جلسه چهارم از دوره پنجاه و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی خانمهای مسافر نمایندگی آکادمی، با استادی مسافر افسانه کمک راهنما، نگهبانی خانم فاطمه همسفر و دبیری مسافر سمیرا، با دستور جلسه «درختکاری» در تاریخ ۳ اسفندماه ۱۳۹۹، رأس ساعت 14:00 برگزار شد.
سخنان استاد:
سلام دوستان افسانه هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم که بار دیگر این اذن به من داده شد که در خدمت شما عزیزان باشم. دستور جلسه امروز درختکاری است، که در وادی دوازدهم راجع به آن صحبت میشود.
در کنگره رسم است کسانی که به سفر دوم میرسند، هرسال در ماه اسفند یک درخت میکارند. البته به دلیل محدودیتهای بیماری کرونا، دو سال است این کار در سطح وسیع انجام نمیشود. ولی هرکدام از ما میتوانیم بهطور شخصی در باغچه خانه خودمان یا پارک نزدیک محل سکونتمان این کار را انجام بدهیم و این رسم را زنده نگهداریم.
اما دلیل انجام این کار چیست؟ ما در سفر اول یکسری آگاهیها و آموزشها کسب میکنیم، در سفر دوم باید بتوانیم آنها را به مرحلهی عمل درآوریم. اینکه من بدانم چرا باید هرسال یک درخت بکارم، خیلی تفاوت دارد بااینکه کاری را ناآگاهانه و از روی تقلید انجام بدهم.
در مورد فلسفه کاشتن درخت؛ درختان در کره زمین در حال خدمت کردن به ما انسانها هستند. جایی که درخت داشته باشد، معمولاً دمای هوا چند درجه پایینتر میآید، درختان اکسیژن لازم را برای ما فراهم میکنند و زمین را پاکسازی میکنند. البته خدمتهای دیگری نیز انجام میدهند، برای مثال، زمانی که حس و حال ما بد است، میتوانیم به پارک یا طبیعت برویم، تا با دیدن درختان و گیاهان، حس و حالمان بهتر شود.
پس میبینیم درختان با تمام توانشان در حال خدمت به ما هستند، ما هم باید سعی کنیم در زنده نگاهداشتن رسم زیبای درختکاری که در کنگره به ما آموزش داده میشود، سهیم باشیم، تا بتوانیم کمی از زحمات و خدماتی را که برای ما انجام دادهاند، جبران نماییم.
به نظر من، وقتی درختی میکاریم، در قبال آن مسئولیت پیدا میکنیم، مانند مادری که فرزندی دارد و در قبال او مسئول است. وقتی من در به وجود آمدن و کاشت یک درخت دخیل باشم، گویی برای من مسئولیتی ایجاد میشود، یاد میگیرم چگونه از آن مراقبت کنم، و هر کاری از دستم برمیآید انجام میدهم، تا رشد کند و پربارتر شود.
با کاشتن درخت، نهتنها در صور آشکار، بلکه در صور پنهان نیز آموزش و یادگیری صورت میگیرد. من زمانی که به کنگره میآیم، بذرِ درمان را درون خود میکارم، و در قبال این بذر و این درختِ درمان که کاشتهام، مسئولیت پیدا میکنم و یک سری وظایف برایم ایجاد میشود.
حال وظایف من چیست؟ اینکه دارویم را بهموقع استفاده کنم، سی دی بنویسم، و نکاتی را که راهنما، مرزبانان و ایجنت بر اساس قوانین کنگره از من میخواهند، رعایت کنم. درنهایت، انجام این موارد کمک میکند درختِ درمانِ من رشد کند و پربارتر شود.
یکی از درسهایی که درختکاری به من میدهد، این است که مسئولیتپذیری را یاد میگیرم. درس دیگر که در وادی دوازدهم نیز توضیح دادهشده، این است که ما با کاشت درخت، پروسه تغییر، تبدیل و ترخیص را بهخوبی مشاهده میکنیم. وقتی بذری را میکارم، از نزدیک مشاهده میکنم که آن بذر در زمین شکافته میشود، تغییر شکل میدهد، تبدیل به یک جوانه میشود و درنهایت ترخیص انجام میگیرد.
