجه را بخوانم و سی‌دی‌های مربوط به آن را گوش کنم و بنویسم، یک سی‌دی بود به اسم طوفان درون که طوفان درون جنگ بین نفس و روح من بود، همچنین خواسته‌هایم چیزهایی بود که من هیچ‌وقت نمی‌خواستم آن‌ها را درک کنم، متوجه شدم که یک‌سری خواسته در وجود دارد که هیچ‌کدام عقلانی نیستند و من روحیه خیلی خرابی دارم، برای یک موضوع ۱۶ سال گریه کردم؛ چون همیشه فکر می‌کردم بهترین راه فقط گریه‌کردن است، فکر می‌کردم مسافرم یک روز اشک‌های من را می‌بیند و به فکر راه چاره می‌افتد؛ اما نمی‌دانستم با گریه‌کردن این اتفاق نمی‌افتد باید از نگرانی، ترس و خیلی چیزهای دیگر دور شوم و به آن جوانه‌ها و رسیدن به‌سلامتی نزدیک شوم تا این‌که مسافرم بتواند این مسیر طولانی را طی کند.

عکس: همسفر حانیه (مرزبان خبری)
تایپ: همسفر زینب (خدمتگزار سایت)
ویرایش:همسفر سپیده و همسفرعسل (خدمتگزاران سایت)
ارسال: همسفر نازنین (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی اسبیکو (خرم‌آباد)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .