دومین جلسه از دور چهل و نهم کارگاههای آموزشی عمومی صبحگاهی کنگره ۶۰، نمایندگی پارک لاله با استادی راهنما، مسافر مازیار، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر اکبر با دستور جلسه «کتاب 60 درجه زیر صفر و تصاویر آن» یکشنبه 20 خرداد۱۴۰۳ ساعت ۰۶:۰۰ صبح آغاز به کار کرد.
![](/EditorFiles/Image/photo_2024-06-09_12-11-46.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم یک بار دیگه قسمت شد در جلسات پارک لاله حضور پیدا کنم. من آخرین باری که در پارک لاله حضور داشتم سال ۸۵ بوده دیگه نیامدم تا به امروز که قسمت شد خدمت شما باشم.
دستور جلسه امروز کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر و تصاویر آن است.
وقتی که کتاب را مطالعه میکنیم و پیامهای این کتاب را نگاه میکنیم میبینیم که کلیدهای زیادی به دست ما میدهد. وقتی از پیدا کردن کلید صحبت میکند و پیامهایی راجع به پیدا کردن کلید میدهد، زمانی که از درد فراق صحبت میکند که لذت وصال را افزایش میدهد، وقتی از زندگی، مثل مثلثی سیاه صحبت میکند انسان متوجه می شود که دانشی پشت این کتاب نهفته شده است. وقتی که از مفید اندیشیدن صحبت میکند بلکه نه فقط سخنان انگیزشی. با برداشتی که از این کتاب و این پیامها داریم میفهمیم که آگاهی بزرگ ترین چیزی است که یک انسان میتواند داشته باشد. این کتاب آگاهی را یک جور دیگر معنی میکند. آگاهی یعنی این که خودت از درون خودت به بیرون آیی و خودت را رصد کنی و ببینی، اعمال و رفتار خودت را ببینی. این کتاب جوری نگاه میکند که وقتی آگاه نمیشوی رفتارهای تکراری هر لحظه تکرار خواهد شد. این رفتارهای اشتباه و گفتارهای اشتباه، این چیزهایی که مدام تکرار میشود و با نیت خیر هم تکرار میشود. میگویند راه جهنم با نیت خیر سنگ فرش شده. همه دوست دارند کمک کنند و نیت شان هم خیر است ولی چون دانش آن را ندارند، اطلاعاتی راجب آن قضیه ندارند راهشان به جهنم و به راه خراب ختم میشود.
کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه میآید به ریشه میپردازد مانند آبی که چندین سال است گندیده و مانده و یک سری حشرات دورش جمع شدند و مدام این دانش امروز میآید برای از بین بردن آن حشرات نسخه تجویز میکند، به ریشه نمیپردازد و مدام این حشرات از بین میروند و تولید میشوند. مدام ترک میکنم و برمیگردم. با وجود ریاضت هایی که میکشم، با وجود فشارهایی که تحمل میکنم، با وجود اراده و انگیزه قویایی که دارم مدام بر میگردم. این کتاب میآید این موضوع را برای من باز میکند که با صحبتهای انگیزشی که «حالا خوب شو، تو مردی، از امروز تصمیم بگیر، خوب شو، خدایا من از امروز تصمیم میگیرم تمام صفتهای بدم را بگذارم کنار و..» همچین چیزی شدنی نیست.
این کتاب یاد میدهد که همه چیز به تدریج شروع شد و همه چیز هم به تدریج تمام میشود. درون بحث کتاب ۶۰ درجه زیر صفر یک چیزی که برای من خیلی جالب است این جمله است که میگوید باهوش ترین آدمها، بهترین آنها در ایجاد ارتباط است. وقتی صحبت از ایجاد ارتباط با متخصصین و پزشکان میکند و بیان می کند که ما بدون یک دیگر هیچ معنی نداریم بیان می کند که چیزی که تجربه شده، اگر به صورت آکادمی در نیاید کوچک ترین ارزشی ممکنه نداشته باشد. در دنیای امروز وقتی ایجاد ارتباط را به من یاد میدهند نگاه میکنم و میبینم این کتاب چکیدهی عمر یک انسانی است که راجع به یک موضوع سالها تحقیق کرده.