من میتوانم در زندگی خود از این تغییرات و تبدیلات الگوبرداری کنم. برای اینکه تغییرات در من صورت گیرد و از یک مسافر سفر اولی به مسافر سفر دومی تبدیل شوم، یا از یک سفر دومی به فردی خدمتگزار تبدیل گردم، باید حتماً تغییراتی را در خودم ایجاد کنم. در غیر اینصورت امکان ندارد به حال خوش برسم.
پس وقتی من درختی میکارم، علاوه بر اینکه خدمتی انجام میدهم، باعث میشود درسهای زیادی بیاموزم.
مسئلهای که خیلی در مورد آن صحبت شده، مسئله زمان است. اگر تمامکارهایی را که گفته شد انجام بدهم، ولی بلد نباشم یا نخواهم زمان بگذارم، به نتیجه نمیرسم. بسیاری از بزرگان در مورد اهمیت زمان صحبت کردهاند، در کلامالله شریف نیز از زمان بهعنوان طلا یا فلزی گرانبها یادشده است. پس زمان بسیار اهمیت دارد، و اگر بخواهم تغییری در من صورت بگیرد، باید زمان لازم را در نظر بگیرم.
و برای اینکه در طول این زمان بتوانم بیاموزم، نیاز به همراهان خوب دارم. در کنگره این فرصت به ما داده میشود؛ هم لژیونیها، کمک راهنمایان و تمام خدمتگزاران، همه به ما کمک میکنند تا در طول این ده ماه لحظات خوشی را کنار همدیگر داشته باشیم، بذر درمان در وجود ما کاشته شود و انشا الله به نتیجه برسیم. بهقولمعروف؛ «عمر اگر خوش گذرد، عمر نوح هم کم است».
سخنان استاد در مورد خانم رویا:
امروز سومین سال رهایی خانم رویا مرزبان پارک را جشن میگیریم. ایشان با مصرف متادون وارد کنگره شدند و با من هم لژیونی بودند، هر دو در لژیون خانم روناک بودیم. بعدازاینکه خانم روناک لژیونشان را تحویل دادند و مراسم تودیعشان برگزار شد، خانم رویا به لژیون من آمدند. من از نزدیک شاهد بودم که چقدر حالشان بد بود. این روز زیبا را خدمت خانم روناک تبریک عرض میکنم و خدا قوت و خسته نباشید میگویم، ایشان در طول سفر اول خیلی به خانم رویا کمک کردند، انشا الله سایهشان همیشه بالای سر ما باشد.
خانم رویا با مصرف سنگین متادون وارد کنگره شدند، ترسها و رعشههای بسیار زیادی داشتند. یادم هست اگر برای احوالپرسی دست خانم رویا را میگرفتیم، اینقدر لرزش و رعشه داشتند که گویی جریان برق به ما وصل میشد! ایشان پر از ترس بودند و خودشان و همهچیز را در زندگی باخته بودند. بااینکه حال خوبی نداشتند، اما حرف گوش کردند. البته ما راهنمای خیلی خوب و سختگیری داشتیم که باعث شد خانم رویا پذیرش پیدا کنند، فرمانبردار باشند و سفر اول را به پایان برسانند.
من میدانستم که اگر خانم رویا بخواهند در سفر دوم پیشرفت کنند و ترسهایشان را کنار بگذارند، باید خدمت کنند. خیلی با ایشان صحبت کردم و سعی کردم بهطرف خدمت سوقشان بدهم. ابتدا دبیر شدند، جلسات اول دبیری بازهم این ترسها را داشتند، ولی هرچه جلوتر آمدند، با خدمت کردن حالشان بهتر شد، اعتمادبهنفسشان بیشتر شد و خودش را بیشتر باور کردند.
در ادامه خداوند اذن خدمت سنگینی را به خانم رویا داد؛ مرزبانی پارک، ایشان هم این خدمت را پذیرفتند. بسیاری افراد اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند به سمت این خدمت بروند، چون مسئولیت سنگینی دارد. ولی ایشان قدم جلو گذاشتند، عاشق مرزبانی پارک بودند و اکنون نیز در این جایگاه به خدمت مشغول هستند.
من هر هفته از دیدن ایشان در پارک بسیار لذت میبرم، از دیدن خدمت عاشقانه و قدرتی که دارند. ایشان به هر کس بهنوعی عشق میدهند و عاشقانه خدمت میکنند. نگاهشان بهگونهای است که همهچیز را زیبا میبینند، و این نکته بسیار خوبی در خانم رویا است که همهچیز و همهکس را زیبا میبینند.
