English Version
English

من از حالت تعادل خودم خارج می‌شوم

من از حالت تعادل خودم خارج می‌شوم

چهاردهمین جلسه از دوره یازدهم سری کارگاه های آموزشی خصوصی همسفران آقا نمایندگی شفا مشهد با استادی راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی همسفر الياس و دبیری همسفر فرزاد با دستور جلسه "آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی" شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.

 خداوند را شاکر و سپاسگزارم که توانستم امروز در جمع با شکوه همسفران خدمت کنم و آموزش بگیرم.

دستور جلسه امروز آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی است. آداب به این معنای قوانین و دستور عمل هایی که برای ارتباط عمومی لازم است و ادب هم به معنای اجرای قوانینی که یاد گرفته اید و شما را به بهترین شکل به جایگاه اصلی خودتان که حال خوش هست هدایت ميکند. بی ادبی هم نقطه مقابل اضداد است که برای ما خیلی خیلی مهمه که آن‌ها را هم بشناسیم، ولی موضوعی که در کنگره خیلی درباره‌ آن صحبت می‌شود، موضوع درمان و فراتر از درمان، تعادله که یعنی یک شخص مصرف کننده، مصرفش را شروع می‌کند ولی به دلیل اینکه تعادل ندارد در ظلمت می‌افتد؛ یعنی من رضا یه زمانی مثل شما همسفر بودم و از هیچ ماده مخدری استفاده نمی‌کردم، ولی به علت کارهای ضدارزشی که انجام دادم تعادل درونی من بهم خورد؛ تعادل درونی من که بهم خورد بیرون من هم به یکباره به دنیایی تاریک تبدیل شد و چون من دارای حس هستم و حس منم از حس منفی بود، رفتم به دنبال بهترین دارویی که می‌شناختم و شروع به مصرف آن کردم. یک بچه اگر نگاه کنید نه سواد دارد و نه زیاد می‌داند، ولی به حس خودش اطمینان می‌کند.به عنوان مثال: گچ می‌خورد چون می‌داند که داخل گچ کلسیم وجود دارد یا خاک می‌خورد چون به حس خودش اطمینان دارد و می‌داند که داخل خاک، آهن وجود دارد. من هم هنگامی که در تاریکی بودم به غریزه و حس درونی خودم اعتماد کردم و به سراغ چیزی رفتم که خیال میکردم دوای درد من است که آن دارو برای من چیزی جز تریاک نبود، حالا این دارو برای یکی حشیشه، برای یکی مشروبات الکلیه و برای یکی دیگه قرصه و هر کدوم ما سعی در این داریم که تعادل خودمان را به دست بیاریم، چرا؟ چون کارهای ضدارزشی ما، تعادل درونی ما را بهم زده است و قصد داریم تعادل خودمان را به دست آوریم؛ ولی از راه اشتباه یا میان‌بر خواستیم به هدف خود برسیم. ما نخواستیم که به حرفای بزرگتر هامون گوش کنیم و کار درست رو انجام بدیم تا تعادل ما بعد از مدتی به دست بی آید، به جای آن گفتیم که نه تریاک بهترین دارو برای مشکل من است و این تنها برای مسافران نیست بلکه برای همسفران هم هست. من یادم می آید که در گذشته خیلی عصبی و زودجوش بودم، یعنی میخواستم با این کارم اون تعادلی را که از دست داده بودم به دست بیارم یا بهتر بگویم، میزان انرژی که از من سرقت شده بود با داد و بیداد کردن می‌خواستم آن را به دست بیاورم. همه ما انسان‌ها هوشمندیم و به محض اینکه که تعادل مان را از دست بدهیم، دو حالت برایمان شکل می‌گیرد یا آن میزان از انرژی که باعث تعادل ما بوده و از دست رفته است را باید به بدن مان بازگردانیم یا مابقی بدن من، یا پیکره اصلی من جور آن قسمتی که تعادلش را از دست داده را بشکند.