داستان دیدن خیلی چیز غریبی است. ما فکر میکنیم همه چیز را میبینیم ولی واقعا دید میزنیم و فکر میکنیم میبینیم. یک نگاه خیلی خیلی سطحی به مسائل داریم. بزرگترین نگاه سطحیهم که داریم به خودمان است و فکر میکنیم خودمان را میشناسیم و اگر دوتا ورق کاغذ برداریم میزان شناختی که از خودمان داریم را روی ورق بنویسیم ورق کاغذ پر نمیشود آنقدر از خودمان شناخت نداریم و فکر میکنیم خودمان را میشناسیم. فقط مَنم مَنم است. این که وقتی داریم با کسی حرف میزنیم میگویم من اینجوریم من بدن خودم را بهتر میشناسم من خودم را بهتر میشناسم. اگر من سیستم خودم بهتر بشناسم میدانم این آهنگی که دارد اینجا پخش میشود باعث ترشح چه هورمونهایی میشود، وقتی نمیدانم پس نمیشناسم فکر میکنم میشناسم، به قول کتاب که میگوید که بعضیها خوش تیپاند بعضی ها فکر میکنن خوش تیپاند بعضیها آگاهند و بعضیها فکر میکنند آگاهند ولی بعضیها آگاهن ولی تاثیر گذار، موثر و مفید نیستند فقط آگاهند و اطلاعات دارند. خیلی جامع و کامل راجع خیلی از مسائل وقتی به عمل میرسد میبینند نمیتوانند قدمی بردارند و میگویند «دوصد گفته چون نیم کردار نیست»
این که خیلی کتاب میخوانم، خیلی سیدی گوش میدهم ولی وقتی راجعبه مردم داری کنگره صحبت میکنم و در جمع حاظر میشوم این مطالعات کوچک ترین تاثیری روی من نزارد و یک سلام بلد نباشم بکنم، کله ۲ کیلویی را تکان دهم ولی زبان نیم مثقالی را نتوانم تکان دهم.
این که این کتاب حاصل یک عمر زندگی را در اختیار من گذاشته و من میخواهم دوباره آن ریاضت هایی که آن بنده خدا کشیده را دوباره تحمل کنم تا به یک دانشی برسم نشان از کم خردی من است. اگر من دانه دانه بتوانم به اطلاعات این کتاب بتوانم عمل کنم هیچ وقت نمیتوانم بد باشم. گاهی صحبت از مثلث سیاه میشود که از زوایای آن کشیده میشود. گاهی من آن قدر غرق زندگی میشوم، گاهی آنقدر غرق آموزش میشوم که تجربه را فراموش میکنم. گاهی آنقدر غرق تجربه میشوم که آموزش فراموش میکنم همان داستان آموزش بدون خدمت یا خدمت بدون آموزش است که جفتش بیگاری است یعنی من فقط اطلاعاتی دارم و زیاد زیادش میکنم ولی زمان عمل کردن میبینم آن که فکر میکردم نیست مثل آن میماند که در تئوری، ساز زدن خیلی راحت است ولی زمانی که عمل میکنیم میبینیم گرفتن ساز بلد نیستیم. میبینید که صدای که از ساز میآید هنر درونش هست و این اتفاق با پرداختن به یک ریشهای رخ می دهد، با دیدن یک سری مسائل اتفاق میافتد و آیا من میبینمش؟ اگر ببینم درست میشوم ولی معمولا چون نمی بینم و شناختی ندارم و فکر میکنم دارم میبینم و عمرم دارد کم کم، کم میشود و فکر میکنم دانشم زیاد میشود و مشکلات یکی یکی سر راه من قرار میگیرد به خاطر این است که من فکر میکنم خودم را میشناسم. وقتی صحبت از این میشود یک سری انرژیها بیرون و بیسیم باعث ترشح مواد شبه افیونی میشود من چه شناختی راجع به این قضیه دارم.
وقتی من میدانم انواع اقسام قرصهای موجود در جامعه که انقدر عادی شده و ترس از آن ریخته شده، به راحتی قرص ب۲ میخورم به راحتی میگویم و نمیدانم چه تخریبات مخربی دارد. به راحتی میگوید متادون مصرف میکنم و نمیدانم چه تاثیرات مخربی روی بدن دارد.
نمیداند آلکالوید چیست؟ خیلی از ماهم نمیدانیم چیست ممکنه من هم خیلی چیز هایش را ندانم چرا چون فکر میکنم میدانم. عنوان وادیها را هنوز حفظ نیستم چرا چون در زندگیم هنوز کاربردی نشده وقتی قوانین کتاب ۶۰ درجه زیر صفر با وادیها شمارهاش فرق میکند قوانین را نگاه میکنم میبینم من هنوز کاری نکردم و اول راه هستم امیدوارم خواندن این کتاب باعث تاثیر بهتری روی زندگی من داشته باشد که من تجربه ی بهتری از زندگی این بُعدَم داشته باشم مرسی که به صحبت های من گوش دادید.
![](/EditorFiles/Image/photo_2024-06-09_12-11-44.jpg)
تایپ و عکس: مسافر محمد
ویراستاری و ارسال: مسافر رضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
150