بسیار از ایشان راضی هستم. مرزبانی پارک واقعاً کار سختی است، و خانم رویا بهخوبی این کار را انجام میدهند، که باعث شده خیروبرکت بیشتری به زندگیشان وارد شود، اعتمادبهنفس فوقالعادهای پیدا کنند و از عهده تمامکارهایشان، هم در کنگره و هم در زندگی شخصی بهخوبی برآیند.
برای خانم رویا آرزوی موفقیت میکنم، به خودشان، همسفر عزیز و اعضای خانوادهشان تبریک میگویم. همچنین خدمت خانم مونای عزیز تبریک عرض میکنم، خانم رویا در حال حاضر در لژیون خانم مونا هستند و از ایشان آموزش میگیرند، از زحماتشان بسیار تشکر میکنم.
سخنان خانم رویا:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است"
«دستانی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند».
سلام دوستان رویا هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم. از جناب مهندس بنیان کنگره بسیار تشکر میکنم، سپاسگزارم از خانم راد عزیز که جایشان بسیار خالی است، و از خانم مونای عزیز و مهربان، که مانند عقاب، بالای سر تمام خانمهای مسافر هستند، انشا الله سایهشان مستدام باشد.
از خانم روناک عزیز و خانم افسانه مهربان تشکر میکنم که عشق ورزیدن را به من آموختند، و ممنونم از تکتک کمک راهنمایان حاضر در جلسه، چه کسانی که راهنمای من بودند و به من آموزش دادند و چه کسانی که در این سفر به نحوی همراه من بودند. از مشاورین تازه واردین، گروه OT، و مرزبانان گرامی خانم سمیرا و خانم اعظم بسیار تشکر میکنم.
همانطور که خانم افسانه گفتند، من باحال بسیار بدی وارد کنگره شدم، دست چپ و راستم را از هم تشخیص نمیدادم، پر از ترس بودم و هرروز با گریه از خداوند میخواستم مرگم را برساند و مرا راحت کند. آنقدر در ناامیدی و تاریکی غرق بودم که گاهی فکر خودکشی به ذهنم میرسید، و به خداوند و مقدسات اعتقادی نداشتم. تا اینکه خداوند اجازه ورود به کنگره را برایم صادر کرد. با آمدن به کنگره، گویی وارد قطعهای از بهشت شدم. در طول سفر اول، خانم روناک آنقدر عاشقانه، و درعینحال محکم با من برخورد کردند، که توانستم سفرم را با موفقیت به پایان برسانم.
در ادامه، مشکلات و دشواریهای بسیاری برایم پیش آمد، شوهرم ورشکست شد، خانهمان را ا ز دست دادیم، برای فرزندانم مشکلاتی پیش آمد، ولی با همه اینها، با کمک این بزرگواران توانستم بمانم و ادامه بدهم. نمیگویم بعد از رهایی مشکلاتم از بین رفتند، آنها سر جایشان بودند، ولی من با کمک آموزشها یاد گرفتم مسائل و مشکلاتم را حل کنم و از کنارشان بگذرم، یاد گرفتم عشق بورزم، دوست داشته باشم و تشکر کنم.
من خواب شبم را مدیون خانم روناک هستم، عشق ورزیدن را مدیون خانم افسانه، و ماندگاریام را مدیون خانم مونای عزیز. از همه شما عزیزان که برای من زحمت کشیدید تشکر میکنم، امیدوارم با خدمت درست بتوانم محبتها و زحمات تکتک شمارا جبران کنم.
خانم رویا، نام راهنمای فعلی: سرکار خانم مونا- راهنمای سفر اول: خانم روناک، راهنمای سفر دوم: خانم افسانه- آنتی ایکس مصرفی: متادون- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر: 10 ماه و 14 روز- مدت رهایی: 3 سال و 8 ماه- رشته ورزشی: بدمینتون و شنا
آرزو:
آرزوی اول: سلامتی و طول عمر برای آقای مهندس و جهانیشدن کنگره ۶۰
آرزوی دوم: سلامتی و عاقبتبهخیر شدن فرزندانم
در پایان جلسه، خانم افسانه نشان سه سال رهایی خانم رویا را به ایشان اهدا کردند. تا باد چنین بادا
گردآوری: مسافر سمیرا، لژیون دوازدهم
تایپ: مسافر فاطمه، لژیون آموزشی
عکس: همسفر کیمیا
ویرایش: مسافر خاطره
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1048