جلسه دوم از دور اول لژیون سردار نمایندگی محمدیپور قم با استادی و نگهبانی دیدهبان محترم لژیون سردار مسافر علیرضا با دستور جلسه "هماهنگی اعضاء لژیون سردار نمایندگیهای قم، ساوه و دلیجان" در تاریخ ۱۷ خردادماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۴ شروع بکار کرد.
![](/EditorFiles/Image/%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b0%db%b7_%db%b1%db%b3%db%b0%db%b7%db%b2%db%b4.jpg)
سخنان استاد:
خدا را شکر که بعد از مدتها دور هم جمع شدیم، قرار بر این شد که قم گردهمایی خودش را داشته باشد. تبریک میگویم برای تاسیس این شعبه جدید.
بحث جدیدی من در ذهنم است که از بعد از عید این قضیه با خودم مطرح شد اینکه کدام از ما سفر دومی هستیم؟ نمیگویم چه کسی قطع مواد کرده، میگویم چه کسی سفر دومی است؟! یعنی اگر پیام برای سفر دوم خوانده بشود کامل درک میکند و میفهمد، وقتی یک سفر اولی پیام سفراول خوانده میشود قشنگ آن را میفهمد کلمهبهکلمه.
زیرا یک سفردومی پیامهای سفراول و سفردوم را نوشته است، کسی که پیام سفراول را نوشته است آن را دیده و نوشته است و کسی که پیام سفردوم را نوشته است آن را دیده و نوشته است، اگر قرار است من هم سفر دومی باشم باید پیام را ببینم و کاملا یک ارتباط تصویری و حسی برقرار کنم.
همه ما در حال حرکت به سفردوم هستیم و این خیلی مهم است که من علیرضا در سفراول رها نشوم و آن چیزی که از همه مهمتر هست این است که چه چیزی من را وارد عمق سفردوم میکند و باعث میشود من پیام سفردوم را ببینم، پیام سفراول پیام دست نیافتی نیست.
ما به اینجا آمدهایم چیزی که دریافت، حس و لمس کردهایم را با هم به اشتراک بگذاریم، چیزی که جناب مهندس به همه ما آموخته است همین است، انتقال اطلاعات، اطلاعات چیست؟ تاثیر آن روی من، جناب مهندس پیام سفر دوم را نوشتهاند و دست نیافتی نیست، قطعا کسی که در سفر اول DST برایش گنگ بود و پلههای سفراول را نوشته است وقتی وارد سفر دوم میشود پلههای اول آن را نیز نوشته است، وقتی که من در این ۲۰ سال که در کنگره وقت گذاشتهام و پولم را نیز گذاشتهام باید یک چیزی ببینم دیگر، از این و آن که سوال میپرسم که چه چیزی میبینی در کنگره؟ راهنما میگوید من سلامتی رهجو خود را میبینم، در درون و بیرون خود چه چیزی میبینی و شاهد چه تغییراتی هستی؟ این برای من خدمتگزار و شاگرد خیلی مهم است که میپرسم آیا توانستی مسائلت را حل کنی؟ آیا توانستی مسائل مالی را حل کنی؟ آیا تغییری در کسب و کارت بوجود آمده است؟ در تمام جاهای کنگره رفتهام و حتی از دیدهبانها میپرسم که آیا من علیرضا بعد از اینهمه سال در کنکره بودن و اینهمه شالهای متفاوت بر روی گردنم تاثیری در زندگی من داشته است یا خیر؟ این مهم است.
کنگره با سرعت روبه جلو در حرکت است، آیا من توانستهام چیزی خلق کنم یا در خلق آقای دژاکام دارم زندگی میکنم؟ همه ما در خلق و تفکر آقای مهندس هستیم، من در تفکر آقای مهندس هستم که به اینجا میآیم، چقدر من توانستهام قدرت تفکر بنیان کنگره را بگیرم، بفهمم و از آن استفاده کنم؟ این مهم است و بزرگترین ویژگی که یک سفردومی دارد این است که بتواند از اطلاعات و آموزش کنگره استفاده کند وگرنه صرف اینکه آقای مهندس با خودکار سبز امضا میکند و اینگونه راه میرود و نگاه میکند و صحبت میکند و من هم اینگونه باشم که فایدهای ندارد! سفردوم این است و اگر سفردوم را تعریف کرده است پلههای آن را نیز چیده است و یک پله آن راهنمایی، مرزبانی، ایجنتی، دیدهبانی، نگهبان، دبیر، خزانهدار و استاد جلسه است، همه این جایگاهها یک مرحله است، اما همه چیز در کنگره سه پله دارد، سه ضلع دارد و یک پله آن لژیون سردار است، که رد شدن با دوضلع غیرممکن است و حتما باید از سه ضلع برخوردار باشیم، حتما باید قدرت بخشش را داشته باشیم، لژیون سردار به ما توانایی میدهد و بحث عشق و محبت است، ما باید بتوانیم اینها را متجلی کنیم و لژیون سردار این اجازه را میدهد.
چه بخواهیم و چه نخواهیم باید در سفراول و دوم یکسری مسائل را درک کنیم و سفردوم نیز عینا مثل سفر اول است و همین تصاویر کتاب ۶۰ درجه، با همین سختی. کنگره به دنبال سفردومی است که وقتی پیام سفر دوم خوانده میشود آن را بفهمد، وقتی من خودم پیام سفردوم را میخوانم یا شخص دیگری میخواند گوشهایم را تیز میکنم که متوجه بشوم چه میگوید، پیام سفراول را خیلی خوب میفهمم، اما پیام سفر دوم برایم نامفهوم است، من بیست سال مدعی سفردومی بودهام و احساس میکنم اضلاعی که جناب مهندس دارد، حضور دارد و علم و مال نیز است، حضور این سه ضلع در کنار یکدیگر اهمیت دارد و برای این است که در شعبهها لژیون سردار وجود دارد. بعضی اوقات من فکر میکنم بحث پول است، اما مگر پولی که ما میدهیم در جیب آقای مهندس میرود؟
بعضی از ما فکر میکنیم ما ۶ میلیون یا ۵۰ میلیون یا مثلا پهلوانان فکر میکنند ۵۰۰ میلیون دادم به آقای مهندس، پیام سردار همین است که میگوید این پولی که ما میدهیم برای چه چیزی خرج میشود، خرج انسانهایی میشود که گرفتار اعتیاد هستند، باعث میشود که آنها نجات پیدا کنند و در شعبهها باید راجب آن صحبت کنیم. تا چه انفاقی بیافتد؟ تا بخشش و گذشت را بفهمیم، تا بتوانیم در تفکر و اندیشه خودمان زندگی کنیم، تا بتوانیم تزکیه و پالایش کنیم و جهانبینی را بفهمیم، این که ادراک و احساس و دریافت تعریف است، چقدر از آن را میتوانیم اجرا کنیم؟ چقدر به خشم خودمان مسلط هستیم؟ چقدر شهوت را می شناسیم؟ یک سفردومی فقط سفردومی کنگره نیست، بیرون از اینجا چقدر در سفردوم هستی؟ این مهم است.
لژیون سردار لژیونی است که یاد میدهد یک لبخند از روی محبت بزنم، اینکه بغل میکنم و در آغوش میگیرم با احساس این کار را میکنم نه بابت اینکه این مرزبان است یا دیدهبان یا ایجنت، باید همه برایم محترم باشند، یک سفردومی یاد میگیرد قبل از اینکه کسی از او درخواست کمک کند، کمک برساند، کرم و بزرگی داشته باشد، سفردومی بودن خیلی توانمندی میخواهد و همه ما که وارد سفردوم میشویم این توانایی را داریم که این جایگاه را تجربه کنیم.