شما اگر نگاه کنید یک نفر که پایش مقداری مصدوم می‌شود، بقیه بدن جور آن قسمت مصدوم شده را می‌کشند، اگه دستش ضربه خورده باشد بقیه اندام ها جور آن را می‌کشند؛ برای اینکه آن بتواند زندگی کند. تعادل در اصل چی هست؟ تعادل یعنی هر چیزی سر جای خودش قرار بگیرد. من رضا اگر در جای خودم قرار بگيرم تعادل دارم، ولی من را اگر به جایی ببرین که به آنجا تعلق نداشته باشم، من از حالت تعادل خودم خارج می‌شوم. من در همین حالتی که نشسته ام، الان متعادل هستم ولی اگر بلند شوم سرم گیج میرود چرا؟ چون من قادر به یک دفعه بلند شدن نیستم و باید آهسته بلند شوم. من به عنوان یک انسان باید در خدمت سیستم یا در خدمت فرمان‌های حاکم بزرگم یا عقلم باشم. اما زمانی که حرف هایش را گوش نکنم یعنی از جای خودم خارج بشوم، ایجاد فساد می‌کنم. به عنوان مثال: راهنما به من فرمان می‌دهد که این کارها را انجام بدهم؛ ولی اگر نخواهم که فرمان‌هایم را اجرا کنم، از جای خودم خارج می‌شوم و باعث ایجاد فساد خواهم شد؛ این دو، مقوله خیلی به هم ربط دارد، من به پارک میروم تا ورزش کنم و صبحانه بخورم، اگر غیر این رفتار کنم؛ یعنی از جای خودم خارج شدم و باعث فساد میشوم؛ زیرا با چهار یا پنج نفر یه معرکه درست می‌کنم، غیبت می‌کنم، تجسس میکنم و کارهای دیگه انجام می‌دهم، وقتی میخواهم ناهار بخورم، اگر تلویزیون را روشن کنم یا با موبایل بازی کنم قطعاً من دارم فساد می‌کنم؛ یعنی چی؟ یعنی در هنگام غذا خوردن یک شریک دیگه برای خودم گرفتم، نه غذا خوردن را می‌فهمم و نه موبایل را می‌فهمم، تازه بعدش هم معده درد می‌گیرم و عذاب می‌کشم.من قرار است سی دی گوش کنم و دفتر بنویسم، ولی در همان حال دارم یه فیلمی را نگاه می‌کنمو به حرفای یک شخص دیگر هم گوش میکنم، قطعا آن حرف ها را متوجه نمیشوم؛ یعنی یه فسادی در من دارد شکل میگیره و تعادل منو در آینده به هم میزند، تو روابط هم همین موضوع صادق است، من اگر با یکی ارتباط برقرار کنم، اگر من را تایید کند من متعادل می‌شوم، ولی اگه من را تایید نکند من از حالت تعادل خودم خارج می‌شوم چرا؟ چون جهانبینی ندارم. چرا کنگره ۶۰ آنقدر موفق است؟ چون آموزش جهان‌بینی موفقی دارد و به من یاد می‌دهد که اگر کسی مخالف تو بود، دشمن تو نیست؛ بلکه معلم تو است، اگر تو فکر بکنی آن دشمن تو است، از حالت تعادل خارج می شوی، ولی اگر فکر بکنی آن معلم تو است متعادل خواهی ماند و اتفاقات خوبی برای تو و می‌افتد. چیزهایی که تعادل من را بهم می‌زند چه چیزهایی است؟ مثلث جهالت که شامل سه ضلع: ترس، ناامیدی و منیت است تعادل من را بهم می‌زند؛ اما در نقطه مقابلش یک مثلث وجود دارد که من را متعادل می‌کند که شامل سه ضلع: آموزش، تجربه و تفکر است. اصلا چرا باید تعادل داشته باشیم؟ برای اینکه بتوانیم آدم با ادبی باشیم، چون هر موقع از تعادل خارج شويم ادب هم به سرعت از رفتار ما دور می‌شود. وقتی آدم متعادلی باشیم می‌توانیم با دیگر انسان‌ها خوش رو و خوش رفتار باشیم و با آنها ارتباط مطلوبی برقرار کنیم. من وقتی آدم متعادلی نباشم نمی‌توانم دیگران را بپذیرم؛ البته این موضوع به صورت برعکس هم هست که دیگران هم قادر به پذیرفتن من نخواهند بود. کنگره ۶۰ تماماً در حال کار روی این نکته است که از من آدم متعادلی بسازد. من در سفر اول فقط و فقط درمان شدم، ولی در سفر دوم تعادل خودم را پیدا کردم. تعادل یعنی اگر یک نفر به من گفت باید در کنگره لباس سفید بپوشی یا بایستی به موقع سر جلسه حاضر شوی، من اطاعت کنم و یادگیری را جایگزین معرکه‌گیری کنم. خیلی ممنون که با سکوت خودتان به صحبت های بنده گوش دادید.

انتخابات نگهبانی دوره دوازدهم

مرزبان خبری: همسفر علی 

تایپ: همسفر مهدی لژیون چهارم 

ویراستاری: همسفر پوريا لژیون اول 

ارسال خبر: همسفر محمد مهدی لژیون اول

وبلاگ نمایندگی همسفران آقا شفا مشهد 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .