سومین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با استادی راهنما مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر امیر با دستور جلسه «آداب و معاشرت، ادب و بیادبی، تعادل و بیتعادلی» در روز چهارشنبه ۱۶ خردادماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
![](/EditorFiles/Image/IMG-20240605-WA0001%20(1).jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میگویم که یکبار دیگر به من این فرصت داده شد تا در این جایگاه حضور پیدا کنم و آموزش بگیرم. از نگهبان به خاطر اینکه چنین فرصتی را در اختیار من قراردادند تشکر میکنم. دستور جلسه در مورد آداب معاشرت و بیتعادلی است.
حقیقت این است که من قبل از اینکه به کنگره بیایم فکر میکردم که اصلاً منیت ندارم به راهنمایم گفتم: که اگر من ایرادی دارم به من بگو تا خودم را اصلاح کنم و ایشان هم چیزی نگفت، تا اینکه در وسط سفر به من گفت: علیرضا روی منیت خودت کارکن و من قبول نکردم و گفتم که من اصلاً منیتی ندارم. تا اینکه جلوتر آمدم و دیدم که منیت شاخههای متفاوتی دارد، این را که متوجه شدم رفتم گشتم و به نتیجه هم رسیدم و دیدم که راهنمایم درست میگوید و من دارای منیت هستم و خیلی هم منیت دارم. منیت نسبت به خانوادهام، منیت نسبت به همکارانم و خیلی چیزهای دیگر هم دارم.
در مورد بیشعوری هم هر کس که کتاب بیشعوری را خوانده باشد متوجه میشود. من خودم در زمان مصرف کتاب بیشعوری را خواندهام و آنجا بود که متوجه شدم که من علیرضا خیلی وضعیتم خراب است از آن موقع به بعد هر کس که به من میگوید بیشعور ناراحت نمیشوم. اگر کسی به من بگوید بیشعور، من در خودم میگردم که ببینم آیا بیشعور هستم؟ یا نیستم؟ اگر هستم که میگردم و آن را اصلاح میکنم و اگر هم نباشم ناراحت نمیشوم.
وقتی به کنگره آمدم در مورد ادب و بیادبی، فکر میکردم که خیلی باادب هستم و آداب معاشرت من عالی است. زیرا آداب معاشرت را در چیزهای کلی میدیدم ولی در کنگره متوجه شدم که وضعیت من خیلی خراب است وقتیکه سیدی آداب معاشرت آقای مهندس را گوش کردم آنجا متوجه شدم که من خیلی بیادب هستم. در آنجا جناب مهندس به جزئیات اشاره میکنند. حتی طریقه نشستوبرخاست ما، حتی طریقه غذا خوردن ما و حتی طریقه رانندگی ما، من خودم جزو آن دسته از افرادی بودم که موقع رانندگی خیلی تند رانندگی میکردم و به پشت ماشین جلویی میچسباندم و آنقدر بوق و چراغ میزدم که طرف کلافه میشد و به من راه میداد.
![](/EditorFiles/Image/IMG-20240605-WA0009.jpg)
اگر کسی جلوی من میپیچید فحش میدادم تا اینکه در کنگره بهصورت آهسته و پیوسته روی خودم کارکردم والان هم در خیلی از مسائل از دید جناب آقای مهندس من بیادب هستم ولی دارم روی خودم کار میکنم تا اصلاح نمایم و به همین دلیل است که میگویند کنگره صرفاً درمان اعتیاد نیست علم زندگی را به انسان میآموزد. امروز موقع آمدن به کنگره دیدم که فردی آشغال را از درون ماشین به بیرون پرتاب کرد به خود فکر کردم و دیدم که من هم قبلاً همینطور بودم ولی زمانی که به کنگره آمدم آموختم که باید یک کیسه در درون ماشین بگذارم و آشغالهایم را در آنجا جمع کنم و سپس در سطل زباله بیندازم. من الان اگر آشغال از درون ماشین به بیرون بیندازم حالم خراب میشود زیرا کنگره این را به من یاد داده است و به همین دلیل هم است که کنگره از ما انتظار دارد.
وقتیکه به ما یاد میدهد که چگونه با مرزبان یا راهنما یا ایجنت صحبت کنیم، وقتیکه به ما یاد میدهد که وقتی دو راهنما دارند با یکدیگر صحبت میکنند نباید وسط صحبت آنها بپریم از ما انتظار دارد. به خاطر همین است که در کنگره میگوید: همدیگر را با اسم آقا صدا کنید نه اینکه بیایید بگویید مثلاً علیرضا جون یا داداش چون اینجا سر خیابان نیست. اگر بخواهی اینگونه رفتار کنی نمیتوانی باراهنما ارتباط برقرار کنی و به نتیجه برسید. به خاطر همین است که خدا را شکر میکنم که به اینجا آمدم و آموختم.
حتی من راهنما حق ندارم که با رهجوی لژیون بغلی صحبت کنم. وقتی راهنما بهعنوان استاد در این جایگاه قرار میگیرد خودش نمیتواند در بین مشارکتها صحبت کند چون این نشانه بیادبی است. چون این جزو قانون و آداب و حرمتهای کنگره است و نکتهای را که باید در اینجا به سفر اولیها متذکر شوم این است که خیلیها میآیند و در مورد اساتید مهندس صحبت میکنند یا تحقیق میکنند یا چیزهایی را میشنوند و آن را به یک سفر اولی دیگر انتقال میدهند.
اگر شما یکچیزی را اشتباه به سفر اولی دیگر انتقال دهید و این باعث بشود که او از سفر خود بازبماند شما یکعمر مدیون او میشوید. پس سفر اولیها صرفاً از راهنمای خود مشاوره بگیرند و به صحبتهای راهنمای خود گوش بدهند.
تایپ: مسافر علی (لژیون پانزدهم)
عکس: مسافر مسلم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
109