اصولا فهمیدن سخت است اما وقتی میفهمیم اجرای آن راحت است، مراتب دارد، مثلا وقتی یک سفراولی یکپنجم از داروی خود را قطع میکند نمیتواند بگوید من سفردومی هستم، نمیتواند بگوید من سفر میکنم، مرتبه بعدی حرکت جدیدی است، لژیون سردار نیز همینگونه است، من صرف اینکه بیایم و یک میلیون تومان بازی کنم کافی است؟ باید مرحله بعد را نیز باید بازی کنم و باز هم مرحله بعد هم همینطور و مراحل بعد را هم همینطور، وقتی شخصی در بازی بخشش شرکت میکند و سال اول دو میلیون یا پانصد هزار تومان شرکت میکند، سال دوم باید دوباره بازی کند، این پلههای شش میلیون و پنجاه میلیون و پانصد میلیون و بالای یک میلیارد را جناب مهندس برای چه چیزی گذاشته است؟ برای بازی گذاشته است، ولی من هنوز فکر میکنم کنگره به پول من نیاز دارد، هنوز فکر میکنم کنگره به دیدهبانی من نیاز دارد، لژیون سردار به من این آگاهی را یاد میدهد به من این توان را میدهد که میتوانم پهلوان بشوم و پانصد میلیون پول بدهم، در خواب هم نمیدیدم که پرداخت کنم، در تخیل خود نیز نمیدیدم که پانصد میلیون تومان پول بپردازم، ۶ میلیون تومان، پنجاه میلیون تومان، اینها توانایی کنگره است که به ما منتقل میشود، ولی شما فرار میکنید، راهنما میگوید یک پنجم کم کن از زیر بار آن فرار میکنی، به باشگاه میروی و میگویند دوتا وزنه بیشتر بزن قبول نمیکنی، راهنما در لژیون میگوید حتما در آزمون شرکت کن و قبولی را بگیر زیر بار آن نمیرود، میگوید در لژیون سردار شرکت بکن زیر بارش نمیرود، رهجو فکر میکند به محض اینکه راهنما بشود همه چیز درست میشود، اصلا اینگونه نیست، یا فکر میکند دیدهبان بشود همه چیز درست میشود، میگوید دیدهبان شدم دیگر لطف خداوند بالاتر از این، هیچ چیز درست نمیشود، یا فکر میکند عضو لژیون سردار بشود همه چیز درست میشود و میگوید من دارم میبخشم و چرا هیچچیزی درست نشد، فکر میکند پنجاه میلیون تومان بدهد همه چیز درست میشود اما نمیشود، فکر میکند پانصد میلیون بدهد حتما میشود اما نمیشود.
ما در کنگره بابت خدمتی که میکنیم اجازه حرکت پیدا میکنیم، یعنی در باز میشود و میتوانی به داخل بروی، میتوانی به سفردوم بروی، میتوانی خود را ببینی و روی نیازهایت کار کنی، این موارد اینقدر مهم است که بین ما را فاصله میاندازد، اینقدر مهم است که بعضی از ما وسط راه خسته میشویم و میگوییم چرا نشد، چرا این جوجه نمیشود؟ خب نطفه ندارد. ما در کنگره بابت خدمتهایی که میکنیم اجازه پیدا میکنیم، خدمت به ما چیزی نمیدهد، اما مجوز میدهد، و دریافت مجوز بسیار ارزشمند است.
من با اطمینان به شما میگویم کسی که از مالش نمیتواند بگذرد خیلی سخت از سفردوم میگذرد، بین سفراول و سفردوم پلی وجود دارد که به آن میگویند پلصراط، برای اینکه از خودت به خدا برسی باید از منطقهای ناشناخته گذرکنی، برای بعضیها از مو باریکتره و برای بعضیها بسیار عریض، اولش میگوید مسیر مستقیم و در همین مسیر بعضیها مثل کرم میخزند، مرتاضهای هندی را دیدهاید؟ آنها میخزند و حرکت میکنند، بعضی ها با ماشین آخرین سیستم از همان لاینی که یکی میخزد و یکی پا برهنه گذر میکند کولر را روشن کردهاند و با ۲۰۰ تا سرعت هم میروند، مسیر یکی است اما وسیله حرکت متفاوت است.
