دومین جلسه از دور هجدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره 60 ویژه همسفران نمایندگی نیما یوشیج بهشهر با دستور جلسه «وادی چهارم و تاثیر آن بر روی من» به استادی دستیار دیدهبان همسفر مریم و نگهبانی همسفر سمیرا و دبیری همسفر معصومه، ساعت 16 روز دوشنبه 31 خرداد ماه 1400 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که قسمت شد بار دیگر در خدمت شما عزیزان باشم. همیشه گفتم و باز هم تکرار میکنم، بهشهر یکی از شعباتی است که وقتی میآیم از فضایش لذت میبرم و همیشه برای من سرشار از انرژی بوده است.
دستور جلسه وادی چهارم؛ در مسائل حیاتی مسئولیت دادن به خداوند یعنی سلب مسئولیت از خویش.
اکثر ما، مادر هستیم و وقتی بچه ضربهای میخورد، عکسالعملهایی نشان میدهیم که بچه آرام بگیرد. در مدرسه دعوا میکند، به جای اینکه بپرسیم تو چکار کردی؟ یک راست به مدیر و همشاگردیهایش حمله میکنیم که، چرا با بچه من اینکار کردی؟ اگر مادربزرگ یا پدربزرگی به آنها حرفی بزند البته استثنا وجود دارد و واقعا این اتفاق نباید بیفتد بدون اینکه دلیلی بپرسیم، به طرف مقابل حملهور میشویم که نباید به بچه من کمتر از گل میگفتید، در صورتیکه باید بپرسیم تو چکار کردی؟ تو چکار کردی که همکلاسیات به نقطه آشوب رسیده است؟ تو چکار کردی که معلمت گوشَت را کشیده است؟ توچکار کردی پدربزرگت گوشَت را کشیده است؟
وقتی هم که کنار مسافران خود که خودمان حال خرابتر از آنها بودیم قرار گرفتیم، به زمین و زمان ناسزا گفتیم که چرا زندگی من اینطوری شده است؟ حق من مصرفکننده نبوده، حق من بیکاری نبوده، حق من توهین نبوده است. بله، هیچکدام حق ما نبوده است، ولی چه اتفاقی افتاده است؟ چرا اینطوری شد؟ منِ مریم تا زمانی که کنگره نیامدم این چیزها را نفهمیدم. من میگفتم اگر مصرفکنندهای به سراغ من بیاید، جواب من نه است و من به هیچ عنوان پذیرا نمیشوم.
الان چند سال است که در کنگره هستم و آموزش گرفتم. قرار نیست بگویم همه اتفاقات زندگی من جبر یا تقدیر است و من هیچ دخالتی در آن نداشتم. دفعات قبل هم گفتم، ما خودمان، چه سنتی و چه عاشقانه، مسافران خود را انتخاب کردهایم، تیر تفنگ که زیر گردنمان نبوده است، حداقل این را بپذیرم که، به عنوان یک زن و یک مادر، من وارد این زندگی شدهام و قرار است که مسئولیت کارم را بپذیرم و اگر پذیرفتم، پنجاه درصد مسئله حل میشود. تا زمانی که انکار هست و نپذیرید به عزیزان تازهوارد و سفراولیها میگویم مشکلات بدتر از قبل جلوی پایتان است.
وقتی قرار است انسان یک مسیری را عوض کند، بلافاصله برنمیگردد، یک استپ دارد و یک سکونی بدست میآورد، بعد مسیرش را عوض میکند، مثل یک ماشین. تا زمانی که منِ مریم پای زندگیام نایستم و مسئولیت زندگی خودم را نپذیرم هیچچیز حل نشده است. تا زمانی که منتظر معجزه بودم و اینکه خداوند از آسمان چیزی برای من ببارد، هیچ اتفاقی برای من نمیافتد.
بعضی تا کم میآورند میخواهند بروند، کجا میخواهید بروید؟ اگر بلهای گفتهایم، قرار است در خوشی و ناخوشی جفت هم باشیم. ولی اکثر ما مادرها با بچههایمان همراه میشویم ولی، با شوهرمان نه، قبول دارید؟ در صورتیکه فرقی ندارد.
همه ما انسان هستیم و باید مسئولیت همه چیز را بپذیریم. هر اتفاقی که در زندگی ما میافتد، آن را یک پله برای خود در نظر بگیریم، یک پله به سوی کمال خود، آنوقت مسائل را خیلی راحتتر میتوانیم حل کنیم، در کنارش آموزش بگیریم و رشد کنیم. مسائل هر چه میتواند باشد، حتی شکستهای عشقی؛احساست له میشود، شکست میخوری، اذیت میشوی، ولی بعد بزرگ میشوی.
در وادی چهارم قرار بر این شده است که ما خط و خطوط خودمان و خدای خودمان را مشخص کنیم. چه چیزهایی مربوط به من و چه چیزهایی مربوط به خداوند میشود؟ این را در مثال کوچکتر بیاوریم؛ چه چیزهایی مربوط به من و چه چیزهایی مربوط به مسافرم است؟ چه چیزهایی مربوط به من و چه چیزهایی مربوط به بچه من است؟ چه چیزهایی مربوط به من و چه چیزهایی مربوط به مرزبان یا رهجو و... است؟
در کنگره خدمت کردن هم همینطور است، باید هر کس پای مسئولیتی که پذیرفته بایستد و تمام تلاشش را بکند که قوانین را درست انجام دهد، یعنی خط و خطوطهای نامرئی را کاملا اجرا کند. وقتی میخواهید کاری انجام دهید، به وجدان خود نگاه کنید، آثارش را بعدها، حتی 3 یا 4 سال آینده خواهید دید.
امیدوارم با آموزشهای کنگره بتوانیم مسائل را به نحو احسن برطرف نمائیم.
عکس: کمک راهنمای محترم همسفر الهام
تایپ: همسفر هاجر لژیون چهارم
ویرایش و ارسال: همسفر ملیحه
همسفران نمایندگی نیما یوشیج بهشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
1197