مسیر حرکتی که در کنگره به ما میدهند بسیار کامل است، هم علم و هم جان و هم مال را دارد، اصلا اینگونه نیست که فکر کنید لژیون سردار مختص پولدارها است، من بند فقرم در لژیون سردار پاره شده است، انسانها برای غنی شدن باید به لژیون سردار بیایند نه پولدارها، پولدارها را که خداوند به آنها داده است و بابت دادهاش از آنها سوال میپرسد، تویی که پولدار هستی باید جواب بدهی و قضیه آن جدا هست، بچههایی که امروزه به لژیون سردار میآیند بسیار متفاوت از نظر مالی عمل میکنند، بسیار متفاوت از نظر تزکیه و پالایش عمل میکنند، شاید در ذهنتان بگویید دیدهبان سردار آمده و دارد پول جمع میکند، به من ربطی ندارد، مگر لژیون برای من است، کدام از شما راهنماها لژیونتان برای خودتان است، شما شماره دارین، اسم هم ندارین، من نیز دیدهبان لژیون سردار هستم، علیرضا زرکش، پلاکی هم نداریم، هیچ چیزی در اینجا برای ما نیست، اما این حرفی که میزنم برای من است که شما از حرف من تاثیری بگیری که شاید نقطه تفکری ایجاد بشود و شاید یکسال دیگر یا دو دقیقه دیگر اتفاقی خوب برایتان بیوفتد وگرنه این مکان و لژیون برای من نیست، کدام ایجنت یا راهنما یا رهجو و تازهوارد میگوید اینجا شعبه من یا لژیون من است، ولی من میتوانم بگویم صاحب ۵۰۰ میلیون پولی هستم که به کنگره بخشیدهام، یا یک میلیارد پولی که بخشیدهام یا یک پنجم دارویی که کم کردهام، من میتوانم بگویم صاحب تجربهای هستم که وادی اول روی من گذاشته است، ما صاحب تواناییهایمان هستیم، تا تواناییهای خود را به شخصی دیگر انتقال ندهیم به تجربه جدیدی نمیرسیم و این را همه ما در کنگره درک کردهایم، پس امیدوارم راجب این قضیه که توضیح دادم و سخنان جناب مهندس بود فکر کنیم، مثل سفراولی که در سفراول میگویند یک پنجم داروی خود را کم کن میگوید مگر میشود، یا میگوید مگر میشود پول بدهم و حالم خوب بشود؟ من پول جمع کنم حالم خوب میشود، مگر میشود؟.
یک اصل دارد، خیلی از بچه هایی که میآیند و بازی میکنند اصل را بلد نیستند.
آقای مهندس برای پهلوانها میگویند وقتی در معقوله مالی خدمت میکنی، آن چیزی که روزی تو هست فقط ۲۰ درصداش متعلق به شماست، ۸۰ درصداش باید برگردد به صاحب اصلی آن، یک مثال بزنم؛ باران وقتی روی کوه میبارد فقط ۲۰ درصدش جذب میشود الباقیاش را میدهد بیرون، اگر ما این بازی را بلد بودیم، این بازی بخشش و محبت چند برابر کاملا برای ما قابل اجراست، کم هستند از افرادی که دارند این مطلب را انجام میدهند و به دیگران بازگو میکنند و روز به روز بر تعدادشان افزوده میشود، تعریفاش این است که اگر تو میخواهی ببخشی حساب و کتاب حسیاش این است که مثلا میروی بالای سخره و شیرجه میزنی داخل آب، آنگاه چه حسی به شما دست میدهد؟ و میگوید قدرت انفاق تو باید همین قدر باشد.
جنس مشارکت در لژیون سردار جنس آقای مهندس است، البته تمام کنگره یعنی جناب مهندس دژاکام، جناب مهندس گذشته کنگره هستند و هم آینده کنگره، همسفرها امید کنگره هستند، دیدهبانان آینده کنگرهاند، قوانین کنگرهاند، همه چیز در کنگره حساب و کتاب دارد، جنس لژیون سردار جنس تجربه است، یک زمانی تصاویر و مجسمهها خیلی ارزشمند بودند، دست نوشتهها ارزشمند بودند و کلام خیلی ارزشمند بود و الان کلام و تصویر دیگر ارزشمند نیستند، الان عمل ارزشمند است، در واقع امروزه فصل عمل میباشد، مثلا کتابهای جناب مهندس خیلی خوب هستند اما عمل به آنها هست که ارزشمند است، اینکه در مشارکتها میگویند بیایید در لژیون سردار پول بدهید نه اینطور نیست، درد دارد پول دادن و بعد از اینکه فهم صورت میگیرد بازی لذت بخش میشود، پس اولش توئم با درد است، یک مثال بزنم؛ ما یک موتور سیکلت داریم بیرون ساختمان، وقتی خدمت میکنیم دائم باکاش را پر میکنند.
اگر ما خدمت میکنیم به ما اجازه دادند قدم برداریم و تغییر کنیم، در سفراول است که OT میخوری و تغییر میکنی ولی در سفردوم متفاوت است، در سفراول همه به تو سرویس میدهند و در سفردوم تو باید به همه سرویس بدهی، آقای مهندس زمانی که در مورد سپیدجامهگان و سیاهجامهگان صحبت میکنند و میگویند همیشه سپیدجامهگان خوب نیستند و همیشه تو حس خوب نداری و سیاهجامگان هم وجود دارند و حس بد و جهانبینی هم وجود دارد، دو دسته تکلیفشان مشخص است، یکی آنان که هم حس و هم جهانبینیشان خراب است و اصلا جان و مال و ناموس دیگران اهمیتی برایشان ندارد و همیشه پولدار هستند و یک گروه دیگر هستند سمت راست که آنها هم تکلیفشان معلوم است، سپیدجامهگان خطا نمیکنند، اشتباه مرتکب نمیشوند، تصفیه و پالایش میکنند، تفکر و اندیشه میکنند، قدمی بیتفکر برنمیدارند مبادا زیر پایشان کسی باشد، تفکر و اندیشهشان در عملشان است و هم در کلامشان، این دسته هم پول دارند و یک دسته عظیمی در وسط قرار دارند یه روز نماز میخواند یه روز عرق میخورد، این دسته وسط که قسمت بزرگی از این جامعه را تشکیل میدهند انسانهای بلاتکلیف هستند، آنها گروه فقیر جامعه هستند، یک جایی ما باید تکلیف خودمان را معلوم کنیم یا هستیم یا نیستیم، چه کوچیک و چهبزرگ، چه سر هزار تومن و چه هزار میلیارد باید تفکر و اندیشه درست بکنیم و عمل سالم انجام بدهیم و این بحث خدمت در کنگره برای من اینگونه بود، اجازه داد که خودم را ببینم و اجازه میدهد که بتوانی تمیز نمایی، آن چیزی که استاد امین و جناب مهندس سالیان است که در موردش صحبت میکنند تصفیه و پالایش است، تصفیه و پالایش این نیست که دیگران را قضاوت کنم که این آدم چه درباره من فکر میکند، مثلا این ایجنت دارد کارش را درست انجام میدهد یا نه، اصلا به من ربطی ندارد، همه ما وقتی در کنگره خدمت میکنیم در کسوت یک شاگرد هستیم، خدمت به من اجازه میدهد که من به خودم بپردازم، یا اگر اتفاقی در دیگران میبینم بتوانم در خودم درستش کنم، بتوانم تصفیه و پالایش کنم، بتوانم از خواستههای غیر معقولام فاصله بگیرم، تا چه اتفاقی بیافتد؟ تا یک دل بشوم، آقای مهندس میگویند؛ یک نفس داریم، یک جن داریم، یک روح داریم، یک خواسته داریم که هم معقول است و غیر معقول، دور این مثلث یک فضایی وجود دارد بنام دانایی که اجازه نمیدهد این مثلث از ابعاد و اندازهاش خارج نشود، وقتی یک خواسته اجرا میشود که نفس بخواهد، روح بخواهد و جن هم بخواهد و این سه تا باید یک دل بشود.
من چقدر میتوانم خشمم را کنترل کنم، خشم خانواده دارد، شهوت یک ایل و تبار دارد و فقط جنسی نیست، شهوت مال، شهوت مقام، من به عنوان دیدهبان شهوت احترام دارم، هرکس به اقتضا خودش گرفتار شهوت میباشد، موقعی که توانستیم در خدمت کوچک جمع بزرگان باشیم قضیه متفاوت است.
![](/EditorFiles/Image/%db%b2%db%b0%db%b2%db%b4%db%b0%db%b6%db%b0%db%b7_%db%b1%db%b3%db%b0%db%b8%db%b5%db%b8.jpg)
تهیه و تنظیم: گروه وبلاگ نویسان مسافران محمدیپور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1478